رویایی دارید اما هنوز به آن سطح نرسیده که برآورده شود؟  گاهی حس می‌کنید رسیدن به رویاهایتان، غیر ممکن به نظر می‌رسد؟ در مرحله ای که هم اکنون هستید، رویای شما مشخص است، یک هدف واضح دارید اما بینهایت مانع جلوی راهتان قرار گرفته.

رسیدن به رویاهایتان، شبیه شرکت در یک مسابقه رقابتی سخت و نفس گیر است که هزاران شرکت کننده‌ی دیگر نیز، در همان مسابقه شرکت دارند و همان هدفی را دنبال می‌کنند که شما هم در پی آن هستید. چگونه می‌شود زندگی را از چنین سطح رقابتی خارج کرد؟  چطور می‌توان رویاها را قبل از اینکه توسط واقعیت ها، از بین بروند به سرانجام رساند؟ چگونه می‌توان دریک مسابقه‌‌ی پر از مانع، بالاتر از سطح تمام جمعیت رقابت کننده قرار گرفت و  از روی موانع پرید؟

هر چه باشد زندگی خرج دارد و مسولیت‌هایی به دوش شماست که باید انجامش دهید و این زمان شما را می‌گیرد و دیگر در آن سطح نیستید که دنباله روی رویای خود باشید.  هر روز یک زمان محدودی در اختیار دارید و همان زمان محدود را هم که بعد از کار دارید را اگر اختصاص ندهید به خانواده یا دوستان، ممکن است احساس گناه کنید و در نتیجه کاری انجام نمی‌دهید و صبر می‌کنید تا فردا بیاید ولی فردا نیز، همان کارهای روز قبل را انجام می‌دهید.

در چنین شرایطی،  قطعا احساس نا امیدی و شکست خواهید داشت.  احساس شک کردن به توانایی‌هایتان.  گاهی با خود می‌گویید شاید بهتر باشد واقعیت را بپذیرم و بیخیال شوم چون زندگی همین است که هست. آیا این طرز فکر درست است؟

  • نه.

سطح یک رویاها

حقیقت این است که موفق شدن و پیشی گرفتن در بسیاری از مسابقات، کار سختی نیست. موفق شدن شما بستگی به این دارد که چگونه در درون خود و در عمل، با این موانع مواجه شوید.

با یک نگاه میتوان فهمید زندگی کسانی که به شکست بر می‌خورند، دارای ساختار خلاقانه نیست.  به عبارتی دیگر آنها از خلاقیت برای برخورد با موانع استفاده نمی‌کنند و این مسئله، خودش نخستین مانع برای رسیدن به موفقیت است.  اغلب مردم، خیلی قبل تر از اینکه مسابقه  شروع شود، خودشان از مسیر مسابقه خارج می‌شوند.  این افراد کسانی هستند که به ماندن در سطح متوسط راضی هستند.

اما با کمی‌ خلاقیت یا ترفند‌های خلاقانه می‌توانید مثل یک مسافر فضایی، مسیر غیر قابل عبورِ بین دو کهکشان را، از طریق یک کرم چاله فضایی به سرعت طی کنید و این یعنی ۵ تا ۱۰ در صد از بقیه جلو افتاده اید.  اما چالش اصلی از این لحظه شروع می‌شود که حالا باید به سمت رسیدن به سطح برتر، حرکت کنید.  مسابقه اصلی، همین ‌جاست.

شما برای رسیدن به سطح برتر، یعنی به نقطه ای که ۵ تا ۱۰ در صد از برترین ها در آنجا قرار دارند،  نیاز دارید که در سبک زندگی خود تغییراتی ایجاد کنید. ولی برای رسیدن به سطح برترین، یعنی  نقطه ای که فقط یک در صد از خوب ترین ها می‌توانند به آن برسند، نیازمند این هستید که یکسری تغییرات اساسی و پایه ای در ساختار درونی خود ایجاد نمایید.

این مقاله، به شما راهکاریی  برای رسیدن به سطح  یک یا سطح برتر را ارائه می‌دهد.  یعنی رسیدن به قسمتی که  ۵ تا ۱۰ در صد از بهترین ها در هر حرفه ای که هستید، در آنجا قرار دارند.  سپس از اینجا به بعد،  با خود شماست که در این مسابقه شرکت کنید و به سطح برترین ها، یعنی جایگاهی برسید که  فقط یک در صد از بهترین ها آنجا هستند.

