دو قطبی شخصیتی وقتیکه صحبت کردن در مورد سلامت ذهن کار سختی است، نمود بیشتری پیدا میکند. به تصویر کشیدن دوقطبی شخصیتی ، سختتر از سخن گفتن در مورد آن است. اما یک کارتونیست با استفاده از این اختلالی که دارد، توانسته است آنرا به تصویر بکشد و یک کتاب مصور در این مورد منتشر کند.
خانم Ellen Forney یک کارتونیست است که دارای اختلال دوقطبی شخصیتی است. او به طرز خلاقانهای و به ممد تواناییاش در تصویرگری ، توانسته این بیماری را به تصویر کشیده. . او در کتاب تصویری خود، مفهوم یک هنرمند دیوانه را برای مخاطبانش موشکافی میکند و برای دیگرانی که دارای این اختلال هستند، الهام بخش است. هدف ما در این مقاله آشنایی با روند کاری وی میباشد و نه توضیح اختلال دو قطبی شخصیتی.
او نکات و ایدههایی را مطرح میکند. برای به چالش کشیدن اختلال دو قطبی شخصیتی و هدایت آن به سمت ویژگیهایی از جمله طنز، رک گویی، و سایر جنبههای مثبت شخصیتی. ترفندهایی که این کارتونیست ارائه میدهد به این سبب اثر بخش است که او خودش قبلا آنها را امتحان کرده و حاصل تجربیات وی است نه مطالعات و تئوری.
بعنوان مثال او در کتابش توضیح میدهد و میگوید: من دارای انگیزهی قوی هستم که از خودم مراقبت کنم به این دلیل که من دارای اختلال دو قطبی شصخیتی هستم و در نتیجه به طور جدی خودم را متمرکز میکنم که چه کارهایی انجام دهم و چه کارهایی انجام ندهم تا از خودم مراقبت کنم.
او میگوید وقتی داشتم کتابم را به پایان میرساندم متوجه شدم دارم در مقابل محدویتهای خودم به شدت ایستادگی میکنم و بر نقاط ضعف خودم غلبه کردهام. آنچه من در کتابم توصیه میکنم، این است که چگونه مراقب سلامت ذهنی خود باشید. من آنقدر عمیق به این مسئله پرداختهام که متوجه شدم احساس سلامتی واقعی، چطوری است.
از جمله کارهایی که او انجام داد تا بتواند بر ضعفی که دارد غلبه کند این بود که در طول کار بر روی کتابش، سعی میکرد به قدر کافی بخوابد، داروهایش را مصرف کند، ورزش کند، ورزش را با تکنیکهای یوگا و مدیتیشن در هم آمیزد، شنا کند، دوچرخه سواری کند، و گاهی نیز به تدریس روی آورد.
به این صورت او متوجه شد که چگونه میتواند علیرقم بیثباتی شخصیتی که به او تحمیل شده، به تعادل و ثبات برسد.
و اما تجربیاتی که از زبان یک کارتونیست دارای اختلال دو قطبی شخصیتی میشنویم
۱_ انجام کارهای روتین صبحگاهی
من این نتیجه رسیدهام که برای فردی که دارای اختلال دو قطبی شخصیتی است از جمله خودم داشتن یکسری کارهای روتین و برنامهریزی شده از قبل، کمک میکند تا عملکرد بهتری داشته باشم. داشتن این روتینهای همیشگی، مثل روغنکاری همیشگی یک موتور است که باعث میشود موتور جام نکند. من هر روز صبح را با کارهای معمول مثل مسواک زدن، پوشیدن لباس، ۱۵ دقیقه یوگا، ۱۵ دقیقه مدیتیشن، و خوردن قهوه، آغاز میکردم. برای روزهایی که دچار اختلال دو قطبی شخصیتی میشوم و احساسات متفاوتی دارم، از ماگهای متفاوتی استفاده میکنم. مثلا از ماگ نیویورک تایمز برای روزهایی که دارای شخصیت تحلیلگر هستم استفاده میکنم و در این روزها برروی بخشی از کارم که نیاز به تجزیه و تحلیل دارد استفاده میکنم. برای روزهایی که کارایی زیادی نداشتم از لیوانهای سفالی دستساز استفاده میکنم. در زمانهایی که حال عادی دارم و مشغول انجام کارهای هنری و خلاقانه میشوم، از ماگ مخصوص دیگری استفاده میکنم.
۲- استفاده برنامه زمان بندی شده
آنچه باعث میشود که من کارهایم لنگ نزند، این است که یک برنامه زمان بندی شده دارم. یعنی از ۹ صبح تا ۹ شب. هر روز سر ساعت ۹ صبح در محل کارم هستم ، و در اکثر مواقع، ساعت پایان کارم قابل پیش بینی است و ساعت ۹ است و مایلم طبق برنامه زمان بندی شده نیز کارم را پایان بخشم.
من سعی میکنم در ساعات کاریام، بهترین و بیشترین کارایی را داشته باشم و بعد هم سر ساعت مشخصی بخوابم. این کار برای خیلیها از جمله خودم که عاشق کارشان هستند، سخت است اما من تمام تلاشم را میکنم که راس ساعت ۹ شب، کارم را تمام کنم. البته تا قبل از ۹ هم اغلب برای شام مدتی دست از کار میکشم اما دوباره به محل کارم برمیگردم و سپس ساعت ۹ شب آنجا را ترک میکنم. در واقع میخواهم بگویم به این معنی نیست که تمام ساعات ۹ صبح تا ۹ شب را فقط کار میکنم بلکه ساعاتی در ظهر و بعد از ظهر دست از کار میکشم و این از مزیای کاری من است.
