هنرمند فاجعه فیلمی است که در سال ۲۰۱۷ توسط جیمز فرانکو کارگردانی شده است. جیمز فرانکو از جمله استعدادهای نوظهور بازیگری در هالیوود بود که بعد از تجربیاتی چند در قسمت اول مرد عنکبوتی به کارگردانی سم ریمی در قالب شخصیت هری آزبورن به ایفای نقش پرداخت. قسمت اول مرد عنکبوتی یک بلاک باستر فوق‌العاده بود که به‌راحتی جنگ‌های ستاره‌ای: جنگ کلون‌ها را شکست داد. همین امر منجر به ساخت قسمت دوم و سوم مرد عنکبوتی شد که آن‌ها نیز موفق بودند. این کامیابی‌ها راه تجربه‌گرایی و موفقیت بیشتر را برای جیمز فرانکو هموار کرد. این بازیگر تجربیاتی مانند تریستان و ایزولد، ۱۲۷ ساعت، ظهور سیاره میمون‌ها و از بزرگ و قدرتمند را داشت. وقتی بیگانه: پیمان در سال ۲۰۱۷ اکران شد در همان نقش کوتاه جیمز فرانکو می‌شد گذر از جوانی به سمت پختگی را حس کرد. فرانکو مثل مل گیبسون یا خیلی از بازیگران دیگر آرام‌آرام رسالت هنری خود را گسترش داد و از بازیگری صرف به سمت لمس حیطه‌ای دیگر درنهایت به قالب کارگردانی درآمد. هنرمند فاجعه فیلمی بود که از جهاتی فیلمی درخور بود، چون در این فیلم فرانکو سعی در بازگو کردن مجموعه تجربیاتی داشت که در این سال‌ها در کارنامه خود اندوخته بود. در این مقاله سعی خواهیم کرد که نگاهی مبسوط به فیلم هنرمند فاجعه و زمینه پیدایش و نقاط قوت و ضعف آن داشته باشیم.

مقدمه

 به‌زعم مصنف این سطور فعالیتی درخور در زمینهٔ های هنری به‌خصوص سینما نیازمند سه عامل نبوغ، پشتکار و علاقه است. اگر این سه عامل موجود باشد می‌توان شاهد ظهور یک نابغه همسنگ چارلی چاپلین، استنلی کوبریک یا آندره تارکوفسکی بود. همچنین داشتن درصدی از هرکدام از المان‌های فوق باعث می‌شود که فرد شانسی برای محکم کردن پای خود در دنیای هنر داشته باشد. حال اگر فرد عاری از حس نبوغ و تا حدودی زیادی فاقد پشتکاری هدفمند و در مسیر درست باشد و صرفاً از سر علاقه به این وادی روی آورده باشد تکلیف چیست؟ گاه می‌توان زندگی‌های تباه‌ شده‌ای را دید که تنها با دیدن لایه ظاهری هنر یعنی موفقیت و شهرت بدون درک سختی‌ها و پیش‌نیازهای یک شاخه هنری به سمت آن هجوم می‌آورند، غافل از اینکه بدون مسیر درست این واهه جز سرابی بیش نیست.

هالیوود به‌عنوان قطب بزرگ سرگرمی و هنرآفرینی در سینما، همیشه با هجوم این افراد مواجه است، هجومی که گاه با چاشنی شانس به موفقیت ختم می‌شود و در خیلی از موارد به شکست می‌انجامد و گاه حتی به خاطر عدم درک صحیح فرد از دنیای هنر و خود شکوفایی منجر به گسیل فرد به کج‌راهه‌ای می‌شود که در آن دیگر نمی‌تواند به مسیری که باید برگردد و دیر یا زود دچار فروپاشی می‌شود. سرگذشت زندگی تامی وایزو و داستان ساخت فیلم اتاق مصداق بارزی از موارد فوق است.

