فصل دوم سریال مندلورین ادامهای منطقی بر نخستین فصل از این سریال در زیر ژانر اپرای فضایی بود که موفقیتی غیر منتظره و همه جانبه داشت و در مورد دومین فصل نیز میتوان گفت که این نقاط قوت برجستهتر شده و حتی سیزی بهتر و روانتر را شاهد هستیم. پایان بخش این نمایش لذت بخش قسمت آخر با نام نجات است که به بررسی نجات بیبی یودا (گروگو) از چنگال حریص جنگ سالاری به نام موف گیدیون توسط گروه متحدین میپردازد. در این مقاله سعی خواهیم کرد که احساس خود را در مورد روند کلی و پایان دلچسب این دو فصل بیان کرده و به نتیجه گیری کلی برسیم.
فصل دوم سریال مندلورین ادامه ای منطقی بر گذشته
نخسین سیزن سریال مندلورین با بودجهای منطقی، عواملی پرشور و عاشق و حداقل ادعا در جریان سازی در دنیای کنونی سینما و هالیوود شروع شد. احاطه کامل سازندگان به ویژگیهای دنیای جنگ ستارگان (جنگهای ستارهای) و زیر و بم این دنیا سبب شد که سریال از ابتدا دارای ریتمی مناسب و البته مستقل از روند کلی داستانک های مشهور این دنیای سینمایی باشد. بذر افشانیهای کارگردان در ۷ قسمت نخست منجر به تولید قسمتی پایانی شد که در اوج هیجان و درگیر کنندگی بود. در پایان نخستین سیزن ما موف گیدیون سقوط کرده را دیدیم و دین جارین و بیبی یودا که در پی افرادی از نسل جدای بودند تا سرپرستی بیبی یودا را بر عهده گیرند.
در فصل دوم دوباره به ماند نخستین فصل شاهد سفرهای گوناگون دین جارین در اقلیمهای مختلف و رویارویی با افراد مختلف بودیم که در قالب دشمن و متحد دسته بندی میشوند. این سیزن به درستی و با حوصله له گسترش این دنیای جانبی لوکاس فیلم پرداخته است چنانچه ما با بقایایی امپراطوری، جمهوری قدیم، مندلورها و افرادی مواجه هستیم که در پی کسب جایگاه و تاثیرگذاری بر این دنیا هستند. به دست آوردن متحدینی نظیر بوکاتان کریز، آشوکا تانا، بوبافت و… در کنار متحدین قدیم کفه گروه متحد برای مقابله با موف گیدیون را سنگین کرد به طوری که در قسمتهایی واقعاً نمیشد شاه حضور همه آنها باشیم.
ویژگی جالب این سیزن به مانند گذشته بازکردن گوشههای کوچک اما جذاب از دنیای جنگ ستارگان اس به گونهای که بدون به حاشیه رفتن و وفاداری به روایت و داستانگویی نکاتی جالب مطرح میشود که به درک کلی مخاطب از این دنیای سینمایی کمک خواهد کرد. این سریال در عین وفاداری به داستان کلی جنگ ستارگان روند مستقل خود را از لحاظ داستانگویی و دیگر موارد دارد و این شجاعت البته ثمره داده و در قسمت هشتم به وضوح میوه این جسارت در اجرا خواهیم دید.
در قسمت هشتم موف گیدیون گروگو را تحت سیطره خود دارد، گروه متحد به دنبال رها کردن گروگو از چنگال این جنگ سالار هستند. دین جارین در پی عمل به قول خود است، بوکاتان کریز به دنبال به دست آوردن و دیگر افراد گروه به دنبال عمل به وظیفه خود هستند. موف گیدیون برای کنترل شرایط ابزار مخوف خود یعنی رباتهای به شدت مرگ آوری را دارد که به راحتی قادر به سرکوب گروه هستند. در ادامه گروه به مقر فرماندهی سفینه جنگی موف گیدیون رسیده و دین جارین نیز در طی مبارزهای موف گیدیون را مغلوب و اسیر و شمشیر مشهور مندلورها را با نام دارک سیبر را به دست میآورد.
