رمان جاده یکی از رمانهای خوب کورمک مک کارتی در کنار دیگر آثار او در کنار همه اسبهای زیبا و جایی برای پیرمردها نیست، است. ساختار خوب، اقتباسی قابل قبول، برنده شدن جایزه پولیتزر و فراگیر شدن دوباره ادبیات و آثار آخر الزمانی و پسا آخرالزمانی و چاپ شدن این اثر که در ایران با ترجمه حسین نوش آذر انتشار یافته است، بهانهی خوبی برای معرفی و بررسی این رمان خواهد بود.
رمان جاده یک اثر پسا آخر الزمانی مدرن
ادبیات آخر الزمانی پدیدهای است که از دیرباز با شروع انقلاب صنعتی و ترس انسان از مسائل موهوم و همچنین اندیشیدن در باب فلسفه وجود و هدفی که انسان به دنبال آن است روندی رو به رشد گرفته است. ترس از مسائل موهوم و خیالی امری است که گاها با ترس انسان از قدرت و ویران گری ابنا بشر همراه شده است. ترس از دراکولا، آدمخوار، زامبی مواردی است که کم کم جای خود را به هراس از همه گیری یا بهتر بگوییم جهانگیری بیماریهای باز پدید و نو پدید، همه گیر شدن خشونت، سقوط فرهنگی انسان در اوج تکنولوژی و در نتیجه سقوط تمدنهای کهن و چند هزار ساله انسانی داد.
این هراس با ماهیت انسان از بعد از جنگ جهانی دوم و جمله تفکر برانگیز آلبرت انیشتین” من نمیدانم جنگ جهانی سوم چگونه به وقوع خواهد پیوست، اما میدانم که مردم در جنگ جهانی چهارم با چوب و سنگ به جنگ هم میروند!” دستمایه خلق آثار هنری زیادی چه در ادبیات و چه سینما شد. آثاری که فرو ریختن تمدنهای شکوفا، روابط انسانی و چالشهای فرا روی انسان که بیشتر مبتنی بر رفع نیازهای اولیه و نه نیازهای مترقی یک انسان بود، را پوشش میداد. جنگ جهانی و اغتشاش بعد از آن، ویرانی طبیعت و تغییر اقلیم از یک سو و ظهور آدمخواران و زامبیها از گستردهترین موضوع مورد بحث در کتابها و آثار ساخته شده به خصوص در هالیوود بود.
چند نمونه در این میان شاهد حائز اهمیتتر باشند. مورد اول رشته افسانه و دنیای تخیلی جی آر آر تالکین بود که شامل ارباب حلقهها، هابیت، فرزندان هورین، سیلماریلیون، داستانهای ناتمام و دیگر داستانهایی بود که حول حوش آردا و اقلیم افسانهای سرزمین میانه میگذشت. تالکین با تأثیر پذیری از رخدادهای تلخ جنگ جهانی اول و دوم با دیدی تمثیل وار و با استفاده از اساطیر و کاربرد غیر مستقیم آنها در اثر خود به تلنگر زنی به انسان مدرن در تبیین جایگاه آدمی و سرنوشت او پرداخت. جدای از ویران نشان دادن تفکر تیره و مهیب ملکور، سائورون و یا سارومان به طور کلی غالب آثار تالکین دیدی شاد، مثبت و با امیدوارانه به ماهیت بشر داشتند و تالکین به طور ضمنی بیان میداشت که در نهایت بشر خاکی راه رستگاری را خواهد پیمود و شر امری موقتی و گاها در مقام پرورش دهنده استعدادهای بالقوه در انسانهای خوب است.
اما در موج نویسندگان آثار فانتزی و علمی – تخیلی بعد از جنگ جهانی اول و دوم همه به مانند تالکین نبودند. ویلیام گلدینگ در شاهکار ستودنی خود یعنی ارباب مگسها که داستانی جممعی از کودکان را در یک جزیره دور افتاده به تصویر میکشید به خوبی بر مسئله قدرت و ویرانگری فرم مطلق آن اشاره کرد. ویرانگری که به نوبه خود باعث نزول آدمی از جایگاه شایسته خود و حالتی شبیه به مسخ میشود. همچنین جرج ارول در شاهکارهایی مانند مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ بر زوال فرهنگ آدمی و نزول انسان از قامت اشرف مخلوقات و تباهی او تاکید میکرد. دیگر نویسندگان مانند آرتور سی کلارک، آدوس هاکسلی و… نیز رویکردی تقریباً مشابه داشتند.