بالاتر از سیاهی رنگی هست

تامی وایزو یکی از سیل آرزومندانی است که گمشده خود را در دنیای هنر به‌خصوص سینما می‌جستند. سرزمین رؤیایی خیالی و میل به شهرت، رفاه و غرق شدن در زرق‌وبرق که جمعیت زیادی را به‌سوی خود می‌کشاند. تامی وایزو هم این مسیر را مثل خیلی از افراد طی کرد. اگر رجوع کنیم به عواملی (استعداد، پشتکار، علاقه) که بنده در مسیر خودشکوفایی یک هنرمند دخیل می‌دانستم، تامی وایزو تقریباً فاقد نبوغ و پشتکار البته در مسیر صحیح و روبه‌جلو بود. وایزو صرفاً از باب علاقه به این مسیر کشیده شده بود و ازاین‌جهت او و جیمز فرانکو سرگذشتی مشابه داشتند. تامی وایزو در این مسیر با یک هنرجوی دیگر به نام گرگ سسترو همراه شد. مسیر این دو به سمت بازیگری تقریباً با شکست مطلق همراه شد. ازاین‌رو برخلاف جیمز فرانکو که قدم‌به‌قدم تجربه کسب کرد و پله‌پله به سمت مسئولیت‌های بیشتر در حوزه سینما رفت، تامی وایزو با شکست در مسیر بازیگری و عدم توفیق در انتشار رمان اتاق، او تصمیم به ساخت فیلم اتاق گرفت. این فیلم در مورد شخصی به نام جانی بود که از هر نظر ایده آل به تصویر کشیده بود. صمیمی‌ترین دوست او مارک و همسر او لیزا بود. داستان فیلم حول‌وحوش این شخصیت‌ها و چالش‌هایی در روابط بین آن‌ها به وجود آمد، می‌گذشت. به خاطر عدم تجربه تامی وایزو و مشورت نکردن با افراد خبره او بدون داشتن مهارت کافی نوشتن فیلم‌نامه، بازی در نقش اول و کارگردانی اتاق را بر عهده گرفت. داستان ساده و رمانتیک فیلم که مثل فیلم بی‌وفا ( آدرین لین -۲۰۰۲) بر محور خیانت در روابط زناشویی می‌گشت، به‌جای کم‌هزینه بودن که در غالب فیلم‌های اول و مستقل عرف است، تبدیل به پروژه‌ای پرهزینه با بودجه‌ای ۶ میلیون دلاری شد. نتیجه اما ازنظر گیشه به شکست مطلق و درزمینهٔ سینمایی می‌توان گفت تبدیل به یکی از بدترین فیلم در تاریخ سینما شد که مورد تمسخر و ریشخند قرار گرفت. ساختار فاجعه‌بار فیلم اتاق اعم از فیلم‌نامه، کارگردانی، موسیقی، بازی، تدوین، طراحی صحنه باعث شد این فیلم کم‌کم به نمونه‌ای منحصربه‌فرد در میان ضعیف سینما درآید، چنانچه بعد از مدتی به فیلمی جریان ساز و محبوب در میان این آثار تبدیل شد و کم‌کم دوباره به مرکز توجه و محبوبیت برگشت. چندین سال بعد گرگ سسترو که یکی از بازیگران اتاق و دوست صمیمی تامی وایزو بود، تصمیم به نوشتن خاطرات خود از این فیلم گرفت. این کتاب با نام هنرمند فاجعه موردتوجه قرار گرفت و باعث افزایش شهرت فیلم اتاق شد. این امر باعث شد که جیمز فرانکو به سمت ساخت کتاب هنرمند فاجعه برود که در مورد ساخت این فیلم بود، کتابی که حدیث علاقه‌مندان سینما و بازیگری بود.

