ادامه دهید. خسته نشوید. نسبت به خودتان و حتی شکستهایتان احساس خوب داشته باشید. احساس خوب داشتن نسبت به خودتان، همواره باعث پیشرفت شما میشود. پس با همین احساس به مسیرتان ادامه دهید تا در قلهی موفقیت زندگیتان باقی بمانید.
او در حالیکه پاهایش را روی میز گذاشته بود، از من سوال کرد : هستهی اصلی انگیزه بخشی تو چیست؟ از کدام منبع انگیزه میگیری؟ چه چیزی است که همیشه در هر موردی بیشترین انگیزهها را به تو را میدهد؟ چه چیزی انگیزه بخشترین مورد در زندگیات است؟
او داشت با انواع جملات این سوال را از من میپرسید تا من راحتتر پاسخ دهم. اما من اعتماد به نفس نداشتم. او نمیدانست که پاسخ سوالاتش به طور کاملا شفاف و واضح در سرم بود اما نمیدانستم چطور آن را بیان کنم. در نتیجه به سکوتم ادامه دادم و هیچ چیزی نگفتم.
او سپس مشغول پرسیدن سوالهای معمولی در مورد غذای مورد علاقه یا حیوان مورد علاقهام شد. چیزهایی که فکر میکنم یک زمانی همهشان برایم یه جورهایی انگیزه بخش بودند. داشتم پاسخش را میدادم و متوجه نبودم که به من نگاه میکند. ناگهان اسمم را با صدای بلند صدا زد : کریس؟!
در این لحظه من فکر کردم او از پاسخهای من خوشش نیامده است. به او گفتم من حرفی برای گفتن ندارم، من فقط دوست دارم بنیشینم و به حرفهای دیگران گوش دهم و سکوت کنم سپس آنجا را ترک کنم چون فکر میکنم کسی نمیخواهد با من حرف بزند یا بحث کند.
حالا این او بود که سکوت کرد. احتمالا چون از من انتظار بیشتری نداشت حرفی هم نزد.
این یک داستان در مورد کریس بود. کسی که فکر میکرد درمانده است و قابل ترحم. او نمیدانست وارد یک گرداب شده و اگر شخصیتش را عوض نکند، بیشتر در این گرداب فرو میرود.
هیچکس از آدمهای درمانده خوشش نمیآید
ما اصولا برای واژهی اعتماد به نفس، احترام زیادی قائل هستیم. ولی فقط یک احترام زیاد آنهم فقط در ذهنمان، اما در عمل چه کار میکنیم؟ در عمل تا چه میزان اعتماد به نفس داریم؟ حتی وقتی کاری را که قابل ستایش است انجام میدهیم و دوست داریم به خودمان بگوییم خیلی مفتخریم که فلان کار را به انجام رساندیم، سکوت میکنیم، حرفی نمیزنیم که مبادا دیگران نیز از ما تعریف و تمجید کنند چون فکر میکنیم ممکن است احساسات کسی را جریجهدار نماییم.
من( کریس ) خودم قبلا کسی بودم که اگر یکنفر از من تعریف میکرد، فورا بحث را عوض میکردم و میگفتم: ” اوه بس کن حالا اونقدارم مهم نیست.” یا حتی بدتر، وقتی شخصی بابت افتخاری که به دست آوردهام به من تبریک میگفت، نمیخواستم بشنوم. برایم ترسناک بود. شاید احساس میکردم دارد از روی غرض ورزی از من تعریف میکند.
اما این طرز نگاه به دیگران و خودم درست نبود. چه طور کسی میتواند با دلیل و منطق حرفی را به آدم بزند چه تعریف چه نقد، تا صرفا حس غرضورزیاش را ارضاء کرده باشد؟ وقتی پای منطق و دلایل قابل استناد هست، پای احساسی مثل غرض ورزیدن از بین میرود. به طور قطع هیچکس نمیتواند با وجود دلیلی گویا، فقط بخواهد از روی غرض ورزی از شما تعریف کند.
آنچه را دوست دارید ادامه دهید وابسته به حرفهای دیگران نباشید
اما برای وابسته نبودن به تعریف و تمجید دیگران به منظور داشتن حس خوب و نداشتن حس بد چه باید کرد؟ چرا کنترل احساس خوب ما باید به دست دیگران باشد؟
بهترین کار این است که تبدیل به شخصیتی شوید که حس افتخار و احساس خوب نسبت به خودش از درون خودش باشد نه اینکه آنرا از بیرون دریافت کند. بایستی بتوانیم افتخارات درونی و افتخارات بیرونی را از هم جدا کنیم.
وقت آن فرا رسیده که ارزش درونی خود را قربانی ارزشهای دنیای بیرونی نکنیم. دنیایی که به ما یاد میدهد موفقیتهایت را دست کم بگیر. خودت را دست کم بگیر. بهتر است از حالا به بعد، مسیری را که خودتان در زندگی دوست دارید ادامه دهید نه مسیری که دنیای بیرونی به شما القا میکند که دوستش داشته باشید یا خوشایند دیگران باشد.