اما ادبیات و سینمای آخر الزمانی پدیدهای نبود که از باب فلسفه، درونمایی و تأمل بر جایگاه آدمی و زوال و مسخ او به داستان پردازی بپردازد. از همان آغاز شکل گیری این نوع از ادبیات و هنر، در کنار فرم جدی، وجه سرگرمی ساز آن نیز گام به گام به پیش تاخته است. نمود بارز این امر را میتوان در ادبیات وحشت استیفن کینگ با تاکید بر کتاب ابلیس دانست. در کتاب ابلیس در اثر انتشار و جهانگیری ویروسی که بیماری شبیه به آنفلوانزا و البته شدت و سرعت بالاتری، جهان تقریباً خالی از سکنه میشود. افراد باقیمانده در ادامه در دو راهی بین دو تصمیم قرار میگیرند: یا به رندال فلگ ملحق شوند که نماد شر مطلق در این داستان است و یا به مادر بزرگ ابیگل که نمودی از طرف خیر. در نهایت دو اجتماع شکل گرفته و بر علیه یکدیگر وارد کارزار میشوند. این داستان پر هیجان به نوعی در ترکیبی از ادبیات وحشت و فانتزی در مجموعه داستان محبوب برج تاریک که اقتباسی از آن با نام برج تاریک بر پرده سینماها نقش بست، پیگیری شد.
درونمایه رمان جاده
رمان جاده به خوبی تعادلی از پوشش دادن نگرانیهای روز به روز آدمی از ماهیت تکنولوژی ویرانگر، زیاده خواهی و نهایتاً سقوط ناشی از آن، ترس از پدیدههایی مانند جنگ جهانی و تصور زندگی بعد از آن، مسخ آدمی در قالب آدمخوار و ماهیتی شبه زامبی است. در این کتاب کورمک مک کارتی صراحتاً به عوامل ویرانی زمین اشاره نکرده ولی از نشانههای بروز آن که گاها از دریچه ذهن شخصیت پدر توصیف میشود شبیه به جنگ اتمی و استفاده از سلاحهای مرگبار جمعی است. مک کراتی با هوشمندی جلوی هر تخیل و اما و اگری را برای ساخت دوباره زمین میگیرد: در زمین بعد از این جنگ عیم، درختی وجود ندارد و همه خشکیدهاند، حیوان و جانوری وجود ندار و پرندگان سالها پیش ناپدیده شدهاند، تنها انبار غذاهای قدیمی و مانده برای انسانهای حاضر باقی مانده و بعضی از سر گرسنگی دست به خوردن همنوع و آدم خواری زدهاند.
دراین میان، پدر و پسری با سبد خریدی از شرق ایالات متحده، سفری طولانی را به سمت ساحل جنوب غربی ایالات متحده آغاز میکنند. سفری پر از روبرویی با خطرات مختلف: سردی هوا، گرسنگی و قحطی، روبرو شدن با قاتلین جادهای و آدم خواران مختلف و در نهایت دزد سبد خرید. این داستان به خوبی بر روی توصیف شخصیت یک پدر و پسر به خاطر به تصویر کشیدن پردهای عظیم و شلوغ از آخر الزمان تکیه دارد. معصومیت کودک، امید پدر به حفظ او، ناامیدی از شرایط زمانه و مقابله با مشکلات، بیماری پدر که روز به روز بیشتر شده و ذره ذره او را آب کرده و به مرگ نزدیک میکند، تصویری جالب از شخصیت اصلی کتاب را به رخ خواننده میکشد.
انزوای پدر و حتی انتزاعی و حسرت بار بودن دیالوگهای جاری بین او و پسر بر این امر میافزاید. پدری که تنها جاده را با بودن پسر قابل رفتن میداند و همه امید خود را بعد از رفتن زن به پسرش بسته است. این امر سبب این میشود که شخصیت پدر برای داشتن کودکش به عنوان آخرین امید از همه چیز و همه کس و هر مصاحبتی حتی مصاحبت با پیرمردی علیل و دم مرگ بپرهیزد. کورمک مک کارتی با نشان دادن ازنوای شخصیت پدر و تغییری که در نوع اندیشه او نشان میدهد به خوبی بر این نکته که راز جنگ جهانی سوم و تباهی مردمان حتی بعد از این کشمکش احتمالی چیست، دست میگذارد.