تامی وایزو هنرمند فاجعه

روند ساخت هنرمند فاجعه

 روند جیمز فرانکو در مسیر ساخت در بعضی موارد شبیه تامی وایزو در مواردی کاملاً برخلاف ایشان بود. جیمز فرانکو به‌مانند تامی وایزو کارگردانی و نقش اول فیلم را بر عهده گرفت، اگر تامی وایزو نقش دوم فیلم را به گرگ سیسترو دوست صمیمی خود واگذار کرد، جیمز فرانکو هم دیو فرانکو را برای نقش گرگ در نظر گرفت و همچنین دوست صمیمی خود ست روگن را نیز سابقه همکاری با او را داشت به عوامل ساخت اضافه کرد. ولی برخلاف تامی وایزو که خیلی ناشیانه و ناپخته و بدون تجربه دست به ساخت این فیلم زد، جیمز فرانکو پله‌پله و قدم‌به‌قدم در سینما تجربه کسب کرد و درنهایت به خلق فیلم هنرمند فاجعه دست زد. جیمز فرانکو با حوصله کتاب هنرمند فاجعه را تبدیل به فیلم‌نامه کرد، فیلم اگرچه بودجه‌ای زیادی نداشت (۱۰ میلیون دلار) ولی جیمز فرانکو برخلاف تامی وایزو به جای ریخت‌وپاش و تأکید بر زرق‌وبرق تکیه را بر دقت و پشتکاری ستودنی گذاشت.

نقاط قوت و ضعف فیلم هنرمند فاجعه

فیلم‌نامه

جیمز فرانکو در گام نخست فیلم‌نامه قابل‌قبولی را برای ساخت هنرمند فاجعه در نظر گرفت. زندگی هنری جیمز فرانکو باعث شده بود او نقاط مهم و عطف این کتاب را تشخیص داده و تکیه فیلم را بر مبنای این نقاط مهم قرار دهد. اگر ساختار فیلم‌نامه هنرمند فاجعه را به سه قسمت تقسیم کنیم می‌توان قسمت اول را آشنایی تامی و گرگ با هالیوود و تجربیات اولیه، قسمت دوم مراحل ساخت فیلم اتاق و پایان فیلم را می‌توان به بر پرده کشیده شدن و روند مشهور شدن اتاق و تامی وایزو تقسیم کرد. نمونه مشابهی که می‌توان در مقابل فیلم هنرمند فاجعه نام برد اد وود گروه برتون بود که در سال ۱۹۹۳ ساخته شد. این فیلم بر محور شخصیت اد وود می‌گذشت و در مقابل جیمز فرانکو به‌جز شخصیت تامی وایزو تکیه را بر روند ساخت فیلم اتاق گذاشت. اد وود اگرچه امضای همیشگی برتون را پای خود داشت ولی ازنظر سینمایی فیلمی متوسط بود و آشکارا از فیلم‌هایی خوبی مثل ادوارد دست قیچی ضعیف‌تر. ولی هنرمند فاجعه فیلم درگیر کننده تر و واقعی‌تر بود و گام نخست برای تحقق این امر فیلم‌نامه خوب هنرمند فاجعه بود که می‌شد گفت یکی از بهترین فیلم‌نامه‌های اقتباسی در سال ۲۰۱۷ بود.

 بررسی دیگر المان های دخیل در ساخت هنرمند فاجعه

 به این فیلم‌نامه خوب باید کارگردانی دقیق جیمز فرانکو را اضافه کرد. کارگردانی که برخلاف کارگردانی فاجعه‌بار تامی وایزو روان و خوب بود. جیمز فرانکو با زیرکی با طراحی صحنه درخشان با هزینه‌ای تقریبا اندگ به خلق دوباره دنیای اتاق دست زد، دنیایی بامزه که سرشار از گاف سینمایی و طراحی بود. این امر وقتی با بازی خوب و تدوین قابل‌قبول فیلم همراه می‌شد شکلی کامل به خود می‌گرفت.

 نمونه مشابهی که در این زمینه می‌توان به آن اشاره کرد، میکس داریوش مهرجویی است، میکس در مورد ساخت یک فیلم بود و فرانکو با زیرکی داستان زندگینامه‌ای که حول دو شخصیت گرگ و تامی بود را با ارجاعات پیاپی به مسائل سینمایی و تاریخ سینما ساخت. احاطه فرانکو به این نکات باعث نزدیک شدن و هم ذات پنداری مخاطب با دو شخصیت اول فیلم می‌شد؛ مثلاً اشاره به جیمز دین که تامی وایزو حتی یکی از دیالوگ های فیلم اتاق را عملاً از دیالوگ های جیمز دین گرته برداری کرده بود و نکته جالب اینکه جیمز فرانکو خود در سال ۲۰۰۱ در فیلم جیمز دین بازی کرد، علاوه بر این شباهت مسیری که فرانکو طی کرد با گرگ، در درک دنیای درون این دو شخصیت موثر بود. شاید اد وود خیلی کلی تر به سینما می پرداخت ولی به نظر من هنرمند فاجعه خیلی عمیق تر از شروع زندگی هنری تامی و گرگ تا پیامدهای ساخت فیلم اتاق را در بر می گرفت.

