اعتماد به نفس بالا و عزت نفس دو مقولهی جدا از هم هستند که گاهی به اشتباه، آنها را باهم قاطی میکنیم. اگر بخواهیم مثالی برای اعتماد به نفس بالا بزنیم این است که شما در یک مهارت یا یک ویژگی خاص، دارای توانایی بالا هستید و این توانایی خوب به شما اعتماد به نفس بالا میبخشد. مثل داشتن مهارت در بازی تنیس یا مهارت در کارآفرینی، یا داشتن ویژگیهای مثل قدرت طنزپردازی یا زیبایی چهره. اما در آن سوی دیگر، عزت نفس یک نوع اعتماد به نفس درونی و ذاتی است که ربطی به مهارتها یا ویژگیهای بیرونی ندارد، بلکه داشتن احساس ارزشمند بودن از درون است.
چرا نباید اعتماد به نفس بالا را با عزت نفس یکی بدانیم؟
اگر اعتماد به نفس بالا و عزت نفس را باهم قاطی کنیم و ندانیم که این دو تا از هم جدا هستند، باعث میشود شروع کنیم به سخت کار کردن و جان کندن برای رسیدن به یک دستاورد بیرونی، اما اگر عزت نفس ما رشد نکرده باشد، به هر درجهای که برسیم باز هم در آخر سر هم احساس رضایتمندی درونی نخواهیم داشت.
ما میتوانیم در هر شاخهی کاری، یک فرد ماهر و پرتوان باشیم حتی در کارهای بسیار سخت، حتی میتوانیم یک ستاره باشیم اما بازهم بدون عزت نفس بالا، احساس رضایت درونی نخواهم داشت. این مسئله یک تضاد ایجاد میکند، یعنی از یک سو احساس خوشنودی از کار و توامندیهایمان را داریم اما از سویی دیگر از درون، احساس ناخوشنودی از خودمان داریم.
در این رابطه تحقیقاتی که شده است نشان میدهد از هر ۱۰ دختر بین سنین ۸ تا ۱۷ سال، ۷ نفرشان نسبت به خودشان دارای یک چنین احساس منفی هستند. این احساس منفی، در جنبههای مختلف است از جمله ظاهر و اندام، تواناییهایشان در مدرسه، ارتباطشان با خانواده و دوستانشان. طبق تحقیقات، آنها نسبت به خودشان از اعتماد و امنیت روانی پایینی برخوردار هستند.
از سویی دیگر، وقتی ندانیم اعتماد به نفس نمیتواند جایگزین عزت نفس شود و به عبارتی دیگر خلائی که از درون احساس میکنیم را نمیتوان را با بالابردن اعتماد به نفس، پر کرد، متوجه خواهیم شد که عزت نفس ما به این دلیل پایین میآید که ما دست از تمرکز بر روی خودمان و احترام گذاشتن به شخصیت خودمان برمیداریم و شروع میکنیم به انجام دادن کارهای زیادی که دستاوردهای خوب بیرونی دارند و مورد تایید دیگران است و پس از مدتی فشار زیادی را در خود احساس خواهیم کرد.
مشکل از جایی آغاز میشود که ما شروع میکنیم به پیدا کردن راههایی برای تبدیل شدن به یک ستاره در جامعه و نمیخواهیم این ستاره خاموش شود، چرا که فکر میکنیم رتبهبندی و در درجهی بالا بودن، مهمتر است تا شخصیت درونی بالا. و اینجاست که با وجود اعتماد به نفس بالایی که جامعه به ما تزریق میکند، عزت نفس بالایی در ما ایجاد نمیشود. به بیانی دیگر، هر چه بیشتر خودمان را بر داریم و به جایش جامعه را قرار دهیم، بیشتر به عزت نفس خود صدمه میزنیم. اجازه بدهید در این مورد یک مثال بزنیم:
بعنوان نمونه وقتی که یک دختر به دنیا میآید از همان ابتدا چیزهایی به او گفته میشود که مثلا برای اینکه مورد پذیرش جامعه قرار بگیرد بایستی لاغر باشد، زیبا باشد، جذاب باشد، باهوش باشد اما نه زیاد باهوش و موفق طوریکه از حد و مرز جامعه عبور نکند. این گفتهها باعث شکلگیری یک طرزفکر خاصی در او میشود و احساسات و رفتارش را تحت تاثیر قرار میدهد. فکر میکند ارزش او به ظاهر و اندام و زیباییاش است و یا ارزشش بستگی دارد به اینکه با چه فردی ارتباط دارد.
او در نتیجهی این طرزفکر، تصویری که از خودش میبیند تصویری ست که باید توسط چیزهایی خارج از کنترل خودش زیبا شود. فکر میکند شخصیت خودش به خودی خود، هیچ ارزشی ندارد و ارزشمندی او وابسته به چیزهایی خارج از شخصیت اوست. به همین دلیل است که نمیتواند برای خودش ارزش قائل باشد. این موارد در ناخودآگاه او ، درونی میشود و پس از گذشت سالها، تاثیرش این میشود که این شخص از کمبود عزتنفس برخوردار است حتی با وجود داشتن اعتماد به نفس بالا.
چنین فردی همواره مشکلات را در دورن خودش میبیند غافل ازاینکه این دیدگاه مشکلزا، از دنیای بیرون به او القا شده است. در نتیجه برای افزایش عزت نفس، باید مشکل اصلی که باعث کاهش عزت نفس میشود را فهمید.
