نزاع شاهان واقعاً برازندهی قسمت چهارم فصل هشتم از سریال بازی تاج و تخت است. سریالی که در فصل آخر خود و بعد از کشمکشهای گسترده و به خصوص اوج هیجان در نبرد وینترفل ، حال وارد بازی نهایی خود شده است. البته شاید به جای نزاع شاهان بهتر باشد بگوییم نزاع ملکهها (سرسی لنیستر و دنریس تارگرین). در این قسمت کم کم رنگ و روزی زمستانی طولانی که قرار بود از راه برسد (و چقدر هم طولانی بود!) رخت بر بسته و باید وارد تقابل مدعیان تخت آهنین شویم. در این مقاله سعی خواهیم کرد با گذر از سه قسمت پیشین نگاهی کوتاه به قسمت چهارم و احتمالات پیش رو برای پایان این سریال داشته باشیم.
پیروزی در تقابل آتش و یخ و لذت بردن از آن
در نزاع شاهان (عنوان خود ساخته منصف این سطور) شمال نبرد بزرگ با شاه شب و لشکریان ظاهراً بی پایان او را برنده شده است. بعد از وداع با رفتگان و قهرمانان این جنگ هنگامه لذت بردن از پیروزی است. نویسندگان این قسمت به خوبی دست روی علایق نوستالژیک بینندگانی که هشت سال با این سریال و صد البته مجموعه کتاب نغمهای از یخ و آتش روزگار خود را سپری کردند، گذاشتند. در ابتدا گندری باراتیون فرزند رابرت باراتیون به مقام لرد استورمز اند برگزیده شد. گندری با طراحی و ساخت سلاحها نقشی مؤثر در پیروزی را داشت و استورمز اند سرزمینی قوی و مهم برای داشتن متحدی همیشگی است. متحدی که در وقت نزاع به کار آید. گندری این شادی را با آریا استارک که فعلاً در قالب قاتلی بی نام فرو رفته تقسیم کرد. برین هم با جیمی راهی مشترک انتخاب کردند و سگ شکاری (سندور کلگین) و تورموند به شادی زودگذر مشغول شدند. بعد از آن سندور کلگین و اریا استارک تنها راهی جنوب شدند و تورموند هم به همراه دیگر بازماندگان قبایل وحشی برای تجدید قوا عازم آن سوی دیوار شدند، جایی که به آن تعلق داشتند و دارند.
اما هنوز با باقی ماندن سرسی، گرگور کلگین زامبی شده، کیبورن، یورون گریجوی و قوای او صحبت از تقسیم غنائم و بازگشت به حال و هوای نوستالژیک سخت است. شاید همان بهتر بود که دنریس در ابتدا با آتش و خون کار خود را با سرسی فیصله میبخشید ولی او این فرصت را از دست داد و با ساده لوحی یا حماقت تیریون دل به سازش موقت با سرسی بست. امری که با تبدیل شدن نامعقول سرسی به آنتاگونیست اصلی سریال واقعاً مضحک و غیر قابل باور بود و با مردن توروس و از دست دادن ویسریون و تبدیل او به اژدهای شاه شب همراه شد. واقعاً در فصل هفتم و بهتر بگوییم از فصل پنج مسیر کتاب و سریال کم کم از هم جدا شد. سریال تصمیم گرفت بر مبنای علاقه بینندگان و مارتین در مقابل تصمیم گرفت بر اساس وسواس همیشگی خود برای خلق اثری هنری پیش بروند. به نظرم بنده نتیجه کار فصل هفتمی بود که از هر لحاظ متوسط تا ضعیف و دارای سطحی نازلتر نسبت به فصلهای پیشین بود.