رسیدن به  سطح یک ، به شما آزادی عملی می‌دهد که بتوانید برای مسابقه اصلی خودتان را آماده نمایید.  چرا که به قدر کافی از توان مالی برخوردار هستید که بتوانید بدون محدودیت حرکت کنید.

پل گراهام (  Paul Graham ) می‌گوید :” وقتی به آستانه‌ی سود آوری رسیدید، قدم به جاده‌ی بینهایت گذاریده اید.”

پل گراهام به این نقطه سود آوری  ( Ramen ) می‌گوید. رامِن که یک نوع سوپ ژاپنی ست که فقط آب و رشته سوپ است. یعنی یک استارتاپ که دخل و خرجش باهم جور است.

جاده‌ی بینهایت، یعنی رسیدن به آن سطح که ‌بتوانید تمام زمان خود را به کاری که می‌کنید اختصاص دهید.  در این سطح، محدودیت زمانی رنگ می‌ بازد.  همزمان هم می‌توانید مخارج زندگی را تامین کنید و هم سوپ ژاپنی خود را بخورید.  در این نقطه است که سطح دوم شروع می‌شود که یک سفر جادویی ست.  یعنی تبدیل شدن به بهترین ها در رشته کاری خود.

راهکارهای رسیدن به سطح برتر

  • راهکارهای رسیدن به سطح یک :

۱ – بعنوان یک غیرحرفه ای، شروع به کار کنید

یک زوج جوان به نامهای هریس و کنیس،  به تازگی ازدواج کرده اند. آنها پس از اینکه از دانشگاه فارغ التحصیل شدند در یکی از فروشگاههای اپل،  مشغول به کار شدند.  در ضمن اینکار،  آنها مشغول ضبط موسیقی و ارسال آن روی اینترنت شدند.  مدتی گذشت و آنها به سطحی رسیدند که برای مدت یکسال،  از نظر مالی پس انداز داشتند تا زندگیشان را بچرخانند. تصمیم گرفتند از فروشگاه اپل بیرون آمده  و به طور تمام وقت بر روی ضبط موسیقی مشغول به کار شوند.

آنها  هر روز یک موسیقی جدید روی اینترنت ارسال می‌کردند. برای چندین ماه، کارهای آنها چندان مورد توجه قرار نگرفت و فقط چند هزار فالوور داشتند.  تا اینکه یک روز همه چیز عوض شد. یکی از موزیکهای آنها، با استقبال زیادی روبرو شد و افراد زیادی برای بستن قرارداد با آنها تماس گرفتند.  اکنون آنها در سطح یک یعنی در قسمت سوپ ژاپنی قرار داشتند. روابط کاری و در آمد خوبی داشتند تا بتوانند کار حرفه ای خود را بعنوان موزیسین، شروع کنند و وارد سطح دوم شوند.

اگر هریس و کنیس،  بعنوان آماتور کار خود را شروع  نمی‌کردند، هرگز نمی‌توانستند به این سطح برسند. آنها دارای استعداد این کار بودند اما بیش از هر چیز، آنها به شدت مشتاق بودند که خودشان را در این سطح قرار دهند و بارها و بارها اینکار را انجام دادند.

کمیّت  تبدیل به کیفیت شد، و  در نهایت آنها چیزی را ساختند که مردم عاشقش شدند.

تعداد کمی‌ از مردم دارای این فروتنی هستند که بعنوان آماتور، کار خودشان را آغاز نمایند.  آنها یا تنبلی می‌کنند و یا کمال گر هستند. شما این آدمها را می‌شناسید.  همان هایی هستند که سالهاست می‌گویند  می‌خواهند فلان کار را انجام دهند اما هرگز انجامش نمی‌دهند. آنها از اینکه دیگران درباره آنها چه فکر می‌کنند،  هراسان هستند.  خودشان را توسط کمال گرایی و نقد زیاد از حد، فلج ساخته اند.  آنها بیش از حد، محسابه‌گر هستند، تجزیه تحلیل می‌کنند و هرگز اجازه نمی‌دهند کارشان جریان پیدا کند. به جای اینکه بر روی کار خودشان تمرکز کنند بر روی قضاوت دیگران تمرکز می‌کنند.