با بازگشت گروه دارک تروپرز و محاصره مقر فرماندهی ناو موف گیدیون شاهد بر باد رفتن امید گروه متحدین و احتمال قتل عام گروه و پیروزی تاریکی باشیم ولی سازندگان سریال با هوشیاری یکی از مهمترین مهرههای دنیای جنگ ستارگان یعنی لوک اسکای واکر را به روند داستانی افزوده و بار هیجان را به بالاترین مقدار خود میرسانند. لوک اسکای واکر با تسلط خود تمامی دارک تروپرز ها را که دین جارین به سختی بر یکی از آنها غلبه کرده را نابود کرده و به نزد گروه متحدین میآید. دین جارین با مشاهده قدرت و عظمت لوک و بعد از خداحافظی دلتنگ کننده با گروگو کودک با استعداد کهکشان را به دستان توانای لوک اسکای واکر میسپارد و این چنین شاهد هستیم که یکی از محبوبترین کاراکترهای دنیای جنگ ستارگان چگونه دوباره پا گرفته و همچنین یکی از شیرین و پرطرفدارترین کاراکترها که همان بیبی یودا یا گروگو است مسیری را طی میکند که عملاً به مهمترین کاراکتر دنیای جنگ ستارگان تبدیل شود؛ چیزی که به راحتی میتواند خوراک لازم را یک سه گانه موفق دیگر (چهارمین سه گانه) فراهم سازد.
در مقام مقایسه ما میتوانیم از دو قسمت پایانی سه گانه سوم نام ببریم که در آنها لوک اسکای واکر و لیا اورگانا حضور داشتند ولی عملاً علی رغم پیچش داستان به ویژه در جنگ ستارگان: آخرین جدای باز شاهد هیجان و تاثیرگذاری در سطح قسمت دوم فصل دوم سریال مندلورین و حضور تک سکانسه لوک اسکای واکر که نقشی ترمیناتوروار داشت، نبودیم. این امر نشان دهنده استفاده درست از ابزار و روایت و قرار دادن هر مهره در جای خود برای گرفتن بیشترین کارایی و تاثیرگذاری در روایت و البته با حفظ پیچیدگیها و ایجاد سؤالات زیادی در ذهن مخاطبین سریال است.
اینکه با توجه به داستان بازگشت جدای چرا زمینهای فراهم شد که بوبا فت با لوک اسکای واکر روبرو نشد، به راستی موف گیدیون در نبرد با دین جارین شکست خورد و یا از سر لجاجت با بوکاتان کریز خود تسلیم دین جارین شد، قاعده شمشیر دارک سیبر چیست؟ به مانند داستان هری پاتر مالکیت آن به فرد پیروز در دوئل تعلق میگیرد یا این تنها ادعایی بود از جانب موف گیدیون. سرنوشت تخت مندلور به کجا خواهد کشید. به دین جارین خواهد رسید یا بوکاتان کریز یا بوبا فت. بوبا فت دوست و متحد خواهد ماند و یا راه خودش را خواهد رفت؟ اینها سوالاتی جالب هستند که میتوانند پیکره فصل سوم سریال مندلورین را شکل دهند و بر بار جذابیت آن بیفزایند.