ارتباط بین درون خود و بیرون خود
با وجود پذیرش جملات قبلی، یک سوال پیش میآید و آنهم اینکه ما داریم در این دنیا زندگی میکنیم و پیرامونمان پر از رفتارها و آدمهای مختلف است. چگونه میتوایم در تعاملات خود با دیگران، تعادل داشته باشیم؟ اگر بخواهیم فقط به خودمان فکر کنیم و کاری به کار نظرات دیگران نداشته باشیم، چگونه میتوانیم با دنیای بیرون در تعامل باشیم؟ قطعا هیچ کسی علاقهای به ارتباط داشتن با آدمهای خودخواه و خودپسند که فکر میکنند از دماغ فیل افتادهاند، ندارد.
پس چطور میتوانیم خودخواه نباشیم اما خودمان را دوست بداریم و بین این دو، تعادل ایجاد کنیم؟
شک نداشته باشید که خودخواهی و غرور کاذب، میتواند شما را از رسیدن به موفقیت بازدارد. شک نداشته باشید که یک “من خودخواه”، تمام فرصت های رشد و موفقیت را از بین می برد.
بین خودخواهی و خودکم پنداری فرق بگذارید
شما میتوانید با این عبارت که “من به حرفهایی که بار منفی و غیر سازنده در زندگیام دارند اهمیت نمیدهم”، راه خودتان را ادامه دهید. به خودتان یادآوری کنید میخواهم خوشحال و با اعتماد به نفس باشم و با آدمهای منفی سروکار نداشته باشم.
اما آیا این کار به نظرتان ساده است؟ مثلا وقتی که مجبوریم به هر دلیلی با یک آدم منفی نگر، وارد یک معامله کاری شویم و هیچ راه چارهای هم نداریم جز اینکه با این فرد منفی روبرو شویم و بنشینیم پای یک مذاکره یا گفتگو یا معامله. این سوال پیش میآید که با آدمهای منفی که مجبوریم با آنها روبرو شویم، چه باید کرد؟ چطور باید آنها روبرو شد؟
و پاسخ این است که در این گونه مواقع میتوان درسهای خوبی از این آدمهای منفی گرفت. رفتار آنها را ببینید و برعکس این رفتار در زندگی خود عمل کنید! در اینگونه موارد دقیقا فکر کنید سرکلاس درس زندگی نشستهاید و یک امتحان سخت را باید پشت سر بگذارید تا به کلاس بالاتر بروید. در این زمانهاست که به خوبی میتوانید بر روی شخصیت خودتان بیشتر کار کنید. میتوانید همینطور که به این گفتگو ادامه میدهید، در پس زمینهی ذهن خودتان، همچنان مشغول رشد شخصیتی باشید و حتی اندکی نیز تحت تاثیر حرفهای منفی او قرار نگیرید و ارزش خود را پایین نیاورید. به خودتان مرتبا یادآوری کنید که من به حد کافی خوب هستم. در این زمان بایستی بتوانید جملات مثبت را به خودتان القا نمایید.
البته سعی کنید این جملات شبیه به شعار دادن آنهم با صدای بلند نباشد به خصوص اگر در محیط کار هستید و پشت میزتان نشستهاید. چون همکارانتان قطعا سرسام میگیرند اگر مرتبا با صدای بلند بگویید من زیبا هستم. من مثبت هستم. من میخواهم پوزهی فلانی را به زمین بزنم و غیره !
نیازی نیست رفتارهای عجیب غریب داشته باشید، همینکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید کافی است. حس خوبی که از اعماق وجود خودتان نشات گرفته و ارتباطی با بیرون ندارد. این حس به شما کمک میکند مطمئن شوید به هر آنچه میخواهید، میرسید. این حس به شما کمک میکند تا مطمئن شوید میتوانید قلههایی که به نظر صعب العبور هستند را فتح کنید یا کارهایی را که از نظر دیگران غیرممکن است، انجام دهید.
البته یک تفاوت بسیار بزرگی هست بین داشتن این حس خوب منهای عمل، و داشتن این حس خوب همراه با عمل. باید بتوانید این تفاوت را عمیقا درک کنید. تا وقتیکه فقط صرفا یک حس خوب نسبت به خودتان دارید اما هیچ کاری در ازایش در عمل انجام نمیدهید، نمیتوانید به آنچه میخواهید برسید. بهتر است علاوه بر اینکه ذهنتان مثبت است، دست به کار هم بشوید و در عمل وارد مسیری که دوست دارید بشوید و راهتان را ادامه دهید ، ادامه دهید و ادامه دهید …. تا به آنچه میخواهید برسید.
ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقالهی Chris Marchine
منبع: fityourself