معرفی فیلم هنرمند فاجعه

 اگر بخواهیم در مورد نقاط ضعف هنرمند فاجعه صحبت کنیم تا حدی می‌توان به فیلم‌نامه هنرمند فاجعه اشاره کرد. اگرچه هنرمند فاجعه فیلم‌نامه‌ای قابل‌قبول داشت که با اجرا و تدوینی خوب همراه شد ولی می‌شد که فیلم نقاط اوج درخشان‌تری داشته باشد ولی به‌نوعی فیلم دچار یکنواختی است که البته با توجه به کارگردانی فرانکو قابل‌قبول بود. جدای از این به نظرم رویکرد فرانکو به تمام شخصیت‌های فیلم یکسان نبود. عملاً بار جذابیت و طنز بر عهده شخصیت تامی وایزو بود و به‌نوعی بقیه شخصیت‌ها حاشیه‌ای به نظر می‌رسیدند. شخصیت گرگ معمولی و بدون افت‌وخیز چندان به تصویر کشیده می‌شد و عملاً بار اکثر دیوانه‌بازی‌ها و حرکات عجیب و غرب بر عهده تامی بود. به نظرم نگاه دانای کلی که از دریچه نگاه گرگ در این فیلم وجود داشت چه بر اساس نگاه فرانکو و چه بر اساس کتاب هنرمند فاجعه قابل‌قبول نبود. گرگ اگرچه معمولی و بی‌دست‌وپا به نظر می‌رسد ولی در فیلم عملاً عاری از دیوانه‌بازی‌های تامی وایزو و برای دو شخصیت که ۳-۴ سال در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند این امر چندان قابل‌قبول به نظر نمی‌رسد.

جدای از این شاید بهترین بازی این فیلم متعلق به خود جیمز فرانکو بود که به خاطر آن برنده جایزه گلدن گلوب شد ولی مثلاً در مورد دیو فرانکو بازی این بازیگر همپا و هم سنگ جیمز فرانکو نبود. به نظرم دلیل این امر شاید به انتخاب اشتباه بعضی بازیگران برای ایفای نقش برمی‌گشت. شاید دیو فرانکو برای نقش گرگ مناسب نبود ولی به‌طورکلی فیلم هنرمند فاجعه از نظر سطح بازی قابل‌قبول بود.

جدای از عوامل فوق علی‌رغم طراح صحنه درخشان هنرمند فاجعه که به‌خوبی دنیای اتاق را بازسازی کرده بود، ولی درزمینهٔ چهره‌پردازی گاها هنرمند فاجعه دچار ضعف بود؛ مثلاً جیمز فرانکو ازنظر ظاهری شباهت چندانی به تامی وایزو که شبیه کنت دراکولا بود نداشت، البته سعی شده بود که با تلاش فراوانی و ایجاد جزئیاتی در چهره تامی و دیگر بازیگران آن‌ها به شخصیت‌های ایفا شده نزدیک شوند ولی در مورد جیمز فرانکو شاید به خاطر پرتقالی تبار و سبزه‌رو بودن این بازیگر خیلی به چهره تامی وایزو نزدیک نبود که البته با بازی عالی جیمز فرانکو که به‌خوبی تداعی‌کننده رفتار تامی وایزو در اتاق بود این امر پوشش داده می‌شد ولی نکته مهم‌تر چهره‌پردازی واقعاً ضعیف در مورد شخصیت گرگ بود، به‌خصوص ریش مصنوعی و تصنعی این شخصیت. البته اگر بر اساس این پیش‌فرض که اتاق را یک خود هجویه فرض کنیم می‌توان این امر را هم توجیه کرد.