نزاع شاهان ، بازگشت سریال به رویه همیشگی پیچیده روایت
قضیه سادهتر از چیزی بود که باید فرض میشد. باید کار سرسی تمام میشد و قوای متحد عازم شمال میشدند و تقابل یخ و آتش که عنوان مجموعه داستان جی آر آر مارتین براساس آن شکل گرفته، به معنای کلمه شکل میگرفت ولی سازندگان این سریال در دو فصل پایانی سریال بازی تاج و تخت دقیقاً لقمه را دور سر خود گرداندند و دوگانگی دروغینی برای خطهای روایتی شکل دادند. اما جالبتر تضاد درونی متحدین شمال و یگانگی و عدم تردید سرسی در اهداف خود است. شمال تشکیل شده از استارک و متحدینش، ویل و لردهای بلند مرتبه آن، آنسوی دیوار و مردمان وحشی، دنریس مدعی تاج و تخت با لشکریان آنسالید، دوتراکی، دو اژدهایش و همچنین باقیمانده نگهبانان شب و فرستادگانی از جانب جزایر آهن به رهبری تئون گریجوی است. با قلمع و قمع شدن اساسی متحدین ( که خوشبختانه و صد البته) با مرگ درصد حداقلی از قهرمانان مدافع وینترفل شامل لیانا مورمونت، جورا مورمونت، اد محزون، تئون گریجوی، ملیساندر همراه شد، کلاف سردرگم تشکیل شده در این دو فصل بازهم پیچیدهتر از قبل شد. دوتراکی کم تعداد، آنسالیدهای کم شمار، عدم وجود نیروی دریایی و نبود متحد سوق الجیشی و پای کار بعد از نابودی ریچ، افول دورن و جزایر آهن کار را برای قوای متحد به رهبری سرسی سخت و سختتر کرده است.
متحدین شمالی تنهاتر از همیشه
قسمت چهارم سریال بازی تاج و تخت به خوبی بر مبنای تضاد و تفرقه درونی بازماندگان استارک و دیگر قوا پیش میرود. جان اسنو که حالا نام واقعی اگان تارگرین وارث بلا فصل تخت آهنین وستروس را دارد، دچار تردیدهای اساسی بر سر انتخاب خود به عنوان شاهزادهی تارگرینی و یا باقی ماندن در نقش یک لرد ر نفوذ و جنگاور شمالی است. تقابل دنریس و سانسا به عنوان دو شخصیت قدرتمند که هر کدام سعی دارد، جان را به سمت خود ببرد این امر را پیچیدهتر کرد. جان با راهنمایی برن و انتخاب خود، هویت خود را برای سانسا و آریا فاش کرد و به نوبه خود تیریون لینستر و لرد واریس نیز در جریان این امر قرار گرفتند. نکتهای که با نوعی احساس گرایی اشتباه تیریون که در فصل هفتم هم وجود داشت و زیرکی دوباره لرد واریس که پختگی او یادآور نیرنگهای جذاب او و پتایر بیلیش (لیتل فینگر) در فصلهای پیشین این سریال است. لرد واریس به خوبی زوال تدریجی دنریس که خود را نجات دهنده و مصلحی برای وستروس میداند، درک کرده است. مصلحی که تنها چندگام تا تبدیل به غول عنان گسیخته و بی قید و بند به مانند سرسی فاصله دارد. وجه مشترک این دو شخصیت نگاه بالا به پایین، خود حق پنداری مطلق و عدم انعطاف است. حتی انتخابهای این دو بر اساس جاه طلبیهای آنها است تا کیاست و یا انعطاف.
سرسی، زیادی بزرگ شده و آنتاگونیست بی منطق سریال بازی تاج و تخت
اساسیترین اشتباه سریال کنار زدن شخصیتهای قدرتمندی مثل لرد واریس، تیریون لنیستر و علم کردن شخصیت خودخواهی مانند سرسی بود. شخصیتی که به جز اغواگری در فصول پیشین هنری نداشت ولی با اشتباهات سریالی تیریون که میل زیادی در عاطفی کردن سکانسها با حماقت خود دارد (و البته این شخصیت نتیجه تدابیر احمقانهاش هم دید و البته عبرت هم نمیگیرد) سرسی با نگاه بالا به پایین و پایین کشیدن استعداد رقبا در سطح جلبک و بالا رفتن شرافت آنها در حد ادارد استارک، زمینه عمل را یافت. اگر در فصل اول او دل رحمی ادارد (ند) استارک و حمایت جیمی، تیریون و تایوین لنیستر را در پشت سر خود داشت، در فصل هشتم کیبورن دست راست و نیرنگ پرداز دربار او و گرگور کلگین جانشین توامان جیمی لنیستر و ایلین پین شده است.