نقاط قوت اپیزود شانزدهم سریال مندلورین
واقعاً پیرنگ و تمام مواردی که در قبل گفتیم همگی جز نقاط قوت این قسمت و کلیت سریال مندلورین هستند. پیرنگی دلچسب و کار شده که هر مخاطب و حتی سازندهای را به خود جذب میکند. فیلمنامهای پر از جزئیات و با دقت بالا که توانست روایتی جان دار را شکل دهد. مورد بعدی کارگردانیهای واقعاً دقیق و قبراق این سریال بود که فیلمنامه را در مسیر درست خود قرار داد. به مانند قسمتهای قبلی این اپیزود هم از نظر طراحی صحنه و گریم بسیار عالی است. موسیقی لودویگ گورانسن نیز همانند ۱۵ اپیزود قلی در اوج تأثیر گذاری قرار دارد و همراه با تدوین درست و کاتهای به موقع هیجان روایت را دو چندان میکند، جلوههای ویژه نمره قبولی میگیرد و در نهایت بازی یکدست بازیگران اوج این مجموعه است که نتیجهای البته دلچسب را به دنبال دارد. نتیجهای که غالبیا هیجانی ناب و همذت پنداری عمیق با قهرمانان داستان است که با احساس دلتنگ کننده که به خاطر خداحافظی با موجودی دوست داشتنی به مانند گروگو گریبان مخاطب را خواه گرفت، توامان میشود.
وقتی کاری اینقدر خوب باشد میتوان با فراق بال از خوبی و نکات قوت آن نوشت و سریال مندلورین نیز در این زمینه دست پری دارد. احیای بازیگران قدیمی، معرفی و درخشش چندین بازیگر مستعد، معرفی یکی از سازدگان قهار موسیقی متن و درگیری تیمی از کارگردانان نخبه و خلق بسیاری کاراکترهای محبوب رهاوردی عظیم از این سریال هستند که با بودجهای منطقی و البته دقت و علاقهای زیادی گردآوری شده است. برای تأثیر گذاری این سریال کافی است به محبوبیت کاراکتر گروگو اشاره کرد و سکانس نابودی دارک تروپرز توسط لوک اسکای واکر که دست کمی از نابودی شورشیان توسط دارث ویدر (آناکین ایکای واکر) در روگ وان نداشت. این سکانس درگیر کننده و بسیار پر هیجان بود و قسمت هشتم را پایانی همراه کرد که دست کمی از خداحافظی ای تی در فیلم شاهکار ای تی (۱۹۸۲ – استیون اسپیلبرگ) نداشت.
قسمت هشتم به درستی سیر مناسب تحول یک کاراکتر از یک کابوی بیابان گرد مزد بگیر به شوالیهای تمام عیار و حق طلب را نشان میدهد. سیری جالب از خودخواهی و منفعت طلبی به فداکاری و مسئولیت پذیری و اینجاست که مفهوم نیرو و جدای رنگ تازهای به خود میگیرد؛ مفاهیمی که رابطه تنگاتنگی با گروگو و سرنوشت او دارند. جالب اینکه دین جارین برای به بار نشستن سرنوشت این کودک پر استعداد حتی سفینه محبوبش یعنی ریزر کرست را که سالها با چنگ و دندان نگه داشته بود فدا کرد و این نهایت فداکاری و وظیفه شناسی بود. در قسمت هشتم جالب میشد اگر دوباره گروگو با دین جارین و گروه متحدین میماند و دوباره ما را درگیر ماجراهای درشت و ریز مختلفی میکرد ولی تحویل کودک یودا به لوک اسکای اسکای برای ساختار رهبری بزرگ و شوالیه کارا از او چیزی بود که به شدت نگاه این سرال را گسترش داد، همچنانکه دیگر این سریال یک داستان فرعی از دنیای جنگ ستارگان نیست و حداقل میتواند ۳-۴ خط روایی را در بر گیرد. دین جارین و بوکاتان کریز و سرنوشت آنها و گروگو، آشوکاتانا و ماجراهای او، بوبا فت و کتاب زندگی او و دیگر قهرمانان که خود میتوانند محور اصلی یک سریال یا فیلم سینمایی باشند. مندلورین از حیث گسرش و خیال انگیزی واقعاً نمره بالایی میگیرد و این مهمترین دستاورد این فصل دوم سریال مندلورین است که حداقل با فصل سومف داستان زندگی بوبا فت و احتمال یک اسپین آف دیگر همراه خواهد شد.
