ماموریت غیر ممکن یکی از مجموعههای پر طرفدار، پرهیجان و موفق سینمایی است که توانسته است در طول دو دهه چندین دنباله اکثراً موفق را به مخاطبان سینمایی عرضه کند. این مجموعه که تحت تأثیر سریال پر طرفدار بالاتر از خطر و با نگاه میشود گفت تقلیدی از مجموعه فیلم جیمز باند ساخته شد، در طی سالها و به تدریج توانست اعتباری همسنگ مجموعه فیلمهای جیمز باند کسب کند. فال اوت ششمین قسمت از این مجموعه بود که در سال ۲۰۱۸ به پرده سینماها راه یافته و موفقیت عظیم و کم سابقه در قیاس با دیگر فیلمهای این مجموعه کسب کند. به همین بهانه نگاهی هرچند مختصر به فیلمهای قبلی و همچنین مأموریت غیر ممکن: فال اوت میاندازیم.
ماموریت غیر ممکن و تبلور تدریجی یک ایده
با محبوبیت ایده جیمز باند که فیلم جاسوسی- اکشن بود، به موازات آن سریالی با نام بالاتر از خطر با هنرنمایی مارتین لاندو مخاطبان و طرفداران بسیاری را به خود جذب کرد. همین امر باعث شد بعدها یکی از بازیگران پر تلاش و با استعداد هالیوودی یعنی تام کروز به سمت گسترش هرچه بیشتر این ایده رود. تام کروز برای تأثیر بیشتر و بالا رفتن کیفیت این مجموعه جدای از ایفای نقش اتین هانت به عنوان تهیه کننده در این مجموعه حضور داشت و دارد. نخستین قسمت از مجموعه ماموریت غیر ممکن با کارگردانی برایان دی پالما، نویسندگی استیون زیلیان، موسیقی دنی الفمن و تیم بازیگری تام کروز، ژان رنو، جان وویت و وینگ ریمزبا بودجهای ۸۰ میلیونی فروشی بالغ بر ۴۵۷ میلیون دلار را تجربه کرد. بازیهای قدرتمند، هیجان صرف و موسیقی دلچسب و درگیر کننده دنی الفمن از نکات ماندگار این فیلم بود. یکی از ویژگیهای غالب فیلم مجموعهای تعویض کارگردان است ولی در مجموعه مأموریت غیر ممکن این امر به طور ویژهای بروز میکند. جالب است که بهجز قسمت پنجم و ششم هر قسمت از ۴ قسمت اولی را کارگردانی مجزا اجرا کرده است. این امر باعث دگرگونی هر قسمت با قسمتهای دیگر و تقریباً یکدست نبودن مجموعه حال و هوا اوج و فرودهای مختلفی را تجربه کند.
قسمت دوم مأموریت غیرممکن که در سال ۱۹۹۹ ساخته و در سال ۲۰۰۰ اکران شد، جان وو را به عنوان کارگردان، هانس زیمر را به عنوان سازنده موسیقی لیزا جرارد را به عنوان ووکالیست به همراه خود داشت. مأموریت غیر ممکن ۲ اکشن چشم نواز، موسیقی دلکش به همراه صدای آسمانی لیزا جرارد، بازیهای خوب و جلوههای ویژه قابل قبولی داشت ولی داستان فیلم نسبت به قسمت اول ضعیفتر بود. بودجه ۱۲۵ میلیون دلاری این فیلم، فروشی نظیر ۵۴۶ میلیون دلاری را تجربه کرد. ساخت قسمت سوم به دستان جی جی آبرامز سپرده شد. این فیلم اگرچه از نظر داستانی نسبت به قسمت دوم بهتر بود ولی چه از نظر اجرا و چه اقبال سینمایی موفقیت کمتری را در سال ۲۰۰۶ تجربه کرد. بعد از پنج فترت در سال ۲۰۱۱ مأموریت غیر ممکن: پروتکل شبح، اولین فیلمی بود که به جای شماره گذاری نام فرعی داشت. کارگردانی خوب براد برد، فیلمنامه یکدست و دقیق و بازیهای عالی باعث اقبال دوباره به این ایده سینمایی شد. فروش ۶۹۵ میلیون دلاری بهترین فروش ممکن در این مجموعه بود. در سال ۲۰۱۵ کریستوفر مک کوری مأموریت غیر ممکن: ملت چموش را ساخت. این فیلم نیز با اقبال منتقدین و البته فروش ۶۸۳ میلیون دلاری روبرو شد. این امر باعث شد که تام کروز به فکر ساخت قسمت ششم و استفاده هرچه بیشتر از محبوبیت و استفاده از مزایای هرچه بیشتر این مجموعه باشد.