۲ – استفاده از مربی و آموزش

رویاهایتان را جدی بگیرید.  خیلی از مردم اینکار را نمی‌کنند.  آنقدر باید رویاها را جدی بگیرید تا به واقعیتی  شگفت آور تبدیل شوند و شما را از سطح  متوسط فراتر ببرند.  برای اینکار از مربی  ها و آموزش‌های لازم،  استفاده نمایید.

“وقتی دانش آموز، آماده باشد، معلم هم پیدا خواهد شد.”  بودا

نویسنده مقاله در اینجا داستان خودش را در مورد نویسنده شدن بیان می‌کند و می‌گوید : همیشه دلم می‌خواست نویسنده شوم.  اگر چه رویای من یک تصور خام بیشتر نبود.  تا اینکه آنقدر جدی شدم که تصمیم گرفتم از وجود یک مربی بهره ببرم. اساتید من توانستند طرز نگارش من را تغییر دهند.  اولین استادم یک پروفسور جوان بود که  نوشتن را در مدت سه ماه به من آموخت. در این سه ماه  بیش از آنکه خودم در طی چهار سال گذشته اش یادگرفته باشم، آموختم چون استادم  نگارش آکادمیک را به من آموزش داد.  آموزشی که اغلب مردم در طی تحیصلات در مقطع دکترا می‌ آموزند.

نویسنده مقاله در ادامه توضیح می‌دهد که  پس از آن، شروع به نوشتن یک وبلاگ کرد. او به مدت ۲۱ ماه وبلاگ نویسی می‌کرد در حالیکه می‌دانست نویسنده شدن، همان چیزی است که به طور جدی می‌خواهد.  سپس دوباره یک دوره آموزشی دیگر دید. پس از یک ماه، توانست مطالبی بنویسید که میلیون ها نفر در سراسر دنیا با زبان های مختلف آنرا می‌خواندند.  او سپس از دوره های آموزش آنلاین نیز استفاده کرد و همچنان نیز استفاده می‌کند.

شما خودتان خواهید فهمید که چه زمانی آمادگی این را دارید که به یک سطح بالاتر بروید.  زمانش وقتی است که جذب یک استاد واقعی شوید.

۳ –  قوانینی که همه دنبال می‌کنند را رها کنید

اگر یک چیزی عمومی‌ شده و  همه در حال استفاده کردن از آن هستند،  فایده اش را از دست داده.  اغلب مردم دلیلشان برای انجام یک کار، این است که همه آنرا انجام می‌دهند.  این دلیل آدمهای متوسط است.  آدمهای متوسط قوانینی را دنبال می‌کنند که عملکرد مطلوبشان را از دست داده اند.  پیروی از این قوانین باعث نگه داشتن شما در سطح معمولی می‌شود  و اجازه نمی‌دهد به سطح یک وارد شوید.

دارن هاردی ( Darren Hardy) می‌ گوید : “شما باید به سمت چیزی بدوید که دیگران دارند از آن فرار می‌کنند. “

ایده های بزرگی که دنیا را تکان داده،  یک زمانی احمقانه به نظر می‌رسیدند. اگر اکنون نیز  ایده شما از نظر خودتان مسخره نیست اما از نظر دیگران مسخره است، مطمئن باشید که ایده ی خوبی ست و در راه درستی قرار گرفته اید.

به جای اینکه از دستورالعمل هایی که همه به کار می‌ برند استفاده نمایید،  دستورالعمل های خودتان را بسازید. آنها را دوباره از اول بسازید تا شما را به طور اتوماتیک به موفقیت برسانند.  پیرو قلب خود باشید و  به صدایی که از دورن می‌ شنوید، اعتماد کنید. این صدایی ست که شما را تشویق می‌نماید به جلو حرکت نمایید.

برای خوشحال بودن،  بایستی آن سبک زندگی را برگزینید که با خودتان صادق باشید. اگر با خودتان صادق باشید چیزهای خوب به همراهش خواهد آمد.

