کاری که در مورد شکست خوردن باید انجام داد چیزی نیست جز تغییر دادن نگرش خود نسبت به واژهی شکست. شکست خوردن بیشتر از اینکه یک رویداد بیرونی باشد، یک رویداد درونی_ذهنی است. شکست خوردن یک نوع طرز فکر است نه یک اتفاق. به بیانی دیگر، شکست خوردن یک نوع عادت نهادینه شده است. کاری که میتوان در مقابل شکست خوردن انجام داد این است که طرز فکر خود را در مورد آن عوض نماییم.
مثلا فرض کنید برای فیلمبرداری به بیرون رفتهاید و یک صبح تا عصر را برایش وقت گذاشتهاید و هنگامیکه به خانه برمیگردید، متوجه میشوید تمام فیلمهایی که گرفتهاید، خراب از آب درآمده است. آیا این اتفاق را بعنوان یک شکست میپذیرد؟
یا اگر با تیم کاری خود یک ساعت تمام، زمان گذاشتید تا ایدهی جدیدی در مورد پروژهی جدید خود دریافت نمایید اما متوجه شدید در آن مدت هیچ کس نه سوالی میپرسد نه راه حلی دارد نه ایده ای ارائه میدهد چه؟ آیا آن قرار ملاقات تیمی، یک شکست محسوب میشود؟
اگر مدتی را بر روی نگارش یک کتاب صرف کنید تا به سرانجام برسد اما متوجه شوید این نسخه از کتاب شما خریدار ندارد چه؟ آیا با یک شکست مواجه شدهاید؟
پاسخ شما به این سوالها، هم میتواند آری باشد هم خیر. پاسخ شما بستگی به نوع نگاه شما دارد. بهتر است بپذیریم که شکست یک مفهوم ذهنی است. شکست چیزی است که وجود خارجی ندارد و فقط در ذهن بشر ساخته شده است. به خصوص اگر شکست خوردن شما باعث شود یک درس مهم و ارزشمند از آن یاد بگیرید و به تجربههای کاری و زندگی شما افزوده شود، دیگر نمیتوان به آن رویداد ناراحت کننده به چشم یک شکست نگریست.
در این مقاله به جای گفتن یک سری حرفهای کلیشهای و نخ نما شدهی همیشگی، قصد داریم متفاوتتر صحبت نماییم. حالا یکراست میرویم سراغ اصل مطلب. یعنی ۹ کاری که مردم شکست پذیر، عادت دارند در مواقع شکست خوردن انجام دهند. شما سعی کنید شما این ۹ کار را انجام ندهید.
۱_ تمرکز کردن بر روی بخش منفی یک اتفاق به جای تمرکز بر روی بخشهای مثبت آن
کاری که شکستها با ما انجام میدهند، میتوانند جنبه مثبت هم داشته باشند یعنی یاد دادن یک مطلب جدید به ما. چطور ما میتوانیم از خودمان توقع داشته باشیم آن مطلب جدیدی را یاد بگریم بدون اینکه دچار آن شکست نشده باشیم؟
تفاوت بین شخصی که شکست میخورد و از آن درس میگیرد، و شخصی که همان شکست را میخورد ولی مرتبا گله و شکایت میکند، یک چیز است. داشتن یا نداشتن یک ذهن انعطاف پذیر. ذهنی که بتواند خودش را با شرایط پیش آمده منطبق سازد. هر دو فرد، یک شکست را تجربه کردهاند اما یک نفر از آنها، آن شکست را تبدیل به مقدمه ای برای پیروزی بعدی میکند و دیگری مرتبا در مورد آن غر میزند و دست روی دست میگذارد.
تفاوت بین یک فرد شکست خورده و شکست نخورده، در این از این است که هر کدام از آنها در لحظهی شکست، چه انتخابی بکنند.
۲_ داشتن انتظارات غیرواقعی از خود
قطعا اگر شخصی در طی یکسال، همهی زود خودش را بزند اما نتواند درآمد چندانی بدست آورد، اما از آن طرف هم هدفش این باشد که بدهیهایش را تمام و کمال پرداخت کند، خب قطعا احساس شکست به او دست میدهد. چرا که این یک انتظار غیرواقعی است و باعث میشود شما خودتان را به چشم یک شکست خورده بنگرید. داشتن انتظارات غیر واقعی، باعث ایجاد حس شکست میشود.
۳_ آدمهای شکست خورده، درخواست کمک نمیکنند
قطعا این خیلی خوب است که بتوانید همهی کارهایتان را خودتان به تنهایی انجام دهید، اما در واقعیت چنین چیزی امکان پذیر نیست. افرادی که شکست میخورند، در واقع از قبل، برنامهریزی بلند مدتی برای شکست خوردن ریختهاند بدون اینکه خودشان حواسشان باشد. یکی از کارهایش اشتباه آنها این است که به خوبی میدانند به چه کمکهایی نیاز دارند، اما از پذیرش آن در ذهنشان امتناع میورزند.