ماموریت غیر ممکن رقیبی قدر برای جیمز باند؟
امری بدیهی است که با توجه به موفقیت دو مجموعه سینمایی جیمز باند و مأموریت غیر ممکن این دو ایده سینمایی با هم مقایسه شوند. جیمز باند غالباً دارای حواشی، زرق و برق و تاکید بیشتری بر شخصیت اول مجموعه یعنی جیمز باند است، جیمز باند غالباً داستانی عجیب و غریب دارد ولی مأموریت غیر ممکن مبتنی بر تقسیم شخصیت پردازی بین شخصیتهای حاضر در مجموعه است. در جیمز باند بقیه شخصیتها تنها وسیلهای برای بیشتر به چشم آمدن جیمز باند هستند ولی در مأموریت غیر ممکن این شخصیتها بیشتر در قالب مکمل یکدیگر هستند. در جیمز باند وجه سرگرمی و البته اغراق در روند روایتی خیلی بیشتر است ولی مأموریت غیر ممکن مبتنی بر پیچیدگی داستان همراه با چند پیچش جالب ( توئیست) از جمله تغییر چهره شخصیت و یا حیلههای مختلف که بسیار در روند داستانی مؤثر است. جیمز باند بیشتر شبیه یک کارناوال زرق و برق سینمایی و ماموریت غیر ممکن کلکسیونی از عملیات جاسوسی – تخریبی بعضاً جذاب است. مأموریت غیر ممکن به تدریج و با افزایش اعتبار راهی را رفت که به نظرم جیمز باند از سال ۱۹۶۲ تاکنون نتوانسته آن را بپیماید.
پیرنگ داستانی ماموریت غیر ممکن: فال اوت
پیرنگ مأموریت غیر ممکن خلاصه شده در شخصیت اتین هانت و گروهش در قالب مبارزه با گروههایی که امنیت دنیا را تهدید میکنند. شاید اولین نکته خود این گروه باشد، حضور تام کروز همیشه سرحال، وینگ ریمز با مزه و عناصری که کمابیش اضافه شده و گاها حضور موقت دارند. ترکیب این گروه خیلی بیشتر از ترکیب شخصیتها در جیمز باند است مثل ام یا کیو، مانی پنی که صرفاً حضوری گذرا و کمتر مؤثر در روند مستقیم کار دارند. تام کروز با حوصله در پرداخت تدریجی و بلوغ خط داستانی مربوط به مأموریت غیر ممکن و با استفاده از هوش کارگردانان در استفاده از فیلمنامه و تکنولوژی تازه هیجانی ناب را به بینندگان تقدیم کند. در فال اوت وقتی شخصیت سولومون لین که در قسمت پنجم شر اعظم را در بر میگرفت، دستگیر شد طرفداران ناشناخته او به نام حواریون در سراسر دنیا اقدام به انجام کارهای خرابکارانه کردند. در ماموریت غیر ممکن گروه هانت در پی شخصیت مرموز و ناشناختهای به نام جان لارک هستند تا بتوانند از طریق جا زدن هانت به جای او از خرید پلوتونیم و اقدام فاجعه بار گروه حواریون پیشگیری کند.