۴ –  برای رسیدن به سطح یک ، ثابت قدم باشید

ثبات قدم داشتن، یک برتری ست.  یکی از اصول اساسی  برای رسیدن به شخصیتی ست که می‌خواهید به آن تبدیل شوید. در جاده مسابقه،  هر شخصی،  می‌تواند برای یک مدت محدودی  با حداکثر سرعت بدود،  ولی این یعنی خسته شدن و کنار کشیدن.  هر چیز بامعنایی در زندگی، شبیه به دوی ماراتن است. برای رسیدن به آن،  بایستی میزان تعهد و اشتیاق خود را در طی مسیر بسنجید.

اگر همانی باشد که شما دوست دارید، جدای از اینکه چه نتیجه ای بدست خواهید آورد، آن کار را همواره انجام خواهید داد. قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.

اگر به شدت خواهان هر چیزی باشید، هر کاری که برای رسیدن به آن لازم است را انجام خواهید داد. اگر انجام ندهید، یعنی آنرا نمی‌خواهید.

اگر چیزی را بخواهید، سعی میکنید زمان خود را به جای سپری کردن با دوستان یا دنبال سرگرمی رفتن، به  دنبال آموزش دیدن یا گرفتن مربی صرف کنید. اگر به طور جدی این کارها را انجام دهید، خودتان غافلگیر می شوید که چقدر سریع به سطح یک رسیدید.

کسی که خیلی زود تسلیم می‌شود و رویاهایش را دنبال نمی‌کند، آگاهی بسیار کمی‌ در مورد توانایهایش دارد.

کسب تجربه، کلید موفقیت است.  دانش هنگامی‌ به خرد تبدیل می‌شود که به طور دائم و در جای مناسب استفاده شود.  هرگز نصیحت کسی را که حاضر نیستید جای خودتان را با او عوض کنید، نپذیرید.  رسیدن به سطح یک،  یعنی جایی که ۵ تا ۱۰ درصد افراد به آن می‌رسند، از طریق پیروی کردن از آموزشهای اساتید به دست می‌آید،  اما در عین حال نیز برای رسیدن به آنچه می‌خواهید  باید از همه‌ی این آموزشها عبور کنید و فراتر بروید.

۵- ساختاربندی زندگی بر اساس اجرای بهینه

تبدیل شدن به بهترین‌ها در یک رشته کاری،  نیاز به این دارد که به طور تمام و کمال،  آن کار را انجام دهید.  کیفیت مهم است. هر چیز کوچکی را نباید دست کم گرفت.  هر لحظه ای از زندگی شما دارای اهمیت می‌شود. خواه آن لحظه در حال  انجام اهدافتان باشید یا نه، اما مهم است.  غذایی که می‌خورید، فعالیت هایی که انجام می‌دهید، کسانی که با آنها وقت می‌گذرانید،  اینکه صبح ها یا عصر ها، زمان خود را چگونه سپری می‌کنید،  همه ی اینها مهم می‌شوند.

پایه‌ی  زندگی بسیاری از مردم،  بر این استوار شده که هر روز همان کارهای تکراری روز قبل را انجام دهند. آنها اولین کاری که صبح اول وقت انجام می‌دهند، چک کردن ایمیل‌ها یا شبکه‌های  اجتماعی‌شان است.  یا حتی ممکن است یک کتاب خوب بخوانند،  اما همه‌ی این کارها،  قابلیت تبدیل شدن به یک جور اعتیاد را دارند که خلاقیت آنها را مسموم میکند.

برای تبدیل شدن به یک فرد خلاق، بایستی تلاش کنید تا ضمیرناخودآگاه  را از عادت ها  تمیز کنید.  متعادل نگاه داشتن ضمیر ناخودآگاه شما بسیار مهم است چرا که می‌تواند  وقتی شما دست از کار کشیده اید ، باز هم بر روی حل مشکلات تمرکز کند و راه حل ارائه دهد.

