دوست ندارید خیلی کارها را انجام دهید اما بعد متوجه می‌شوید که در حال انجام دادنش هستید. مثلا شاید دوست ندارید  تا دیر وقت کار کنید و به جایش موقع شام همراه با خانواده باشید اما این کار را انجام می‌دهید. یا شاید دوست ندارید برخورد تندی با دوستتان داشته باشید اما وقتی یک دوستتان یک توصیه خیرخواهانه به شما می‌کند از دستش عصبانی می‌شوید و برخلاف میلتان، برخورد تندی از خود نشان می‌دهید که اصلا شایسته شما و دوستتان نیست و باعث رنجش هر دو می‌شود.

بی شک دوست ندارید خیلی از کارهایی را که انجام می‌دهید انجام دهید، اما ناگهان متوجه می‌شوید که خودبه خود اتفاق افتاده‌اند.  نکته طنز قضیه نیز اینجاست که باوجودیکه می‌دانیم انجام این کارها عواقبی دارد،  بازهم در آن زمان تنها کاری که می‌خواهیم انجام دهیم کاری ست که دوست نداریم انجامش دهیم.

  • چرا کارهایی را که دوست ندارید را انجام می‌دهید؟

بشر طبیعتا دارای خواسته‌های متعددی است چه جسمی‌ چه روحی. ما حجم مشخصی اکسیژن در خونمان می‌خواهیم.  حرارت ثابتی را در بدنمان می‌خواهیم، دوستان نزدیک و ارتباط با آنها را می‌خواهیم و اهدافی داریم که می‌خواهیم به آنها برسیم و در انتهای یک روز، ما یک موجود پر از خواسته هستیم.  در واقع ما هر کاری که انجام می‌دهیم به خواسته‌های روحی و جسمی‌ ما مربوط می‌شود و گاهی شما چیزهایی را می‌خواهید که واقعا دوست ندارید آنها را بخواهید.

همه‌ی آنچه که در اطراف شما رخ می‌دهد نقش مهمی‌ دارد که انتخاب کنید چه خواسته‌ای دارید. مثلا اگر رییس شرکت، پروژه‌ی کاری را که قرار بود در ساعت ۴ بعد از ظهر به شما بدهد ، دیرتر تحویل دهد و شما  با اینکه دوست ندارید مجبور باشید تا ساعت ۶ در شرکت بمانید، این یعنی کاری را انجام داده‌اید که دوست ندارید انجام دهید اما خواسته‌ی نهایی شما، باعث میشود آن را انجام دهید.

نمی‌توان تاثیر محیط اطراف و اتفاقاتی که پیرامون ما رخ می‌دهد را نادیده گرفت ،اما از سویی دیگر آن تاثیری که روی ما گذاشته می‌شود بر اساس خواسته‌هایی است که ما خودمان در درون خودمان داریم. نویسنده‌ی مقاله می‌گوید: من در حالی مشغول نگارش این  مقاله هستم که در سالن فرودگاه نشسته‌ام و منتظر پرواز هستم بنابراین چیزهای بسیار  زیادی  از هر سو هست که می‌تواند بر روی من تاثیر گذار باشد و در نتیجه بر روی انتخاب واژه‌هایی که برای مقاله استفاده می‌کنم و یا بر جمله‌بندی‌هایم نیز،  تاثیر گذار باشند.  بنابراین واکنشهای من نیز به این اتفاقات، بر اساس خواسته‌ی کنونی من یعنی نگارش یک متن خوب است. اگر این خواسته را نداشتم ممکن بود به اتفاقاتی که پیرامونم رخ می‌دهند به نوع دیگری واکنش نشان دهم.

بنابراین تاکید می‌کنم که هر آنچه ما بعنوان کنش یا واکنش انجام می‌دهیم برآمده از خواسته‌هایی ست که در آن لحظه احساس می‌کنیم داریم. شاید برخی از رفتارها یا واکنش‌هایتان را دوست ندارید اما بازهم چون خواسته شما چیز دیگری است، آنها را انجام می‌دهید تا به آن خواسته برسید.

درک  اینکه خواسته‌های شما همیشه نقش محوری  بر روی انجام کاری که دوست دارید یا دوست ندارید، دارند  مهم است.  شما یکسری  اهداف، انتظارات، ارزش‌ها، تمایلات، جاه طلبی‌ها، رویاها، احتیاجات، نیازها، دیدگاه‌ها و سایر خواسته‌ها را دارید و  به شما این امکان را می‌دهد که متوجه شوید علت اصلی رفتار شما در پس کاری که انجام می‌دهید چیست.

در لحظه‌هایی که مطمئن هستید رفتار شما ناشی خواسته‌های مختلف شما  است و شاید دوست ندارید آن رفتار را داشته باشید باعث می‌شود آگاهی بیشتری نسبت به عکس‌العمل‌های خود پیدا کنید و خواهید دانست کاری که الان می‌خواهید انجام دهید کاری است که در واقع دوست ندارید انجامش دهید اما به دلیل یک خواسته‌ی بزرگتر دارید انجامش می‌دهید.

