سریال مندولورین سریالی بود که سال گذشته به مانند سریالهای موفق دیگری نظیر بازی تاج و تخت، دارک، وایکینگها توانست موفقیت رشاری را در دنیای مجازی کسب کرده و طرفداران زیادی را به دور خود جمع کند. همین امر سبب شد که بی درنگ فصل دوم در دستور کار قرار گرفته و حتی بدون توجه به پخش فصل دوم این سریال، فصل سوم آن هم در دستور ساخت قرار گیرد. این امر نتیجه تیم خلاق و یکدستی اس که توانسته علاوه بر ایجاد سرگرمی، وجهی جالب و نه صرفاً عظیم از دنیای جنگهای ستارهای را به مخاطب عرضه کند. در این مقاله سعی ما بر ای است که در مورد قسمت اول فصل دوم این سریال واکاوی مناسبی را ارائه کنیم.
شروع ماجراجویی و یک وسترن فضایی دلچسب
سریال مندولورین یکی از سریالهایی بود که به عنوان محصولی جانبی به همراه سه گانه سوم به مخاطب عرضه شد. این امر معلول فروش لوکاس فیلم از طرف جرج لوکاس به کمپانی دیزنی بود. بعد از این خرید و فروش منعی برای گسترش هرچه بیشتر دنیای جنگ ستارگان (جنگهای ستارهای) که فیلمی فوق العاده پرطرفدار در ژانر اپرای فضایی بود، وجود نداشت. داستان زندگی شکارچی حرفهای مزدور و جایزه بگیر از آیین مندلور داستانی جانبی بود که خیلی موفقیت یا شکست آن پیش بینی نمیشد.
تقریباً تمامی سوژههای جانبی دنیای جنگهای ستارهای مورد توجه قرار گرفت: گذشته هان سولو، پیدا کردن امید (ماژولهای مربوط به ستاره مرگ و نابودی آن در جنگ ستارگان: امیدی نو) و حالا سرگذشت شکارچی قهار هم ردیف جانگو و بوبا فت. در جنگ کلونها ما با جانگو و پسرش بوبا فت سر و کار داشتیم و با مرگ جانگو فت به دست میس ویندو در طی نبرد جنگ کلونها، بوبا فت به فکر انتقام از فرقه جدای افتاد. او در امپراطوری حمله می کد به همکاری با دارث ویدر کاراکتر منفی و عظیم این دنیا پرداخت و در بازگشت جدای در دهان سارلاک هیولای مهیب فیلم ناپدید شد. بعد از این همواره سرنوشت این شکارچی و فرقه او مورد سؤال طرفداران وجود داشت تا اینکه خبر رسید که داستان زندگی فردی از این فرقه در دستور کار کمپانی دیزنی قرار گرفته است.
فصل اول این سریال در ۸ قسمت پخش شده و فراز و نشیب زیادی داشت. در قسمت ۴ مثلاً کمی افت داشت ولی در قسمت ۳، ۶، ۷ و ۸ جذایتی وافر داشت. بازی خوب پدرو پاسکال در نقش دین جاری / مندولورین و حضور قابل قبول جینا کارانوف نیک نولتی، تایکا واتیتی، ورنر هرتزوگ و کارل ویترز در کنار طراحی صحنه عالی، جلوههای ویژه در خدمت فیلم و کم نقص، اجرای عالی کارگردانی و موسیقی واقعاً محشر و دلکش لودویگ گورانسون توانست از فیلمنامهای خوب، کاری به یاد ماندنی بسازد. به این معجون باید شخصیت کودک (بیبی یودا) را اضافه کرد که به نوعی با معصومیت خود یادآور شخصیت محبوب یودا در دنیای جنگهای ستارهای بود.
