طرز فکر افراد کارآفرین اصولا در نقطه مقابل طرز فکر افراد کارمند قرار دارد. پس از اینکه سه تا از تفاوتهای عمدهی این دو گروه را متوجه شدید، سوال این است که شما باشید کدام طرز فکر را انتخاب میکنید؟
احتمالا بارها شنیده اید که مردم میگویند ثروتمندان طمعکار هستند. در پاسخ باید گفت منظور شما از ثروتمند چیست؟ کسی که فقط پول دارد؟ یا کسی که ارزشمند است؟
رابرت کیوساکی میگوید: کارآفرینانی که من میشناسم از جمله سخاتمندترین آدمهایی هستند که با آنها ملاقات داشتهام، آنها نه فقط به خاطر اینکه زمان و پول زیادی از خودشان را به دیگران اختصاص میدهند، بلکه به دلیل محصولات یا خدماتی ارائه که میکنند و باعث ارزشمندتر شدن زندگی دیگران میشوند، ارزشمند هستند.
پس اگر دقت کنید، داشتن پول زیاد، دلیل بر ارزشمند بودن فرد نیست چرا که حتی کارمندانی نیز وجود دارند که به دلیل دریافت حقوقهای بالا، خیلی پولدار هستند اما آیا ارزشمند هم هستند؟ این کارمندان در حالیکه در زندگی شخصی خودشان با سخاوت و دست و دل بازی زیادی عمل میکنند، اما در زندگی اجتماعی خود چیزی که باعث غنیترشدن زندگی دیگران شود، ارائه نمیدهند. آنها فقط دریافت کننده هستند. این افراد فقط میخواهند حقوق زیاد بگیرند حتی در شرایطی که شرکتی که در آن کار میکنند در موقعیت تجاری خوبی نباشد.
پس از اینکه تفاوت بین پول و ارزش را متوجه شدیم؛ اکنون به بررسی سه تفاوت در دیدگاه افراد کارآفرین و دیدگاه کارمند میپردازیم:
یک : افراد کارآفرین ، کارگشایی ایجاد میکنند، افراد کارمند از کارگشایی بهره میبرند
یکی از نکات مثبت افراد کارآفرین این است که برای آنها رشد و توسعهی کسب وکار از همه چیز مهم تر است حتی از پولی که بدست میآورند. آنها توسعهی کسب و کار را در اولویت نخست قرار میدهند و به طور تمام و کمال مسئولیت کسب و کار خویش را به عهده میگیرند، چه در حالتیکه برایشان درآمدزا باشد چه در حالتیکه هیچ درآمدی از آن نداشته باشند. افراد کارآفرین همواره در جستجوی راههایی برای بهتر کردن اوضاع هستند. آنها میدانند که باید مسئول کسب و کارشان باشند و آنچه که در توان دارند را برایش انجام دهند.
اما دیدگاه افراد کارمند در نقطه مقابل این دیدگاه قرار دارد. افراد کارمند هیچگونه نیازی در خود نمیبینند که بخواهند ازخودگذشتگی کنند یا کمکی برای حل مسائل داشته باشند. در حقیقت آنها فقط حقوق بیشتری میخواهند حتی اگر چرخهای آن کسب و کار به خوبی نچرخد. آنها خیلی راحت اگر حقوق بیشتری دریافت نکنند به یک شرکت دیگر میروند.
دو : افراد کارآفرین تلاش میکنند برای ایجاد ثبات، افراد کارمند ثبات میخواهند
برای افرد کارآفرین، شروع و راه اندازی یک کسب و کار، به تلاش سخت و طاقت فرسا نیاز دارد به همراه ریسک ها و ناپایداریهای زیادی که، سر راهشان قرار میگیرد. اما اشخاص کارآفرین قادر هستند از دل آشوبها و ناپایداری ها، یک کسب و کار پررونق را بسازند و برای کارمندان خود شرایط پایدار و باثباتی را فراهم کنند.
از سویی در نقطه مقابل، افراد کارمند از قرار گرفتن در شرایط بیثبات، به شدت هراسان هستند. آنها کاری به هیچ چیز ندارد فقط خواهان داشتن ثبات مالی و کاری هستند. یکی از دلایلی که کارمندان انتظار دارند مرتبا حقوقشان زیاد و زیادتر شود، این است که آنها از بی ثباتی میترسند و فکر میکنند پول زیاد، باعث ثبات میشود. که البته چنین چیزی نیست چراکه ما داستانهای زیادی از افراد پولدار شنیدهایم که ثابت میکند پول زیاد الزما باعث ثبات مالی نمیشود.