یکی از  بهترین کارهایی که صبح اول وقت می‌توانید انجام دهید، انجام کارهای خلاقانه است.  مثلا نوشتن  یک متن. یا رفتن سراغ پروژه ای که در دست دارید.  در انتهای روز وقتی تمام کارهایتان انجام شد،  حالا زمان سر زدن به ایمیل ها یا چک کردن شبکه های اجتماعی‌ست.  به این ترتیب رودخانه  خلاقیت در شما به جریان خواهد افتاد.

اهمیت دادن به سلامتی،  و درد نداشتن در بدن نیز، از موارد مهم برای بروز خلاقیت است.

۶- به زمان اجازه دهید تا  ذهن  را بازیابی کند

کمتر، بیشتر است.  اگر وقتی کار می‌کنید، صد در صد بر روی کار تمرکز کنید و وقتی کار نمی‌کنید نه،  زمان مورد نیازتان  برای استراحت و بازیابی را در اختیار خواهید داشت. تمرکز بر روی نتیجه به جای تمرکز بر روی مشغول بودن،  به شما اجازه می‌دهد  در زمان حال زندگی کنید و از آن لذت ببرید.

علم روانشانسی  نیز بر این باور است که جدا شدن فکری و ذهنی از کار،  برای تمرکز داشتن هنگام کار ضروری است. به چند دلیل:

  • اگر به موقع از کار جدا نشوید، احساس تنبلی و خستگی در شما ایجاد خواهد شد.
  • اگر گاهی از کار دست نکشید، احتمال اینکه از کارتان رضایت داشته باشید، کمتر می‌گردد.

توانایی شما در کارکردن در سطح بالا،  شبیه به  بدن سازی است. یک شبه اندام پرورش یافته  نخواهید داشت. باید هم تمرین کنید هم استراحت. اگر بین تمرین ها، به خودتان استراحت ندهید،  قادر نخواهید بود که به قدرت و استقامت لازم برسید.  قضیه فقط در مورد استراحت نیست،  بلکه در مورد بازیابی  ذهن  نیز هست. آرام حرکت کردن و همیشه حرکت کردن،  قطعیت انجام یک  کار را بیشتر می‌کند.

۷ – قبل از کار، ذهنتان را گرم کنید

شبیه به نرمش کردن قبل از یک ورزش،  قبل از اجرای کار، ذهنتان را گرم کنید. یک جور پیش-اجرا.  هدف از پیش-اجرا، کاهش استرس و عصبیت است.  باعث می‌شود در زمان حال باشید.  پیش-اجرا  باعث تغییر موقعیت احساسی و فکری شما  به سمت کارتان  می‌شود.

بسیاری از مردم در برابر شروع به کار کردن، مقاومت می‌کنند. مثلا کسی که میخواهد یک کتاب بنویسد.  اما پیش-اجرا،  باعث می‌شود آمادگی  برای ورود به کار  را بدست آورید.

مقاومت ذهن قبل از انجام یک کار،  ناشی از عواملی مثل ترس،  مطمئن نبودن،  احساس بی کفایتی و غیره است  که تاثیر منفی بر روی کار شما خواهد گذاشت و سطح کاری شما را پایین نگه می‌دارد.   پس با گرم کردن ذهنتان، این عوامل منفی را حذف کنید.

وقتی ذهن شما گرم شد، وارد یک سطح مثبت می‌شوید. احساساتی نظیر شهامت و جرات انجام کار، عشق به کار و پذیرش کار در شما ایجاد می‌گردد و کیفیت کار شما بسیار برتر خواهد بود.  بی شک همان حسی را که در لحظه به  شروع کار دارید، بر روی روند کارتان تاثیر خواهد گذاشت.

۸- ترس و رنج را در آغوش بگیرید

یک قهرمان و یک آدم ترسو، هر دو یک حس دارند.  هر دوی آنها احساس ترس را دارند  اما قهرمان از ترسش استفاده می‌کند تا بر حریف غلبه کند، در عوض فرد ترسو، از ترسش استفاده می‌کند تا به سرعت فرار کند.

در واقع، ترس چیزی نیست که وجود نداشته باشد. ترس وجود دارد.  شهامت و بی باکی بدون ترس ، واژه های تحمیل شده است،  نه واقعی. کسانی که کارشان را درست انجام می‌دهند،  به طور قطع احساس ترس و رنج را در خودشان دارند اما یادگرفته اند آنرا کنترل کنند.