در آخر الزمان و پسا آخر الزمان است که ورای پول، زرق و برق، سرگرمی و لایه تصنعی که در زندگی روزمره انسانها کشیده شده است، دیو درون او به خوبی بروز پیدا میکند و باعث تباهی و سقوط ابنا بشر و زمین شده و تا تباهی مطلق ذرهای از پای نمینشیند. در اینجا پول و جواهرات و مادیات از میان رفته، سرگرمیای به جز کشتار وجود ندارد و هر آن باید منتظر ته کشیدن اندک مواد غذایی موجود و رسیدن مرگ بود. اما مک کارتی در رمان جاده به زیبایی وجه دیگری از بشر را ورای زبان تیره، منزوی و ناامید داستان خود رو میکند: یعنی نگهداری آتش درون، عشق به دیگری و فداکاری برای حفظ عشق و نگهداری همنوع، پذیرش مرگ به عنوان مرحلهای از تکامل و زندگی.
وجوه مثبت اثر داستانی جاده کورمک مک کارتی
توصیف جالب از جهان بعد از جنگ ویرانگر و تنهایی و متروک بودن آن از ویژگیهای مبثت اصلی در رمان جاده است. در این رمان به خوبی شاهد تاریکی، خطرات و رنجهایی هستیم که دو شخصیت پدر و پسر را گرفتار خود میکند. اما به راستی کسی میتواند شادی و خوبی را به درستی و عمیق درک کند که بتوان درک عمیقی از تاریکی و غم داشته باشد. کورمک مک کارتی تصویری عمیق از دنیایی تاریک و آکنده از غم و مرگ را به ما نشان میدهد:
هر روز دروغی بیش نیست. اما تو دیگر مدت زیادی نخواهی زیست. و این دیگر دروغ نیست.
این خلاصهای از دیدگاهی است که کورمک مک کارتی بر پایه آن رمان جاده را طراحی کرده است. تیرگی و انزوی جاری در روایت شاید برگرفته از زندگی در انزوای کورمک کارتی باشد. زندگی به مانند جی دی سلینجر (نویسنده مشهور اثر ماندگار ناطور دشت) و دوری از خیلی از مظاهر زندگی مدرن مثل سرگرمی، شهرت طلبی و پول. مک کارتی جدای از زندگی در دیگر داستانهایش نیز به خوبی توانسته زندگی در مکانهای متروک، سختیهایی که افراد در این نوع زندگی متحل میشدند و شادیها و لذتهای گاها عجیب در آن را به مخاطب عرضه میکند. البته در جایی برای پیرمردها است که محبوبیت به تمام معنا سراغ کورمک کارتی میآید و رمان جاده به عنوان تلویحاً دنبالهای برای فضای تیره و تار جایی برای پیرمردها نیست، بسیار عالی عمل میکند. ساختار هدفمند، توصیفات گرایی، استفاده درست از دیالوگها و گفتگوهای بین شخصیتها و تأمل بر زمزمه درون شخصیتها باعث شده که بر خلاف به خصوص خیلی آثار سینمای هالیوود که بیشتر بر حول نشان دادن اغراق آمیز جامعهای آخر الزمانی و پسا آخرالزمانی و استفاده سطحی و خطی از ان بدون تأمل در باب علت وقوع این حوادث میگذرد، این اثر گیرا و قدرتمند باشد. اثری که شروع، میانه و پایانی متعادل داشته و در آن اوج و فرود به خوبی رعایت میشود.