۲_ تیز کردن ارهی خلاقیت
اگرچه من در اغلب مواقع قرار است نقاشی کنم، اما برای اینکه ذهنیت خلاق خودم را حفظ کنم به کار نویسندگی هم میپردازم تا ذهنم گرم شود. وقتی بر سر طراحی یک صفحه گیر میکنم یا به دنبال یک واژهی مناسب برای متنم میگردم و حس میکنم ذهنم قفل شده است، کمی حرکات کششی انجام میدهم یا به بیرون پنجره نگاه میکنم- البته به جز مواردی که حس شود نگاه کردنم به معنای زل زدن به یک شخص است که خارج از ادب اجتماعی است.
۳- کار کردن شبانه
من یک دفترچه یادداشت، کنار تخت خوابم دارم برای مواقعی که ایدهای یا راه حلی به ذهنم خطور کند که اغلب نیمههای شب است وقتیکه از خواب میپرم. میتوانم در تاریکی هم آن دفترچه چیزی بنویسم یا حتی برخی از طراحهای سادهی نقاشی را نیز در همان دفترچه ترسیم میکنم. وقتی در میانهی یک پروژهی خلاقانه هستم گاهی شبها با یک عالمه ایدهی جدید از خواب بیدار میشوم با عجله و حتی ناخوانا آنها را مینویسم چون میدانم اگر یادداشت نکنم فردا صبح از خاطرم خواهند رفت.
۴- فضا دادن به فضای خلاقیت
من در سه مکان مختلف کار میکنم. یک میز کار دارم که جایی که نقاشی و نوشتنهای دستی را آنجا انجام میدهم. یک میز دیگر هم دارم که کامیپوترو اسنکر و پرینتر آنجاست. یک میز هم دیگر هم دارم که نقاشیهایی که باید به صورت ایستاده ترسیم شوند از قبیل رنگآمیزی و تمیزکاریهای نقاشی را آنجا انجام میدهم. قرار گرفتن پشت هر کدام از میزها ذهن من را کمک میکند که به همان مسئله معطوف شود. در ضمن یکی از مزایای ایستادن پشت یک میز خیلی بلند این است که میتوانید به راحتی صفحات کاغذ را در زاویههای مختلف نگاه کنید.
۵- سم مهلک خلاقیت
خلاقیت خوب است اما چون همراه با تنوع طلبی است، بایستی آنرا مدیریت کرد. مدیریت بین کارهای متضادی که همزمان با هم باید انجام شوند. مدیریت و ایجاد تعادل بین علاقهمندیها و نیازها. مدیریت و ایجاد تعادل بین کارفرمای خود بودن و از طرفی آزاد بودن و خلاق بودن. در ضمن همیشه کارهای انجام نشده زیادی هستند که باید انجام شوند و وسوسههایی هم هست که باعث میشوند سراغ کار دیگری بروم. اما یکی از راههایی که میتوان این مشکل را حل کرد این است که روز خود را با انجام کارهایی آغاز کنیم که نیازمند خلاقیت و تمرکز ذهنی بیشتری هستند و این عادت را در خود بپرورانیم که تا قبل از اتمام آن کارها، سراغ کار دیگری نظیر چک کردن ایمیلها و پیامها نرویم.
۶- یادگرفتن از اشتباهات
این کاتونیست مبتلا به دو قطبی شخصیتی ، توضیحی میدهد که یکی از کتابهایی که روی نحوه کار کردن من تاثیر گذاشت یک کتاب آشپزی قدیمی بود که برای گیاهخواران نوشته شده بود و توسط خود نویسنده نیز تصویرگری شده بود. اما تصویرگری ناشیانهای داشت. از آن موقع به بعد یکی از چالشهای کاری من این شد که چگونه ترکیبی از تصویر و واژهها را به کار ببرم که هم کاربردی باشد هم زیبا باشد و هم بیانگر مفهوم باشد.
۷- استفاده از ابزار
وقتی بیش از حد با کامیپوتر کار میکنم متوجه میشوم که چقدر به ابزار قدیمی و دستی کارم وابسته هستم. مثل دوندهای که میداند برای دویدن، به یک جفت کفش ورزشی نیاز دارد نه به بازی کامپیوتری دوی سرعت.
۸- زیبایی در چیزهایی قدیمی ست
از صفحات مجازی نقاشی خوشم نمیآید. البته قبول دارم که این صفحات هر روز بهتر و بهتر میشوند اما من هنوز کاغذ را ترجیح میدهم. یکی از نقاط ضعف نقاشی دیجیتالی این است که فقط هدف نهایی برایش مهم است و چیزهای کوچک بیاهمیت میشوند و میزان یادگیری با آنها کم میشود. استفاده از کاغذ، به شما یاد میدهد که دقت بیشتری به خرج دهید چون اگر جایی دچار اشتباه شدید آندو undo وجود ندارد. من با استفاده از کاغذ بادیدن اشتباهات خودم در زمانهای آینده هم درس میگیرم و آن اشتباهات را دوست خواهم داشت. استفاده از قلم و جوهر واقعی به جای مجازی، یعنی زندگی در لحظهی حال. یعنی دیدن و ثبت اتفاقاتی که یکهویی رخ میدهند.
ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقاله Angelica Frey
منبع: magenta