نقاط ضعف اپیزود شانزدهم سریال مندلورین
در مورد نقاط قوت اپیزود شانزدهم و کلیت سریال سخنهای فراوانی گفتیم ولی این قسمت نیز به سان هر کار هنری و سینمایی دچار ابعاد منفی هرچند کوچکی هست. اولین نکته منفی عدم تعادل بین جلوههای ویژه این قسمت است چنانچه گاهی به مانند اسارت گروگو به دست موف گیدیون یا نبرد دین جارین با موف گیدیون یا دارک تروپرز و همچنین نشستن سفینه متحدین در آشیانه سفینه نابودگر ستاره جلوههای ویژه بسیار عالی ولی در هنگام برگشت جلوههای ویژه در حد دهه هشتاد میلادی است و یا اینکه برخلاف سه گانه دوم و سوم طراحی آشیانه و مقر فرماندهی سفینه موف گیدیون به گونهای بود که انگار در یک استودیو هستیم تا در یک مقر فرماندهی سفینهای جنگی. در مقام مقایسه در جنگ ستارگان: آخرین جدای شاهد این امر نبودیم و جلوههای ویژه در این زمینه حیرت انگیز بود و مناظر و زاویه تحسین انگیز از کهکشان به مخاطب عرضه میشد. مورد بعدی که نمیتوان گفت مورد منفی ولی یک هشدار هست برای فصل سوم و آن هم نبود یک قطب تمام عیار منفی است. در فصل نخستین موف گیدیون و کلینت (با بازی تحسین برانگیز ورنر هرتزوگ بزرگ!) به خوبی از عهده کار برآمدند. در ادامه و فصل دوم تقریباً تمامی چم و خم کاراکتر موف گیدیون ارائه شد و با رونمایی از آشوکا تانا و به ویژه ابرقهرمان لوک اسکای واکر دیگر وجه منفی این سریال در تعادل با گروه قهرمانان آن نیست و شاید نیاز به قطبهایی مشابه دارث ویدر یا دارک سیدیوس باشیم.
سخن پایانی
در پایان باید ستایش کنیم تلاش سازندگان و همگی عوامل دست اندر کار این شانزده اپیزود و دو سیزن که هیجان، تجربه دنیای جنگ ستارگان و همذات پنداری با کاراکترهایی که در دل یک وسترن فضایی بودند را با موسیقی بی نظیر لودویگ گورانسن به مخاطب عرضه داشت. این کار با کمترین ادعا و بودجهای متعارف و البته تکیه افرادی نظیر دیو فیلونی، رابرت رودریگوئز، تایکا وایتی و جان فارو و پیتون رید بر دنیای جنگ ستارگان و روح آن توانستند کاری دلچسب و درگیر کننده بیافرینند که هم طرفداران سرسخت دنیای جنگ ستارگان را راضی نگه دارد و هم به عنوان داستانی مستقل و فرعی از دنیای جنگ ستارگان در شناسایی هرچه بیشتر این دنیا به مخاطبان سعی وافر داشته باشد. اگر این شوق، علاقه و دقت در سیزن های بعدی هم حفظ شود میتوانیم دوباره این شور و هیجان و لحظات ماندگار را شاهد باشیم. مندلورین درس خوبی برای هالیوود و جریان هالیوودیسم که همه چیز پول نیست و علاقه، خلاقیت و دقت و صرف انرژی گاه از بودجه چند صد میلیون دلاری مهمتر است. میتوان گفت که مندلورین به راحتی بر اریکه قدرت بهترین سریال سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ تکیه زد و شایسته تحسین فراوانی است که چه از جانب مخاطب عام و چه منتقدین و جشنوارهها نصیبش میشود. فصل دوم سریال مندلورین هوایی تازه در بین کارهای فانتزی و پر هزینه است.
این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.