بسیاری از جملات قهرمانان ورزشی، صاحبان کسب و کارهای موفق، معلمان معنوی، بعنوان جملاتی برای ارزیابی شخصی میتوانند کاربرد خوبی داشته باشند. این جملات برای هر شخصی در هر ردهای مناسب هستند حتی اگر زندگی کامل و خوشبختی داشته باشد.
پرداختن به ارزیابی شخصی ، همیشه برای همه مهم است. اما چرا؟ در این مقاله قرار است اهمیت ارزیابی شخصی و اینکه چطور به ما کمک میکند تا یک زندگی شاد و پرکاری داشته باشیم را بررسی نماییم.
ارزیابی شخصی چیست؟
ارزیابی شخصی گاهی با مدیتشین تعریف میشود. یعنی یکی از کاربردهای مدیشتین، ارزیابی شخصی فرد از خودش است. گاهی نیز ارزیابی شخصی را با تفکر عمیق و جدی فرد، در مورد خودش تعریف میکنند. تفکر در مورد اینکه دارای چه نوع شخصیتی است چه افکاری دارد یا چه احساساتی دارد.
اینکه ارزیابی شخصی را در چه تعریفی بگنجانیم مهم نیست. مهم این است که چند قدم به عقب برویم و یک دورنمایی بزرگتری از خودمان به دست بیاوریم و شروع کنیم به بررسی خودمان که چه نوع عادتهایی داریم، چه نوع طرزفکرهایی داریم و چطور زندگی میکنیم.
در یک سخنرانی انگیزشی، در شهر سیدنی استرالیا، یکی از مردان آهنین جهان به نام Craig Alexander سخنرانی میکرد. او در مورد اهمیت ارزیابی شخصی در موفقیتهایش سخنان زیادی گفت. اینکه چطور این ارزیابی شخصی به طور همیشگی، باعث شده که توانمندی و اعتماد به نفسش در مسابقههای مختلف بالا برود. چیزی که او تاکید زیادی رویش داشت، مدت زمان زیادی بود که به ارزیابی شخصی اش اختصاص میداد. او هر بار پس از هر مسابقهاش، با خودش و تیمش مشغول ارزیابی میشدند که کجای کارشان درست بوده و کجای کارشان اشتباه بوده و نیاز به بازسازی و بهبود دارد تا در مسابقهی بعدی عملکرد بهتری داشته باشند. آنها روی جزییات بسیار کوچک زوم میکردند یا به عبارتی دیگر، آنها یک مشکل بزرگ را به بخشهای خرد تقسیم کرده و سپس به جزییات هر بخش توجه میکردند. از جزییاتی مانند شکل کلاه ایمنی گرفته تا حالات روحیشان در هنگام مسابقه.
این قهرمان ورزشی، در هنگام تمرینهای آماده سازی برای مسابقههایش دقیقا همان کارهایی را که در مسابقه انجام داده بود را انجام میداد تا به طور دقیق متوجه گردد که کجای کارش دارای مشکل است و سپس درمییافت که کدام بخشهای ریز و حتی جزئی بوده که توانسته بین برنده شدن و بازنده شدن او فاصله بیاندازد.
ممکن است شما الان بگویید بسیار خوب، او این کارها را انجام میدهد چون شغلش ایفا میکند. بله درست است این شغل اوست، اما او هم میتوانست بعد از هر مسابقه، این کارها را انجام ندهد و فقط به فکر مسابقه بعدی باشد. ولی او اینکار نکرد و هرگز دست از ارزیابی شخصی اش برنداشت و نتیجه این شد که توانست تبدیل شود به قهرمان جهان.
بنابراین بسیار مهم است که ما نیز در هر شغل و شخصیتی که هستیم، از روش ارزیابی شخصی برای خودمان استفاده نماییم.
چه میشود اگر ارزیابی شخصی روی خودمان نداشته باشیم؟
ما همینطور که سالهاست میرویم به راهمان ادامه میدهیم. خودمان را هُل میدهیم که به راهمان بازهم ادامه دهیم و هرگز نمیایستیم و نگاهی به خود و عملکردهایمان نمیاندازیم. در شغلی ماندهایم که دارد ما را به سر حد مرگ میبرد. در رابطهای ماندهایم که تمام انرژیمان را از ما گرفته و باز هم داریم ادامه میدهیم. در شرایطی که فقط در ما ایجاد استرس میکند باقی ماندهایم. زندگیمان شده است خستگی، ناامیدی و اندوه.