راهکارهایی برای بالا بردن عزت نفس
۱_ کنترل داشتن بر روی اندیشههای درونی
همهی انسانها هم صداهای درونی منفی دارند هم مثبت. صداهای منفی خودبخود تولید نمیشوند بلکه از بدو تولد توسط هنجارهای غلط جامعه در شما درونی میشوند و این پیام را به شما میرسانند که برای خوب بودن باید خودتان را با این هنجارها تطبیق دهید. این صداهای درونی منفی، در تمام مدت سعی میکنند شما را از اینکه توسط جامعه پس زده شوید، محافظت نمایند.
همواره چه از طریق روانشناسی و چه به طور سنتی به ما گفته شده که صدای منفی یا منتقد درونی، همان افکار غیرمنطقی هستند. اما اینطور نیست، این صداهای منفی از سوی جامعه در فرد نهادینه شده و باعث سرخوردگی افراد میشود. مثلا گفته میشود اشتباه کردن مساوی است با نادان بودن ، بازنده بودن، زشت بودن، احمق بودن. این صداها به صورت آشکار و پنهان در گوش ما خوانده میشود و سپس تبدیل میشوند به صداهای منفی درونی که باعث کاهش عزت نفس میشود.
اما راهکار این است که سعی کنید به طور واضح متوجهی این صداهای تخریبی باشید، به خصوص وقتی که به صورتهای پنهان از طریق جامعه به شما القا میشود و سپس آنها را از این گوش بگیرید و از گوش دیگر بیرون کنید و اجازه ندهید در درونتان نهادینه شود. چرا که افکار ما، باعث احساسات ما میشوند و احساسات ما منجر به اعمال ما میشوند، پس برای تغییر در احساسات خود، بایستی در نوع فکر کردن خود تغییر ایجاد نمایید.
در نتیجه، سعی کنید تمام الگوهای فکری را که منجر به احساسات ناخوشایند در شما میشوند تشخیص دهید و طبق آنها عمل نکنید. چرا که افکار ما به هیچوجه به معنای حقیقت نیستند و با تمرین زیاد میتوانید آنچه را که در طی سالها به شما یاد داده شده است، از خاطر ببرید و جایگزینهای فکری بهتری به جایشان بیاورید. کافیست افکار منفی خود را به حساب نیاورید جز در حد چرند و پرند.
شاید بهتر باشد افکار و صدهای منفی را بنویسید و سپس آنها را پاک کرده و به جایشان واقعیت وجودی خودتان را بنویسید و هر روز با آنها سروکار داشته باشید چرا که شما برای زندگی کردن نیازمندید به شادی و سلامت ذهنی.
۲- به دیگران یاد بدهید نیازی نیست دوستتان داشته باشند بلکه باید احترام بگذارند
ما اکثرا دوست داریم که مورد دوست داشته شدن قرار بگیریم اما اگر این مسئله در اولویت اول ما قرار بگیرد، مرتبا در حال امتیاز دادن خواهیم بود تا مورد دوست داشته شدن قرار بگیریم، و در نتیجه مرتبا دور خودمان حصار میکشیم تا مبادا از مرز مقبولیت عبور نکنیم. سپس مرتبا خودمان را متعهد به انجام کارهایی میکنیم که دیگران ما را دوست داشته باشند اما آنکارها پس از مدتی خسته کننده و ملالت آور خواهد بود. پس بهتر است نیاز به دوست داشته شدن را در اولیت اول خود قرار ندهید بلکه اولیت اولتان احترام به خودتان باشد. بهتر است به عزت نفس درونی خود احترام بگذارید و آن را با اعتماد به نفس بالا و کاذب، یکی ندانید. صدای شخصی خودتان را داشته باشید، راحت باشید و سعی نکنید برای راحتی دیگران، ناراحت باشید.
۳- خودتان را بروز دهید
شما منحصر به فرد هستید. هر شخصی در این دنیا منحصر به فرد است، هرشخصی ویژگیها و تجربیات منحصر به فرد خودش را دارد و نیز دیدگاه شخصی خودش را. مقصد نهایی، خود شما هستید نه شخص یا چیز دیگری، برای همین بهتر است روی خودتان تمرکز داشته باشید. اینکار را با به کار احساسات خود انجام دهید. شروع کنید ببینید چه چیزی در اطراف شماست، به رنگها، بوها و هر آنچه در اتاق هست دقت کنید با حس لامسه خود پارچهی مبلی یا فرش زیر پایتان را احساس کنید. پارچهی لباستان را لمس کنید و به تاروپودش دقت کنید. یک قاچ هندوانه در دهان بگذارید و طعم آن را حس کنید، به صدای پرندگان از پنجره گوش دهید. اینها به ظاهر کارهای سادهای هستند و شاید چند دقیقه بیشتر زمان نبرد، اما به شما کمک میکند تا بتوانید به طور کامل بتوانید در لحظهی حال زندگی کنید. با تمرین کردن میتوانید به طور طبیعی به چنین مرحلهای برسید. ارزش زندگی در لحظهی حال این است که باعث ایجاد حس خرسندی در شما میشود آنهم در هر جایی که هستید میشود و قدرت حضور داشتن در لحظه را حس خواهید کرد. چرا که وظیفهی ما حضور داشتن در لحظهی حال است و نه در گذشته یا آینده.
با حضور داشتن در لحظه، میتوانید شروع کنید به مدیریت فکر و تمرکز بر روی افکارتان. پس از آن است که میتوانید تمرین کنید تا به ارزش درونی خود پی ببرید. آنگاه خواهید فهمید که این ارزش به هیچ وجه قابل تخریب نیست. اینجاست که بذرهای عزت نفس در شما رشد خواهند کرد.
ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقاله Dr. Lauren Hazzoui
منبع: Success