نقاط ضعف فیلم هنرمند فاجعه

استقبال از فیلم هنرمند فاجعه

فیلم هنرمند فاجعه با بودجه‌ای نزدیک به ۱۰ میلیون دلار ساخته شد و نهایتاً به فروشی کلی کمتر از ۳۰ میلیون دلار رسید. این فیلم در جوایز گلدن گلوب موردتوجه قرار گرفت و جایزه بهترین بازیگر مرد را برای جیمز فرانکو به ارمغان آورد و همچنین برای جایزه بهترین فیلم کاندید شد. به وجود آمدن یک حاشیه در زندگی شخصی جیمز فرانکو بعد از این مراسم که قبلاً غول‌های هالیوودی مثل کوین اسپیسی، هاروی واینستین درگیر آن بودند. همین امر باعث شد که هنرمند فاجعه با اینکه به نظر می‌رسید یکی از ده فیلم برتر سال ۲۰۱۸ بود، ولی در مراسم اسکار با اینکه می‌توانست درزمینهٔ های مثل بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگر نقش اول، طراحی صحنه و همچنین فیلم‌نامه از مدعیان جذب جایزه اسکار باشد ولی به‌جز نامزدی فیلم‌نامه اقتباسی دست هنرمند فاجعه از این مراسم شاید به خاطر همان حاشیه کوتاه ماند.

سخن پایانی: هنرمند فاجعه فیلمی در ستایش عشق و شروعی دوباره

کار خوب و نگاه دقیق جیمز فرانکو عملاً فرصتی برای تأمل در زندگی تامی وایزو و شروعی دوباره برای این هنرمند بود. هنرمند فاجعه به‌خوبی به دغدغه‌های ولو دیوانه بار و شروع حرکت تامی وایزو به سمت سینما پرداخته است. داستان شکست و شروعی دوباره این فیلم می‌تواند سرمشقی جالبی برای ما در مواجهه با واقعیت‌های موجود بود. درک اینکه می‌توان در مسیری هزار بار شکست خورد ولی درنهایت به سطحی از موفقیت و کامکاری رسید و موفقیت و محبوبیت تامی وایزو در نوع خود بسیار عجیب‌وغریب و منحصربه‌فرد است و این به ماهیت متناقض این هنرمند بر می‌گردد. ماهیتی برگرفته از اعتمادبه‌نفس بالا، خودکامگی، انزوا و تأثیر گرفتن متأسفانه منفی از اختیارات و امکانات که اگر به این ترکیب دلسوزی و نگاه انسانی تامی را اضافه کنیم به مجموعه‌ای رفتارهایی متناقض و متضاد و البته انسانی از یک شخصیت می‌رسیم. شخصیتی گاه دیوانه بار که باعث واکنش منفی مخاطب می‌شود و گاه بی‌پناه و منزوی که برانگیزاننده حس ترحم می‌شود، مثلاً در یکی از بهترین لحظات فیلم تامی به این نکته اشاره می‌کند که زندگی او مشابه فیلم تنها در خانه بود ولی در دنیای واقعی. لحظه‌ای بسیار عالی و خنده‌دار در فیلم که ورای طنز خوب این صحنه باعث می‌شود با زبان طنز به زندگی و انزوای این شخصیت درست به‌مانند زندگی اکثر هنرمندان که با فراز و نشیب شخصیتی و مسیر هنری همراه است، نگاهی داشته باشیم.  می‌توان از هنرمند فاجعه یاد گرفت که علی‌رغم نداشتن نبوغ و استعداد کافی می‌توان با پشتکار از شکست تجربه گرفت و به سمت موفقیت و کامکاری پیش رفت، موفقیتی که بهتر می‌شد که با خودشکوفایی و ایجاد حس و نگرشی مثبت در مخاطب همراه می‌شد. به قول تامی وایزو “اگر انسان‌های یکدیگر را بیشتر دوست می‌داشتند، جهان جای بهتری برای زندگی می‌شد”.

این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.