حقیقت این است که کارآفرین بودن، یعنی قرار گرفتن در نقطهای پر از ریسک و پر از خطر. آنها در حالیکه باید حقوق و مالیات بپردازد باید مراقب سرپا نگهداشتن کسب وکار هم باشند و اگر آن کسب و کار نتواند سرپا بماند خودشان اولین کسانی هستند که خود به خود اخراج میشوند، به خصوص اگر در آن زمان، پول بیشتری را از سرمایه گذار خود درخواست نمایند.
سه : کارآفرینان به دنبال دستاورد هستند، کارمندان به دنبال جایگاه شغلی
یک شخص کارآفرین ، موقعی که کارها خوب پیش نرود، خیلی راحت دستانش را به نشانهی تسلیم بالا میبرد و قبول میکند که این مشکلات تقصیر او بوده است. هنگامی نیز که پای برنده شدن و موفق شدن آن کسب و کار در میان باشد، آنچه در ذهنیت اوست دستآوردهایی است که بدست آورده و به هیچ وجه به دنبال ارتقا جایگاهش نیست و حتی منتظر پاداش هم نیست. پاداش او ارزشی است که به آن کسب وکار، و به جامعه، افزوده است.
این قضیه در مورد دیدگاه افراد کارمند کاملا برعکس است. افراد کارمند در شرایطی که شرکتشان موفقیتی کسب میکند انتظار دریافت پاداش دارند بدون اینکه کاری به دستاورد شرکتشان داشته باشند.
اما واقعیت این است که جایگاه کارمند و سرودست شکستن برای آن جایگاه ارزشی ندارد، مگر اینکه جایگاه او باعث کسب دستاوردهایی شود.
افراد کارآفرین اهمیت کسب دستآوردها را فهمیده اند، چرا که اگر شرکت آنها هیچ دستاوردی نداشته باشد چاره ای جز تعطیل کردنش ندارند. چون نمیتوانند به سرمایهگذاران خود بگویند که من سخت تلاش کردم اما نشد یا من به مدت بیست سال این شرکت را سرپا نگه داشته ام اما حالا اینجور شد. افراد کارآفرین در چنین شرایطی، با پذیرش کامل مسئولیت خود، میدانند که باید راهی برای برون رفت از مشکلات پیدا کنند.
اکنون با مقایسه این سه دیدگاه، شما کدام دیدگاه را برای خود انتخاب میکنید؟
البته ناگفته نماند که این مقاله قصد به سخره گرفتن افراد کارمند را ندارد بلکه فقط به طور نمادین در حال مقایسه دو دیدگاه است. دو دیدگاهی که کاملا در نقطهی مقابل هم قرار دارند. اینکه هر شخصی، کدام دیدگاه را انتخاب کند قطعا بستگی به خیلی چیزها و شرایط او دارد. گاهی نیز افراد پس از اینکه یکی از این دیدگاهها را انتخاب میکنند، نظرشان عوض میشود و به سمت دیدگاه دیگر تغییر عقیده میدهند.
مثلا اگر کسی از دیدگاه کارآفرینی به سمت دیدگاه کارمندی برگردد، اتفاقا این کارمند یکی از بهترین کارمندان آن شرکت خواهد شد چرا که او حالا مانند یک فرد کارآفرین، دلسوزانه کار میکند و البته خیلی هم امکان دارد به زودی برای دنبال کردن ایدههای خودش از شرکت بیرون برود. قطعا هر چند از دست دادن چنین کارمندان خوبی برای کارآفرینان سخت است، اما باعث خوشحالی آنها نیز میشود چراکه آنها میبینند یک کارآفرین دیگر به جمع کارآفرینان اضافه شده است.
دانستن تفاوتها در دیدگاه کارآفرین و کارمند برای هر دو گروه خوب است و باعث ترقی هر دو گروه میشود. بهتر است همهی ما در زندگی ببینیم چه راهی را میخواهیم ادامه دهیم. راه کارآفرین بودن را یا کارمند بودن را. شما باشید کدام را ترجیح میدهید؟
ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقاله Robert Kiyosaki رابرت کیوساکی
منبع: Richdad