اینکه نخواهید از دیگران کمک بگیرید، به این معنا نیست که قوی هستید یا بلند همت، بلکه نشان دهندهی این است که از هوش کافی برخوردار نیستید. از کمک خواستن نترسید.
۴_ آدمهای شکست خورده به جای انجام دادن یک کاری ، بیشتر حرفش را میزنند
حرف زدن در مورد انجام دادن کاری به معنای انجام آن کار نیست. شما فقط چون یک ایدهای دارید به این معنا نیست که آن ایده را به اجرا درآوریدهاید. این عادتی بدی است و همواره نیز منجر به شکست میشود. شکست زمانی رخ میدهد که اشخاص نتوانند کاستیها و عیوب خود را ببینند. یکی از عادتهای بد این است که افراد بیشتر عاشق حرف زدن در مورد کاری هستند نه عاشق انجام دادن آن کار. این افراد هیچ قدمی برنمیدارند تا کاری را که عاشقش هستند انجام دهند.
۵_ آدماهای شکست خورده از بیان ایدههایشان به خاطر ترس از دزدینش، دریغ میکنند
قرار نیست کسی ایدهی استارتاپ شما را بدزدد. واقعا قرار نیست. جرقه خوردن یک ایده یا فکر بکر به ذهن، اتفاقی ست که به ندرت پیش میآید و ارزشمند است. اگر کمی فکر کنید متوجه خواهید شد ایدهای که امروز صبح هنگاک دوش گرفتن به ذهنتان آمده، ارزشمندتر از آن است که بخواهید آنرا از دنیا دریغ نمایید. نگفتن ایده های جدیدتان، کاری نیست که قابل احترام باشد، بلکه کاری است ابلهانه. این صحیح نیست که همه جا جار بزنید من یک ایدهی عالی دارد اما نمیتوانم به کسی بگویم. این کار کمکی به رشد شما نمیکند.
۶_ آدمهای شکست خورده حاضرند شکست بخورند اما امتیازی برای دیگران قائل نشوند
قائل شدن امتیاز برای تمام افرادی که در یک پروژه کار میکنند، بسیار مهم است. چرا که افراد فقط به دلیل داشتن انگیزهی مالی کاری را انجام نمیدهند بلکه انگیزههای قویتری نیز در آنها وجود دارد. امتیاز قائل شدن فقط به پرداخت و دریافت دستمزد نیست. اگر افراد تیم شما به همان اندازه که شما پرانگیزه هستید، پرانگیزه باشند قطعا بهترین عملکرد را خواهند داشت. بهتر است این انگیزه را از آنها نگیرید.
افرادی که در ساختن یک تیم کاری قوی، با شکست مواجه میشوند، اصولا به این دلیل است که فقط برای خودشان امتیاز قائل هستند و بدتر از آن از اینکه ببینند دیگران چندان تمایل و انگیزهای برای صرف وقت و انرژی روی ایدهی آنها ندارند، نا امید میشوند و احساس شکست به آنها دست میدهد حال اینکه خودشان ایجاد کنندهی چنین شرایطی بودهاند.
۷_ آدمهای شکست خورده اطراف خودشان را با افراد شکست خورده پر میکنند
چطور انتظار دارید به پیروزی برسید درحالیکه اطراف خودتان را با آدمهایی احاطه کردهاید که فقط به شکست باور دارند؟ حتی قانون بقا در مورد کسانی صدق میکند که اطراف خودشان را با آدمهای مثبت احاطه کردهاند. چرا که برای منفی نگرها، امکان بقا بسیار کم خواهد بود.
۸_آدمهای شکست خورده، دنباله رو دیگران میشوند
شکست میتواند در همهی اشکال و اندازهها رخ دهد. اما رایجترین شیوهی شکست خوردن، غرق شدن درنا آگاهی است. صرفا به این دلیل که میتوانید کاری را انجام دهید، دلیل نمیشود که مجبورید آنرا انجام دهید. این خوب نیست که انسان خودش را بعنوان یک شخص مستقل فراموش کند و شروع نماید به دنباله روی کردن از دیگران.این خوب نیست که انسان به جای اینکه بر روی مهارتهای خودش متمرکز شود نگاه کند ببیند چه چیزی مد روز شده است.
۹_ آدمهای شکست خورده به شکست بعنوان یک گزینه نگاه میکنند
کسانی که موفق میشوند تا به چیزی که علاقه دارند برسند، افرادی هستند که هرگز به شکست خوردن بعنوان یک گزینهی حتمی نگاه نمیکنند. آنها مفهوم ریشه دار شدهی شکست را، از ذهن خود پاک کردهاند و خوب میدانند که شکست وقتی رخ میدهد که آنرا قبول کرده باشیم. هر چه بیشتر آنرا قبول کنیم و جدی بگیریم، بیشتر به آن قدرت دادهایم.
ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقاله Nicolas Cole
منبع: medium
موضوع مقاله و ترجمه اش خیلی خوب بود. مرسی 🙂
امیدوارم بتونم به شخصه این موارد رو رعایت کنم…