این شهامت را داشته باشید که از ندای درون خود پیروی کنید. ندای درون شما آنچه میخواهید به آن برسید را قبل تر از شما میداند. بقیه چیزهای خوب بعد از این مرحله اتفاق خواهد افتاد___”استیو جابز”
گاهی ذهن ما روی یک سوال قفل میشود و پاسخی برایش پیدا نمیشود. اما در درونمان احساس میکنیم پاسخ سوال را میدانیم. گاهی این صدا شبیه یک حس تنشزا است گاهی نیز یک زمزمهی آرامش بخش است که از درون خود میشنویم. این یکی از حواس مهم بشر و جانداران است که واقعیست و نمیتوان آنرا نادیده گرفت . قطعا شده که همهی ما زمانی این ندای درونی را به روشهای مختلف شنیده باشیم. اما سوال این است که تا چه میزان میتوان به این ندای درونی اعتماد کرد؟
فراتر از ضمیر خودآگاه ما، چیزی قرار دارد به نام حسی شهودی و ضمیر ناخودآگاه. این ضمیرناخودآگاه است که به ما پیامهایی را منتقل میکند تا خیلی رک و بی پروا متوجه نکته ای در مورد چیزی یا شخصی شویم، گویی یک درک جدید را به ما مخابره میکند. اینکه به طرز صحیحی به ندای درون خود گوش فرا دهیم، ما را به اتخاذ تصمیمها، یا پیش بینیهایی میرساند که در آینده از بابت آنها خوشنود باشیم.
نویسنده مقاله خانم Margie Warrell میگوید: “سالها پیش ندای درونم بارها و بارها به من گفت: ( به سفر برو). من بی اینکه پول کافی داشته باشم با یک کوله پشتی و احساس ماجراجویی، سفرم را به نقاط مختلف دنیا آغاز کردم. در طول این سفر با افراد جورواجور زیادی ملاقات کردم. این ملاقاتها توانستند ندای درونم یا همان حس ششم من را توسعه بخشند تا بهتر بفهمم به چه کسی میتوانم اعتماد کنم و یا چه شخصی قابل اعتماد نیست و باید از شر او خلاص شوم. مثلا به خاطر دارم با مردی که قبلا در قطار ملاقات کرده بودم، دوباره در یک آسانسور روبرو شدم، او پس از گفتگوی کوتاهی که باهم داشتیم، بعد از اینکه متوجه شد قصد دارم از طریق سامانه حمل و نقل عمومی (اتوبوس واحد) به مقصدم بروم، و این سامانه در شلوغترین و پرترافیکترین ساعاتش بود، به من پیشنهاد داد که اگر بخواهم میتواند مرا با اتومبیلش به مقصدم برساند. برای من رفتن با او به این معنا بود که ساعات زیادی از زمانم را صرفه جویی کنم و نیز از نظر پولی هم برایم به صرفه بود. ندای درونم به من گفت میتوانی به او اعتماد کنی در حالیکه از بچگی به من میگفتند سوار ماشین غریبهها نشو، یا با غریبهها حرف نزن، اما ندای درون من چیز دیگری به من گفت که میتوانم به این فرد اعتماد کنم. او صرفا از سر سخاوت و انسان دوستی قصد داشت به من کمک کند، که البته همین طور هم بود.
در ماههای بعدی همانطور که در اروپا، آفریقا و آسیا سفر میکردم، با افراد زیادی که مشابه او بودند برخورد کردم که همهی آنها از سر سخاوت و نوع دوستی قصد کمک داشتند. البته با افرادی هم ملاقات داشتم که حس میکردم چندان قابل اعتماد نیستند اما من با تمرینی که بر روی ندای درون و حس ششم خودم انجام داده بودم، حتی یکبار هم اشتباه نکردم و در طی سالهایی که به کسبوکار خودم مشغول شدم نیز، این ندای درونی همراه و یاریگر من بوده است.”
البته اشتباه نکنید، من به شما توصیه نمیکنم سوار اتومبیل غریبهها شوید چرا که میدانیم خیلی افراد هستند که نیت درستی از این بابت ندارند. شما باید ابتدا بتوانید قدرت ندای درون خود را فعال کنید و سپس از آن راهنمایی بگیرید. از طرفی این هم صحیح نیست که به طور کامل با هر غریبهای به طرزی ناخوشایند برخورد نمایید. اینکه بتوانید بین تخیل هراسناک از افراد، و وضعیتهای ناشناس، و اعتماد به ندای درونتان، مرز مشخصی قائل شوید بهتر است. اما چگونه؟
در ادامه ۵ مورد را باهم بررسی میکنیم:
۱-به جای من شانس میآورم بگویید من میتوانم
اگر سکهی خوش شانسی وجود داشت و هر بار که در موقعیتی سخت برای تصمیمگیری قرار میگرفتیم میشد آن سکه را به هوا پرتاب کرد تا با شیروخط بفهمیم چه کار کنیم یا نه، قطعا من یک عالمه سکه جمع میکردم! پس چنین چیزی وجود ندارد. اگر کاری را واقعا با اعماق وجود میخواهید انجام دهید، بگویید من میتوانم و آنرا انجام دهید، در این ضمن نیز حواستان را کاملا جمع کنید وبه حواشی کار بیتوجه نباشید. خودتان را برای همه چیز آماده کنید. سپس با اعتماد به نفس، آن کار را انجام دهید و اجازه ندهید ترس، مانعی شود برای رسیدن به خواستههای قلبیتان.
