تله ذهنی همانطور که از اسمش پیداست، مربوط به مغز و ذهن  ماست. مغز می‌تواند ما را وادار کند به باور کردن چیزهایی که واقعیت ندارند و نیز می‌تواند کاری کند چیزهایی که واقعی هستند را باور نکنیم.

مغز یکی از فعال‌ترین اعضای بدن‌ است و در خواب و بیداری باید  کارهای بسیاری زیادی را همزمان باهم انجام دهد. بنابراین منطقی است که مغز بخواهد از زیر بار انجام برخی از کارها در برود و به اصطلاح تنبلی کند. همین تنبلی مغز، ریشه‌ی تله‌های ذهنی است که ما بدون آنکه حواسمان باید در دام آنها می‌افتیم.

به بیانی دیگر، گاهی مغزما  برای محافظت از خودش یکسری چیزها را پس می‌زند گاهی و حتی به حالت منفی‌گرایی وارد می‌شود و باعث ایجاد حس و حال منفی در ما می‌شود.  خلاصه اینکه تعداد زیادی تله ذهنی وجود دارد که مغز ما به راحتی به آنها متوسل می‌شود ولی با شناختن این تله‌ها می‌توانیم  از به دام افتادن جلوگیری کنیم.  در این مقاله به ۵ تله ذهنی پرداخته می‌شود تا در صورتیکه در چنین تله‌هایی گیر افتادید بتوانید به صورت منطقی و واقع‌گرایانه نسبت به آن موقعیت،  واکنش داشته باشید.

 

۵ تله ذهنی

 تله ذهنی

۱_  ارتباط دادن خیالی چیزها باهم

این یک تله ذهنی است که گاهی مردم دو تا چیز متفاوت را، در ذهنشان به هم ارتباط می‌دهند آنهم فقط به دلیل اینکه در هر دو اتفاق ، در یک زمان رخ داده‌اند،  اما در واقعیت هیچ ارتباطی بین آن دو رویداد وجود ندارد.  بعنوان مثال فرض کنید شخصی دچار سردرد شده است  و پنج دقیقه بعد هم تلفنش زنگ می‌خورد با یک خبر بد. این شخص  در آینده هر وقت دچار سردرد شود و تلفنش هم زنگ بخورد سریعا فکر می‌کند حتما یک خبر بد در راه است در حالیکه این یک ارتباط دادن خیالی است، نه واقعیت.

ارتباط دادن خیالی بین چیزها و اتفاقات نیز می‌تواند همگانی باشد مثل عطسه کردن و ارتباط دادن آن به یک اتفاق بد که در برخی فرهنگها وجود دارد و باعث ایجاد یک انرژی منفی می‌شود.

بایستی به خاطر داشته باشیم که یک اتفاق با پیامد آن اتفاق، یکسان نیستند. این دو را باهم نباید قاطی کنیم.  اگر احساس کردید دچار چنین افکاری شده‌اید یک قدم به عقب برگردید و به صورتی منطقی همه چیز را بررسی کنید و اگر از نظر عقلانی، دلیلی برای ارتباط دو پدیده پیدا نکردید به خودتان یادآور شوید که این یک تله ذهنی است.

همچنین بسیاری از باورهای منفی مردم نسبت به خودشان نیز از همین پدیده ناشی می‌شود. اینکه باور کرده‌اید آدم خوبی برای ریاضی نیستید،  یا توانایی موفقیت در یک کسب و کار را ندارید و خلاصه این عدم اطمینان نسبت به خودتان،  ناشی از همین مورد است.

اما اگر به هر دلیل منطقی توانستید رابطه‌ای بین دو پدیده پیدا کنید و مطمئن شدید اینها ارتباط خیالی نیست، آنگاه بهترین کار این است که به دنبال راه‌حل و پیدا کردن روشی برای حل مشکل باشید.

۲_ پدیده ناظر انگاری خود

فرض کنید شما یک مجری هستید و در حال اجرا کردن برنامه‌تان، اما اجرای شما با موفقیت روبرو نمی‌شود.  در چنین موقعیتی، می‌توانید به دو روش فکر کنید. روش اول این است که فکر من یک مجری بسیار بد هستم و روش دوم این است که فکر کنید مخاطبین شما مخاطبین خوبی نبوده‌اند. قطعا روش دوم بهتر از روش اول است، اما از طرفی دیگر، یکی از معایب روش دوم هم این است که هرگز حاضر نمی‌شوید هیچ مسئولیتی که ناشی از کم‌کاری خودتان بوده را قبول کنید. بنابراین، هر دو روش برای حفظ تعادل  روحیه و توانایی‌تان، شیوه بهتری است. سعی کنید به طور یک جانبه در دام هیچکدام از این دو روش فکری نیفتید ولی در عین حال نیز هر دو جنبه را  مد نظر داشته باشید.

۳_ بله گفتن به همه چیز یک تله ذهنی است

ممکن است به هر دلیلی از آن دسته افرادی باشید که با نه گفتن عذاب وجدان می‌گیرند و فکر می‌کنید به همه چیز و همه‌ی درخواست‌ها باید بگویید بله. اگر چنین است در واقع شما خودتان را  تحت فشار ذهنی زیادی قرار می‌دهید وحتی زیر بار تعهدات سنگینی می‌روید که شاید نتوانید از عهده‌ی همه‌اش برآیید. راهکار صحیح این است که ببینید آیا واقعا می‌توانید فلان کاری که از شما خواسته شده را انجام دهید یا نه. اگر به هر دلیلی نمی‌توانید انجامش دهید الکی نگویید بله. در واقع هنر نه گفتن را بایستی بیاموزید.

۴_ برچسب‌های قدیمی‌ یک تله ذهنی است

اینکه از قدیم گفته‌اند رنگ آبی برای پسرها خوب است و رنگ قرمز برای دخترها،  یا دخترها همیشه باید با عروسک بازی کنند و پسرها با ماشین، از دیگر تله هایی ست که فکر کنیم آنچه دیگران از قدیم گفته‌اند همیشه درست است. این برچسب‌های قدیمی حتی در مورد توانایی زنان و مردان در موارد شغلی نیز وجود دارد که امروزه بسیار شاهد آنیم.  برای اینکه از دام این تله‌ی ذهنی رها شوید هر چیزی را بر حسب علاقه و استعداد و توانایی خودتان، فارغ از زن یا مردن بودنتان بایستی بررسی کنید.

۵_ تعصب‌ها

اینکه چیزی را در گذشته یاد گرفته باشیم و الان بخواهیم باور کنیم اشتباه بوده است برایمان سخت است و حاضر نیستیم قبول کنیم. این یک تله ذهنی دیگر است به نام تعصب.  علت علمی‌ اینکه مغز ما دچار تعصب می‌شود این است که مغز همیشه دوست دارد به یک حالت خاص عادت کند و خودش را با آن وفق دهد، یا به عبارتی دیگر مغز ما نمی‌خواهد از منطقه‌ی امن خود بیرون بیاید برای همین نیز می‌چسبد به همانجا که قبل بوده یعنی می‌چسبد به همان چیزهایی که قبلا یادگرفته  است.  در واقع به دلیل ساختار مغز برای محافظت از بدن ماست که چنین مسئله‌ای رخ می‌دهد. اما اگر متوجه شویم که رها کردن یک طرز فکر اشتباه، قرار نیست ضرری به ما بزند می‌توانیم از این تله ذهنی نیز بیرون بیاییم.

ترجمه و تالیف اختصاصی مجله قرمز

منبع: Practical Psychology