تیم سرسی با یورون گریجوی که عجالتاً آراسته به تمام هنرها از جمله اغواگری، یورش شبانه، هجوم بی صدا، آوردن گروهان طلایی، خواندن دست رقبا، گرفتن گروگان هست، تکمیل شده است. البته فعلاً چیزی از گروه طلایی ندیدیم ولی تقابل این گروه به همراه لنیسترها در مقابل آنسالید، دوتراکی و قوای متحد اقوام شمالی در قسمت پنجم به نظر خیلی جذاب به نظر می رسد، حداقل روی کاغذ. از فصل پنجم و البته به استثنای فصل ششم، ای سریال مبتنی بر گاها نبردهای تیزر گونه و بعد دیالوگ های زیاد و بدون کارکرد تا تیزر بعدی و ختم قائله با نبردی شلوغ و گاها بی هدف و گنگ مثل نبرد وینترفل است.
روایت و اکشن قوی، عنصر از دست رفته فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت
شاید این عنوان نزاع شاهان بیشتر بازگشت به مؤلفه های زد و بند و دسیسههایی باشد که حداقل از جانب لرد واریس کار شده و موفق و از جانب تیریون لنیستر که در قابل شخصیت فیلم هندی فرو رفته و دچار عشق بی پایان برای محفوظ نگه داشتن سرسی خیره سر شده، کاملاً ناموفق بود ولی در مجموع گذر از دیالوگهای قابلا سطحی و برای گذران وقت به سمت پیچیدگی و زد و بند و نقشههای پشت پرده دوباره از جانب لرد واریس و سانسا تا حدودی آب رفته این سریال را جوی بازگرداند. دیگر باید کم کم با این سریال خداحافظی کرد ولی بعد از نبردی عظیم و پایانی باشکوه برای آن. پایانی که سرآغازش در قسمت چهارم متوسط بود. کمین بی سرو و صدای یورون گریجوی به خصوص با وجود با دو اژدها قابل پذیرش نبود، عدم حمله به سمت دنریس، تیریون، واریس و.. و به گروگان گرفتن میساندی که عنصر چندان مهمی نیست (اصولاً در یک نبرد بر سر حق تصاحب تخت آهنین به گروگان گرفتن شخصیتی هرچند مسلط به چند زبان خارجی چندان مهم نیست که بشود بر سرش معامله کرد) جالب در نیامده است. محاصره بارانداز پادشاه و تحت فشار قرار دادن افعیای به نام سرسی دقیقاً نسخه معیوبی است که در فصل هفتم کارکرد منفی خود را نشان داد، کارکردی که دوباره و با سطحی نازلتر و دیالوگهای فجیع تیریون که نتیجهای به جز نگاه چندش آورش چیز دیگری برای عرضه به مخاطب ندارد، گویی قرار است اینقدر از شخصیتهای احمق به فرماندهی تیریون (که میتوان او را احمقترین شخصیت این دو فصل نامید) گاف و حماقتهای مختلفی سر بزند که خود مخاطب و دنبال کنندگان سریال به حکومت تیره و تار و مضحک سرسی رضایت دهند؟ پایان کار وستروس با سرسی در حال حاضر دیگر گزینه غیر قابل تصویری نیست.