۲- احساس کم بودن چیزی در بدنتان
بدن شما با شما حرف میزند آنهم از طریق حس شهودیتان یا همان ندای درونتان. بسیاری از احساسات شهودی ما با حس جسمی ما نیز در ارتباط هستند. مثلا از تیکهای ساده روی پوست گرفته تا حس تنگی نفس در قفسه سینه، همهی اینها حرفهای بدن از طریق احساسات جسمی با ما است. گاهی هست که بدن ما قبل از اینکه دیر شود، با همین علائم به ما هشدار میدهد که مشکلی یا کمبودی در بدنمان وجود دارد که نیازمند توجه ماست. بهتر است هرگز این حسها را نادیده نگیریم.
۳- احساس اینکه در خطر هستید
ما یک رادارِ هشدار دهنده داریم. این رادار به ما هشدار میدهد که برخی افراد یا موقعیتها، ممکن است برایمان خطرناک باشند. گاهی این حس،به این صورت در ما بروز میکند که نمیدانیم چرا، اما میخواهیم هر چه زودتر از آن شخص یا موقعیت دور شویم. این حس یکجور حس تنش و اضطراب در ما ایجاد میکند که قصد دارد به ما هشدار دهد از شر چیزی خلاص شویم. اگر به هر دلیلی، این حس در شما ایجاد شد که باید از شرچیزی خلاص شوید، این کار را بکنید.
۴- حس میکنید مشکلی نیست
گاهی حس شما در مورد چیزی خوب است در حالیکه شاید منطقی به نظر نرسد. اگر احساسات شهودی خود را تربیت کرده باشید، علیرقم اینکه تجزیه تحلیلهای منطقی چیز دیگری میگویند، میتوانید با تکیه بر ندای درون خود، تصمیمهایی بگیرید که در طولانی مدت به نفع شما باشند. مطالعات زیادی نشان داده که افرادی با حس شهودی بالا، فقط با گوش دادن به ندای درون خود توانستهاند تصمیمات مهمی که برای برآورد شدن آنها نیاز به زمان زیادی بود را، در کمترین زمان بگیرند. این افراد فقط به ندای درون خود گوش داده بودند.
هر چه بیشتر بتوانیم با ندای درونمان همراستا شویم، نیاز کمتری به محافظت از خود پیدا خواهیم کرد.
وقتی این مسئله در مورد اتخاذ تصمیمات بزرگ و پیچیدهای باشد، مثلا خرید یک ملک، یا تغییر شغل، یا ازدواج کردن، ذهن منطق گرای ما، مایل است زمان زیادی را برای سنجیدن جوانب و ارزیابی نقاط مثبت و منفی آن صرف کند که البته خوب است، اما اگر حس شهودی خود را قوی کرده باشید، به زمان کمتری نیازمند هستید تا آن تصمیم را بگیرید. گاهی هست که نمیدانید چرا، اما فقط احساس خوبی دارید. قطعا نگرانی از گرفتن تصمیمات اشتباه، شما را به سمت گرفتن تصمیمات درست هدایت میکند.
۵- حس میکنید شخصی نیازمند کمک است
وقتی که ندای درون ما یک نیروی کمک دهنده قوی برای فرار از خطرهاست، قطعا این ندای درونی میتواند همان نیرو را داشته باشد که به ما بفهماند دیگران نیز نیازمند کمک ما هستند. حس دلسوزی و شقفت نسبت به دیگران، دقیقا شبیه حس ترس در ما، یکی از احساسات اولیه در انسان است. این حس به ما این توانایی را میدهد که حتی اگر شخصی چیزی نگوید بتوانیم از چهره و صدای او، حرفهای او را بخوانیم. پس اگر احساس کردید کسی به کمک شما نیازمند است سعی نکنید از کمک کردن به او خودداری کنید آنهم صرفا برای اینکه بترسید که احمقانه باشد. خیلی ها فقط به همین دلیل از کمک کردن به دیگران پرهیز میکنند.
گوش دادن به ندای درون
شما را دعوت میکنم که دو دقیقه در روز زمان بگذارید، چشمهایتان را ببندید، نفس عمیق و آرام بکشید و این سوال را از خودتان بپرسید: در این لحظه، ندای درون من چه چیزی را میخواهد به من بفهماند؟
– شاید مدتهاست که درگیر گرفتن یک تصمیم مهم هستید اما بر سر دو راهی ماندهاید.
– شاید فکر میکنید شخصی نیاز به کمک شما دارد، یا شما به کمک او نیاز دارید.
– شاید مدتهاست میخواهید قدمی برداید اما تردید داشتهاید.
به ندای درون خود گوش دهید. در سکون و آرامش، در همین حالت باقی بمانید، اگر نیز هیچ صدای واضحی از درون خود نشنیدید اشکالی ندارد، صبورانه این روند را ادامه دهید چرا که متوجه خواهید شد در روزها یا هفتهها یا ماههای آینده، نشانههای واضحی از ندای درون خود دریافت خواهید کرد.
آنچه که مهم است این است که بتوانید دریچهای برای گفتگو با ندای درون خود بگشایید و پس از دستیابی به این توانمندی، بتوانید بر اساس آن تصمیمهای صحیحی بگیرید.
ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقالهی Margie Warrell
منبع : Success