نگاهی به اقتباس سینمایی ساخته شده از داستان جاده
اما در سال ۲۰۰۹ بر اساس رمان جاده فیلمی اقتباس و روانه پردههای سینماها شد. فیلمی به مانند منبع اصلی تیره و تار و دارای ریتمی آهسته و با حوصله که از بازیهای ویگو مورتنسن، چارلیز ترون، رابرت دووال، گای پیرس و کودی اسمیت مک فی بهره میبرد. میتوان گفت که این اثر اقتباسی موفق و دیدنی از رمان درخور کورمک مک کارتی است. فیلمساز با درک درست از موقعیتهای داستانی، لحظههای مهم و اساسی و فضای کلی رمان و با کمک بازی گرفتن خوب از بازیگران با استعدادی مثل ویگو مورتنسن و چارلیز ترون و البته هنرمندی عالی بازیگری ماندگار به نام رابرت دووال در نقش پیرمرد، توانسته در لایه اولیه نمایشی به تماشاگر خوب و قابل قبول جلوه کند. لایه اولیهای که با کمک آن به خوبی کارگردان اثر توانسته مفاهیم جاری و ساری در لایههای زیرین را به بینندگان این اثر انتقال دهد. در این روایت کارگردانی خوب جان هیلکات، بازی در خور ستایش و عالی ویگو مورتنسن که با حضور چارلیز ترون، رابرت دووال و حتی با مکلی به نام کودی اسمیت مک فی رنگی دو چندان برای به تصویر کشیدن شخصیت پدر میگیرد، طراحی صحنه دیدنی و البته تدوینی آرام و در خدمت روایت باعث شده که این اثر، نمایشی اقتباسی خوب از رمان جاده باشد.
این فیلم اگرچه از لحاظ تجاری موفقیت خاصی کسب نکرد ولی از لحاظ سینمایی فیلمی یکدست و روان و اقتباسی قابل قبول بود. در کنار بسیاری از فیلمهای آخر الزمانی و پسا آخر الزمانی که صرفاً برای سرگرمی مخاطب و فتح گیشه ساخته میشوند تماشای فیلم جاده خالی از لطف نیست. به خصوص برای کسانی که وقت چندانی برای مطالعه اثر کورمک کارتی ندارند، این فیلم میتواند خلاصه از رمان مک کارتی با تکیه بر مهمترین جزئیات آن باشد.
سخن پایانی
جهان زمینهای برای بروز استعدادهای منفی و مثبت آدمی است، جاده زندگی بسیار بی رحم و تنها کسانی امید به پایان رساندن این ره داشته باشند که آتش درون خود را حفظ کرده و همواره از آن پاسداری کنند. کورمک کارتی با نگاهی عمیق و البته تاریک به ویژگ ها و فطرت آدمی و تأسف از دوری او از فطرت به نمایش تلخ، سیه روزی او بعد از جنون قدرت و جنگ میپردازد. در جهانی که همه چیز در آن مرده است از پول و زرق و برق تا درختان و حیوانات. تنها در آن ویرانی و اجساد انسان وجود دارد و غباری که همواره بر سر و روی اندک بازماندگان مینشیند. سرما، گرسنگی و ترس از شکار شدن سرنوشت موجودی است که روزی اشرف مخلوقات و موجودات عالم لقب داشت ولی به لطف عدم انعطاف، جنون قدرت و انحصار طلبی تبدیل به ویروسی برای نابودی جهان و سپس وارد شدن در جنگ مغلوبه رقابت برای تنازع بقا در روزهای اندک باقیماندن بر روی زمین شد.
شاید ترجیح بنده نیز ساده انگارانه بر امیدواری بیش از حد و پایان خوش در انتها باشد چه آدمی به امید زنده است. هرچند در آخر داستان پسر، بعد از مرگ پدر با مرد و خانوادهای دیدار میکند که آتش درون را حمل میکنند، ولی خانوادهای کوچک در این دنیای تباه نمیتواند پایانی خوش باشد و همین امر تلنگری است بر دنیا حال حاضر ما. مایی که چنان غرق در رومزگی و گاه دوری از لذات ساده ولی دلنشین آن شدهایم که خدای ناکرده تنها پتکی مثل حوادث رمان جاده ممکن است ما را از خواب گران بلند کند. خوابی است که مدتهاست در آن گرفتار آمدهایم و باید دید روزی بشر به بیداری دوباره خواهد رسید یا این خواب ابدی خواهد شد. مک کارتی با هوشمندی و ارائه اثری قدرتمند باعث میشود خواننده ساعتها و بلکه روزها در ماهیت آدمی و چیزی که باید باشیم (و متاسفانه نیستیم) تأمل کند. برای یک اثر داستانی چه چیز بهتر از روایتی منسجم و تأثیر گذاری پیام آن. از این نظر داستان جاده توانسته اثری موفق و گیرا باشد.
این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.