درک رفتارهایتان  بدون در نظر گرفتن خواسته‌هایتان، می‌تواند باعث سردرگمی‌ شما شود و از خودتان بپرسید چطور می‌شود که کاری را که دوست ندارید انجامش می‌دهید؟ بنابراین در این مواقع به نتایجی که رفتارهای شما در برخواهد داشت فکر کنید نه به آن خواسته‌ای که در آن زمان ممکن است داشته باشید.

دوست ندارید

بعنوان مثال موقع رانندگی گاهی نیاز است فرمان اتومبیل را به سمت چپ و گاهی به سمت راست چرخش دهید،  این دو کار متضاد هم هستند اما می‌دانیم با انجام دادنش نتیجه‌ای که حاصل می‌شود در راستای هدف اصلی شما یعنی رانندگی در جاده و رسیدن به مقصد است.  در واقع خواسته نهایی شما رسیدن به مقصد است درحالیکه دوست ندارید هی به چپ و راست منحرف شوید.

مورد دیگری که در مورد خواسته‌ها بایستی مدنظر داشت، این است که خواسته‌ها منتهی به نتیجه‌ها می‌شوند و فقط یکسری عمل معمولی نیستند که نتیجه‌ای که به همراه نداشته باشد.  بنابراین مواقعی که فکر می‌کنید  در حال انجام کاری هستید که  که دوست ندارید ، سعی کنید به نتیجه‌ی نهایی آن کار فکر کنید، یعنی شما کاری را دوست ندارید  انجام دهید اما انجامش می‌دهید فقط برای اینکه به نتیجه‌ی مورد نظر خود دست یابید.

مثلا درحالیکه علاقه‌ای به دیر کار کردن ندارید و دوست ندارید دیر به خانه بروید،  اما هدف نهایی شما این است که رئیس شما متوجه شود کارمند ف متعهد به کار و قابل اعتماد هستید و در نتیجه بتوانید به ارتقای شغلی دست یابید. یا مثلا در حالیکه  دوست ندارید  دل دوستتان را بشکنید، اما هدف شما این است که خودتان برای خودتان تصمیم بگیرید و به زمان آرام و ساکت برای تصمیمات زندگی نیاز دارید بنابرین دعوت او را رد می‌کنید.

شما نمی‌خواهید یک بسته‌ی دیگر سیگار بخرید اما اینکار را انجام می‌دهید و خودتان را می‌بینید که یک نخ سیگار را برداشته‌اید و به لب گذاشته‌اید، در این مواقع باید به عمق بروید و خواسته‌ی نهاییتان را جستجو کنید.

یا گاهی مجورید علی‌رقم میل باطنی خود،  همرنگ جماعت باشید  و یا  مواردی دیگر که نشان دهنده این است که در واقع رفتار همه‌ی ما،  به نوعی بازتاب  خواسته‌های پیدا و پنهان ما است و نمی‌توان یک فرمولی ثابتی برای آن نوشت.

اما خواسته‌های شما اهمیتی نمی‌دهند که آیا شما آنها را دوست دارید یا نه،  بلکه وقتی شما آرزوها و رویاها و اهداف و انتظارتی دارید، آن خواسته‌ها خودشان را به شما می‌‌چسبانند تا بتوانید  به آنچه مورد نظر دارید برسید.  گاهی حتی توصیف اینکه ما چه می‌خواهیم و یا چرا چنین عملی را انجام داده‌ایم نیز سخت است.

بنابراین اگر چنین تجربه‌ای در مورد انجام کارهایی که دوست ندارید انجام دهید دارید، به نتیجه‌ای که قرار است از آن عمل برای شما عاید شود فکر کنید. گاهی نیاز است در کوچه پس کوچه‌های ذهن خود مدتها راه بروید تا به علت اصلی انجام کاری که مورد علاقه‌تان نیست برسید،  چراکه برخی از آنها در ناخودآگاه ما شکل می‌گیرند،  و گاهی ممکن است بخشی از موجودیت خودتان باشد که تا به حال نخواسته‌اید با آن رودررو شوید.

گاهی خواسته‌های ما برای دیگران ترجیح ندارد، شاید بخشی از وجود شما مایل به شکستن قوانین باشد و بر خلاف انتظار سایرین باشد، اما به هر حال چه این مسئله را دوست داشته باشید چه نه، و چه نسبت به آن آگاه باشید چه نه، خواسته‌های شما همیشه بخشی از شما هستند.  می‌توانید آنها را نادیده بگیرید یا محدودشان کنید اما نه برای همیشه، بلکه بهتر است آنها را بشناسید و ریشه‌ی شکل گیری آنها را پیدا کنید.

کشف ریشه‌ی خواسته‌هایتان،  هم یک عمل جذاب است و هم جالب و سرگرم کننده  خواسته‌های شما به صورت زنجیره وار به هم وصل شده‌اند  و پیدا کردن سرنخ اصلی است که می‌تواند جالب توجه باشد. شبیه به حل کردن یک پازل است که برای چیدن جزییات کنارهم،  بایستی تصویر کلی را به خوبی در ذهن ببینید و آن  تصویر کلی، خود شما هستید.

هر چه بیشتر خودتان را بشناسید و نسبت به خودتان آگاهی بیشتری پیدا کنید بهتر می‌توانید این پازل را حل کنید. و این سفری است که خودتان باید به تنهایی طی کنید.


ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقاله Tim Carey Ph.D

منبع: psychologytoday