این المانهای دلچسب، روایت جذاب و موسیقی دلچسب ایده دنیای جنگ ستارگان که اپرای فضایی بود را به سمت وسترنی فضایی بود، وسترنی که با بی ادعایی و تمرکز بالا توانست به سرعت به نهایت توجه و محبوبیت برسد و گزافه نیست اگر بگوییم در کنار نیرو بر میخیزد این کار از موفقترین پروژهها از نظر طرفدار و در کنار جنگهای ستارهای: روگ وان از بهترین کارها در کنار سه گانه سوم و حتی بسیار بهتر از خود سه گانه سوم بوده است. اگرچه در این سریال اثری از قهرمان جدای و تقریباً سیث (به جز موف گیدئون که فعلاً تبار او چندان مشخص نیست) و داستان جمهوری کهکشان و امپراطوری و جدایی طلبان وجود ندارد ولی با تمرکز بر ایدههای جانبی توانست به موفقیتی سرشار برسد.
در سریال مندولورین دین جارین در ابتدا در قامت شکارچی تمام عیار و جایزه بگیر ظاهر شد که با مهارت فراریهایی که برای گرفتن آنها جایزه تعیین شده بود را دستگیر میکرد. فیلمنامه این سریال با روند منطقی و به دور از کلیشه توانست کم کم این قهرمان را با بازی خوب پدرو پاسکال که به جز یک لحظه مخاطب قیافه را تنها از پشت کلاهی جنگی متعلق به فرقه مندلور میدید، به قهرمانی قابل احترام در آورد که با کمک دوستان خود سعی در حفظ بیبی یودا در چالش با دشمنان پرتعداد این موجود دارد.
فصل دوم سریال مندولورین
فصل اول سریال مندولورین ورای گذر از لوکیشن های محبوب و جالب سریال جایی به پایان رسید که دین جارین قصد داشت که بیبی یودا را به اقوامش یا محفل جدای تحویل دهد. سرنوشت و ماهیت بیبی یودا شاید مهمترین سؤال این سریال بود که با تدریجی بودن روند تکامل بیبی یودا (او کودکی با ۵۰ سال سن است!) باید با گره گشایی از تبار او بتوان دریچهای دیگر از این دنیا را به مخاطب عرضه کرد.
این ایده چیزی که در قسمت اول میبینیم. در ادامه در برخورد با خبرچینی تک چشم، شکارچی مندلور عازم سیاره تاتوئین میشود. مامن آناکین و لوک و ری اسکای واکر که لوکیشنی محوری برای دنیای جنگ ستارگان بود. طبیعت بیابانی تاتوئین جایی که قهرمانان و البته هیولاهایی مهیبی را در دل خود جا داده است. هیولاهایی که در کنار مردمان شنی و جاواها همیشه معجونی جالب برای روایت داستانهایی از جنگ ستارگان است. در قسمت اول دین جارین با کلانتری در تاتوئین مواجه میشود که لباس فرقه مندولورین را بر تن دارد ولی برخلاف مرام مندلور که کلاه از سر بر نمیگرفتند، کلانتر روستایی در اولین برخورد کلاه خود را در میآورد. این امر بر دین جارین گران آمده و از او لباس فرقه مندلور را درخواست میکند. در آستانه دوئل این دو با هیولایی به نام لویاتان روبرو میشوند که حیات روستا، مردمان شنی و جاواها و دیگر ساکنین تاتوئین را میتواند با خطر روبرو کند.
لویاتان سبب اتحاد روستای موس پلگو، مردمان شنی، دین جارین و کلانتر این شهر میشود که بعد از متواری کردن شکارچیان این روستا این بار سعی در نجات روستا دارد. در ازای پس دادن لباس محفل مندولورین و فولاد بسکار کلانتر روی کمک تمام قد دین جارین هم حساب باز کرده است. در نهایت باقیماانده سریال به مواجهه متحدین با لویاتان میپردازد که به مانند مد هورن در قسمت دوم فصل اول به طور قابل قبولی به تصویر کشیده است. دین جارین در تاتوئین به دنبال بازماندهای از محفل مندولور میگشت که بعد از اعلام حمایت از بیبی یودا مورد تهاجم نروهای موف گیدئون قرار گرفت. ولی به جای این امر با کلاتر این روستا دوست شد و در این دنیای بی کرانه و پر ستاره وجود دوستی قابل اعتماد آنهم در این مسیر پر خطر کالایی باارزش و کم جایگزین است.