هنگامی ‌که احساس ترس کردید و حس کردید راحت نیستید، به معنای این است که کارتان  را دارید درست انجام می‌دهید. ترس  نشانه‌ای از رشد است.  نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود.  با رنج کشیدن است که در موقعیت شادی قرار خواهید گرفت.

منقطه ترس، درست همانجایی ست که بسیاری  از مردم را متوقف می‌سازد . نمی‌توانند به سطح بالاتر کار خود برسند.

۹- به خاطر عشق،  کار کنید

در نهایت هیچ چیز مهم تر از برقراری ارتباط بشری عمیق نیست.  احساس عشقی که نسبت به انسانها در خود حس می‌کنید،  تجربه ایست که همه چیز را در زندگی شما تحت الشعاع  قرار می‌دهد.  اینکه از خودتان خارج شوید و به نیازهای دیگران توجه به خرج دهید، یک  معنای جدید به کار شما می‌بخشد.

رفتن به سطح یک  و سپس تبدیل شدن به بهترین ها،  نه فقط به خاطر ترک عادت های قبلی است،  بلکه به خاطر زندگی کسانی ست که به زندگی شما برکت می‌بخشند.

  • به طور  کلی ۴ مرحله برای انگیزه گرفتن وجود دارد:

در مرحله اول- شما با ترس هایتان دارای انگیزه می‌شوید

در این مرحله،  هر کاری را انجام می‌دهید تا از اشتباه کردن و تنبیه شدن بپرهیزید. چون می ترسید.  اینجا موقعیتی ست که فقط کارهایی را انجام می‌دهید که دیگران از شما می‌خواهند و در نتیجه به  طور کامل، وابسته به دیگران هستید. در این ‌مرحله تمرکز شما بر جلوگیری از خطا است.

در مرحله دوم- شما از طریق پاداش ها، دارای انگیزه می‌شوید

در این مرحله، هر چه که انجام می‌دهید برای رسیدن به چیزی ست که می‌خواهید داشته باشید.  اگر در یک کسب وکار هستید، فقط همان را می‌ بینید و توانایی دیدن بیرون از این منقطه را ندارید.  بیش از حد بر روی آنچه می‌خواهید تمرکز کرده اید و قادر نیستید همکاری یا انتقادات دیگران را پذیرا باشید.

در مرحله سوم- شما با احساس وظیفه خود دارای انگیزه می‌شوید 

در این مرحله، کاری را انجام می‌دهید که به آن باور دارید بدون اینکه از ترس تنبیه باشد یا برای پاداش.  مایل هستید هر آنچه که باعث گرفتن نتیجه می‌شود را انجام دهید حتی اگر قرار است طرز فکر  یا عملکرد خود را عوض کنید، اینکار را خواهید کرد چون می‌خواهید به نتیجه برسید.  اما در این مرحله نیز هنوز چیزی کم است تا به سطح برترین ها برسید.

در مرحله چهارم- شما با عشق، دارای انگیزه می‌شوید

در این مرحله، فراتر از نگرانی ها و نیازهایتان قرار می‌گیرید.  شما کارتان را برای این انجام می‌دهید تا هر چه بیشتر بتوانید برای خود و پیرامون خود  لذت بیافرینید.   عشقِ شما  از تمام دلایل انسانی، فراتر می‌رود.  در اینجا ممکن است کارهایی انجام دهید که شاید از نظر دیگران دیوانگی محسوب شود.  شما عاشق کارتان هستید و به هیچ نتیجه خاصی نچسبیده اید  اما مطمئن هستید که بهترین نتیجه‌ها حاصل خواهند شد.

کلام آخر 

اگر بخواهید  می‌توانید  به سرعت به رویاهایتان برسید.  باید سخت کار کنید، فداکاری کنید ، و به تلاش خود ادامه دهید.  شما می‌توانید بهترین در دنیا باشید به شرط اینکه مرتبا  سطح افکار خود را ارتقا دهید.

ترجمه اختصاصی مجله قرمز از مقاله Benjamin P. Hardy

منبع : journal.thriveglobal