گویی روی تردمیل زندگی، مجبوریم تا ابد پا بزنیم در عین حالیکه هیچ جایی نمیرسیم و فقط درجا میزنیم. یعنی فقط میرویم که رفته باشیم. اما داریم از درون، درب و داغان میشویم.
اما دیگر کافی ست. اینجا جایی ست که برای زنده بودن و داشتن یک زندگی واقعی، باید متوقف شویم. باید بایستیم و به خودمان و شرایطمان نگاهی بیاندازیم و شروع کنیم به ارزیابی شخصی . برای اینکه از تردمیل پوچ زندگی رها شویم. برای اینکه متوجه شویم چه چیزهایی به نفعمان است و چه چیزهایی نه. برای اینکه آنچه برایمان خوب است را نگه داریم و آنچه را خوب نیست تغییر دهیم.
حتما بارها این نقل قول را که منتسب به آلبرت انیشتین است شنیدهاید که میگوید :
“دیوانگی محض، یعنی انجام دادن مکرر یک کاری اما انتظار داشتن نتیجهی متفاوت!”
به همین دلیل است که بسیاری از ما در زندگی مرتبا داریم همان کارهای قبلی را انجام میدهیم اما ناراحت هستیم که چرا پس به نتیجهی دلخواهمان نمیرسیم.
وقتی کار یا زندگی، به خوبی پیش نمیرود، چه باید کرد؟
باید متوقف شوید. فکر کنید. به عقب بازگردید و ببینید چه قسمتهایی بوده که اشتباه بوده و باید انجام نشوند تا در ادامهی مسیر نتیجهی متفاوتتری بدست آورید و به پیشرفت برسید. سپس از اشتباهات گذشته، برای آینده استفاده نمایید و دوباره شروع به کار نمایید.
پس آیا زمان آن نرسیده که زمان بگذاریم و مشغول ارزیابی شویم؟ چه در زندگی شخصی خودمان و چه در مورد کارهایمان؟
اما مسئلهی اصلی این است که بسیاری از افراد یا سازمانها نمیدانند باید از کجا شروع کنند. فکر میکنند آنقدر کار و زندگی روی سرشان تلمبار شده که دیگر فرصتی برای توقف کردن و ایستادن ندارند و حتی اگر هم توقف کنند، نمیدانند باید بعد از آن چه کار کنند.
بله همینطور است. اینجا جاییست که ما نیاز به مربی داریم. به کسی که در آن شاخه از کار یا زندگی مهارتهای لازم را داشته باشد و بتواند از زاویهی بالا و با دید وسیعتری به قضیه نگاه کند تا متوجه ایراداتی شود که شاید ما خودمان هرگز متوجه آن نمیشدیم.
اما باز هم خبر خوب تر اینکه این مربی حتما قرار نیست یک شخص دیگر باشد. نیازی نیست نگران مسائل مالی و پولی پرداخت هزینههای مربی باشید. تمام آنچه لازم دارید خلاصه شده است در:
- اختصاص دادن زمان
- آگاه شدن به همهی ابعاد
- متعهد شدن به تغییرات
انجام دادن این سه کار، به هر روشی که بلد باشید به معنای ارزیابی شخصی است، و پس از آن است که میتوانید در راه پیشرفت شخصی خود یا کاریتان گام بردارید. یعنی خودتان بشوید مربی خودتان. به گونه ای که بتوانید همه چیزها را از زوایهی بالاتر و وسیعتری نگاه کنید. یعنی وسعت دیدتان از یک مشکل کوچک فراتر رود و بتوانید تمام قطعات پازل را کنار هم بچینید و تمام پازل را نگاه کنید تا تصویری بزرگ بدست آورید و به این گونه روی زندگی خودتان اشراف و تسط پیدا کنید.
ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقاله Tracy Kennedy
منبع : Lifehack