در پایان ما بوبا فت را میبینیم که انگار آر دهان سارلاک به سلامت بیرون آمده و با سلاح عجیب و غریب در پی شکار دین جارین است. جالب اینکه نقش بوبا فت را تمورا موریسون ایفا میکند یعنی بازیگری که در فیلم جنگهای ستارهای: جنگ کلونها به ایفای نقش جانگو فت یعنی پدر همین بوبا فت پرداخته بود. بازگشت این کاراکتر میتواند معجوب جالب این سریال را جالب و پیچیدهتر کند چه بوبافت بعد از مرگ پدرش توسط میس ویندو ارادهاش بر انتقام جویی از محفل جدای و جمهوری کهکشان بود، امری که با شکار توامان دین جارین و بیبی یودا و تحویل آن به نیروهای تاریکی میتواند صورت تحقق به خود بگیرد.
نقطه قوت این قسمت چیزی است که در باقی ۸ قسمت قبلی به چشم میآمد. درک المانهای تشکیل دهنده دنیای جنگ ستارگان حتی کوچکترین آنها به مانند جاواها و مردمان شنی، کارکرد آنها از داستان، درک فرهنگ و درونیات این کاراکترها و به خدمت گرفتن تمام قد آنها در فضایی ملموس برای بیننده. نگاه درست تیم اجرایی و درک خمیر مایه جنگهای ستارهای امری بود که واقعاً عمقی را برای این سریال رقم می زند که در سه گانه اول رخ داد. نگاه تعاملی و همکاری بین مردان تاتوئین و موس پلگو دقیقاً این امر را نشان میدهد.
البته با توجه به اینکه قسمت اول نمایش یافته است، هنوز کارل ویترز، جینا کارانو و جیانلوکا اسپوزیتو در قالب موف گیدئون وجود ندارد. این قسمت به مانند قسمت دوم و چهارم سیزن نخستین و نقش کمتری در ادامه روند این سریال بود. در ادامه باید شاهد تیرهتر روایت و بازگشت دیگر نقشها و تقابل تمام قد نیکی و بدی باشیم. امری که پنج سال بعد از سقوط امپراطوری و سالها بعد از گذشت از نبرد یاوین کهکشان را درگیر خود میکند. نکته مهم و تم محوری این سرال کاراکتر کودک است که با روند کند تکاملی خود میتواند بعد از حتی حوادث سه گانه سوم به جوانی رسیده و در قامت شخصیتی مهم در محفل جدای یا رئیس آن به موتور جذاب و پیش برنده این دنیا تبدیل شود؛ امری که سریال نشان میدهد فعلاً قالب خردسالی کودک در آن موفق است و در صورت هدایت درست عناصر داستان میتواند سکوی پرتابی بزرگ برای ساختن آثاری پیچیده و شکوهمند باشد.
قسمتهای بعدی سیزن دوم روزهای جمعه پخش میشود و امید است که با موفقیت این سریال زمینه ساخت سومین سیزن و کنکاش بیشتر در این دنیا حاصل شود. در این روزهای کرونایی پخشهای اینترنتی و کارهای جذاب میتواند سرگرمی جالبی برای مردمانی باشد که با کرونا درگیر بوده و ممکن است عزیزان خود را از دست دهند و یا مرگ دیگر آحاد بشریت را به تماشا بنشینند. پاسداری از مظلومیت و جگ برای غلبه روشنایی بر تاریکی میتواند چون شمعی در شرایط تاریک کنونی درخشیده و امید را به دل مردمان برگرداند. این رسال یک فیلم سینمایی یا تلویزیونی ورای جنبه سرگرمی اس که سعی دارد به آن جامه عمل بپوشاند. فصل نخست سریال مندولورین به مانن خیلی ایده و سریالهای جذاب برای پخش اینترنتی موفق بوده و علی رغم پیرنگ نه چندان پیچیده توانسته طرفداران بی شماری را به خود جذب کند و این امر ورای روند سطحی کنونی هالیوود میتواند این نوید را به مخاطب دهد که هر زمان عشق، تمرکز و خلاقیت در کاری گردهم آمدند میتوان انتظار کاری ماندگار را داشت.
این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.