آتش و خون عنصر گمشده نزاع شاهان
رودر رویی و اعدام میساندی با شمشیر گرگور کلگین و پرت کردن او از فراز دروازه بار انداز پادشاه و کشتن ریگال ختم ماجرای سعی ریختن آب تبه بر سرسی بود. حال دو قسمت آینده صحنه تقابل تمام عیار سرسی بامتحدینی است که با رسیدن قوای شمال در دو هفته آینده بالاخره به نقطه پایانی خواهیم رسید. پایانی که جی آر آر مارتین آن را وعده داده بود یعنی چیزی شبیه به پایان ارباب حلقهها، پایانی شاد (better sweet ending ) در لایههای از غم پنهان. اینکه چطور با وجود عناصر مضحکی مثل بران که زوبین به دست از ناکجا ظاهر و پس از تهدید جیمی و تیریون و گرفتن وعده حاکم شدنهای گاردن غیب میشود، این چنین چیزی ممکن است بماند. ۴ قسمت قبلی نشان داده که دست سازندگان آن از هرگونه خلاقیتی برای این امر بسته است.
پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است
باید به اصغر فرهادی بزرگ درود فرستد که در درباره الی با زیرکی نقل قولی از یک ضرب المثل آلمانی را در فیلمش به مخاطب هدیه داد: ” پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است”. بازی تاج و تخت و این کشمکش و نزاع شاهان که انگار تمام شدنی است و توانایی کش دادن تا ده فصل نیز دارد، اثبات این موضوه بود که حتی یک اثر شاهکار هم اگر در دست سازندهای متوسط قرار بگیرد چیزی بیشتر از اقتباسی قابل قبول به دست بیننده نمیرسد. اصولاً بازاریابی و پیشبرد اثر بر مبنای پرطرفدار بودن شخصیتها از دید مخاطب، نتیجهای به جز تکیه بر هیجان زودگذر و فراموشی در میان مدت و درازمدت و ایجاد مانعی برای خلق یک اثر ماندگار ندارد، حال وقتی این امر را در کتاب نغمهای از آتش و یخ مارتین که سالها با وسواس برای خلق آن انرژی و وقت صرف کرده، در نظر بگیریم، قضیه بعدی فاجعه وار مییابد و نشان دهنده این امر که سیستم برادران وارنر و سونی و والت دیزنی در ساخت آثاری صرفاً از نظر گیشه در حال بسط به تمام ابعاد دنیای هنری است از ادبیات فانتزی و علمی –تخیلی که گرفتار گرگ و میش و هانگر گیمز و ناهمتا … شده تا سینما که گرفتار مصیبتی به نام کمپانی مارول و برادران وارنر و در تی وی هم که البته به نظرم سابقه چندان درخشانی در خلق شاهکار ندارد، اچ بی او کمر به نابودی هر چه بیشتر این اثر مارتین گذاشته که ساهل برای خلق آن خون دل خورد. شاید همین رویه مارتین بهتر باشد، اینکه منتظر بمانیم که این دو قسمت هم بد یا خوب به پایان خود برسد و با انتشار بادهای زمستان و سپس رؤیایی، از بهارغرق در این رویای فانتزی – قرون وسطایی شویم.
سخن آخر در باب نزاع شاهان
چرخ عظیم بازی تاج و تخت با سرنگون کردن شاه شب و ادامه کشمش و نزاع شاهان و این بار برگشتن به شخصیت همیشه منفور سرسی لنیستر با دستیاری بران، کیبورن و سر گرگور کلگین به کار خود ادامه میدهد. باید دید در قسمت پنجم و ششم، کاری عرضه خواهد شد که ارزش دو سال صبر بیننده را داشته باشد و یا کماکان باید غرق در نوستالژی فصلهای آغازین و شخصیتهای محکم و کار شده آن شد؟
چرخ عظیم بازی تاج و تخت با سرنگون کردن شاه شب و ادامه کشمش و نزاع شاهان و این بار برگشتن به شخصیت همیشه منفور سرسی لنیستر با دستیاری بران، کیبورن و سر گرگور کلگین به کار خود ادامه میدهد. باید دید در قسمت پنجم و ششم، کاری عرضه خواهد شد که ارزش دو سال صبر بیننده را داشته باشد و یا کماکان باید غرق در نوستالژی فصلهای آغازین و شخصیتهای محکم و کار شده آن شد؟
این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.
با تشکر از نویسنده پر تلاش و با دقت جناب اقای ظهور تبار و همچنین مجله ی پربار قرمز
سلام. ممنونم از لطف و محبت شما.