در این قسمت خیلی از شخصیتها دو وجه بارز و مرموز دارند، وجه اول وجه درگیر آنها در ماجراهاست و وجه دوم، اقداماتی که آنها در پس پرده و در لفافه اقدام اول انجام میدهند. فال اوت با طراحی قدرتمند فیلمنامه، شروع، چیدمان درست حوادث و اوج گیری و در نهایت پایانی قابل قبول توانسته بیش از صحنهها و جلوههایی ویژهای چشمگیر روایتی یکدست را به مخاطب ارائه دهد و اینکه بهترین نکته یک فیلم، فیلم نامه دقیق و عالی آن باشد، نکتهای خوب و رمز موفقیت آن است. در مأموریت غیر ممکن یک نیز سکانس قطار و هلیکوپتر و در مأموریت غیر ممکن دو صخره نوردی تام کروز یا تعقیب موتور سیکلت و همچنین در پروتکل شبح بالا رفتن از برج خلیفه هیجان بسیاری داشت ولی در قسمتهای ۴ و ۵ و ۶ حوادث روایتی بیش از اینکه به صورت جدا چشمگیر باشند در خدمت روایت داستانی و یکدست و مکمل هم برای القای حس هیجان و سوسپانس (تعلیق) به مخاطب هستند چیزی که مثلاً مأموریت غیر ممکن دو فاقد آن بود. مأموریت غیر ممکن دارای ساختاری پاره پاره بود به گونهای که اکشن و موسیقی قابل قبول در قالب داستانی جاسوسی ضعیفی داشت ولی در فال اوت جدای از کلیشههای مختلف، داستان فیلم به خوبی توانسته از این کلیشهها گذر کرده و روایتی خوب و دیدنی را به مخاطب عرضه کند.
تام کروز، مردی برای تمام فصول
تام کروز یکی از بازیگران با استعداد بود که توانست از زمان جوانی با فیلمهایی مثل تاپ گان (سلاح برتر)، کوکتل یا مرد بارانی به عنوان چهرهای مطرح و آینده دار خود را مطرح کند. جدای از بازیگری، تام کروز به تهیه کنندگی مأموریت غیر ممکن پرداخت. موفقیت روز افزون این مجموعه در کنار فیلمهایی مثل جنگ دنیاها، لبه فردا، چشمان کاملاً بسته، جری مگوایر، مصاحبه با خون آشام، آخرین سامورایی، وثیقه، والکوری باعث شده که تام کروز یکی از نمادهای قدرتمند هالیوود باشد. نمادی قدرتمند که با بدنی سر حال و قبراق گویی قرار است همیشه جوان بماند. اما نه. تام کروز نیز آرام آرام از جوانک تاپ گان، کوکتل و مرد بارانی فاصله گرفته و آرام آرام از میانسالی کم کم قدم به سنین پیری میگذارد. تام کروز ۵۶ ساله اگر چه به نسبت سنش بسیار جوانتر و پر انرژی تر نشان میدهد ولی کم کم صورتش علائم پیری را نشان داده و کم کم ره پیری میپوید. همین امر باعث شده که انتخابهای تام کروز گزیده و البته خوب باشد به عنوان مثال اکشن تخیلی خوب لبه فردا به کارگردانی داگ لیمان که پرهیجان و بدیع بود. تام کروز سعی کرده که مأموریت غیر ممکن را از آیه ای کلیشهای و صرف ارتقا داده و به مجموعه قابل احترام تبدیل کند. خبرها حاکی از عزم تام کروز برای ساخت توامان قسمت هفتم و هشتم مأموریت غیر ممکن و پایان این پیرنگ سینمایی است. در فال اوت تام کروز جدای از آمادگی بدنی، شوخ طبع و داشتن خصوصیات کاریزماتیک به خوبی توانسته گوشههای متفاوتی از شخصیت اتین را به نمایش بگذارد. پیرس برازنان و دیگر بازیگران نقش جیمز صرفاً میتوانستند تصویری مضحک و تک بعدی از یک جاسوس و خرابکار را به نمایش بگذارند ولی تام کروز به خاطر تسلط و جاه طلبی بیشتر توانسته حس خوبی به مجموعه مأموریت غیر ممکن بدهد.
نکات مثبت فیلم سینمایی ماموریت غیر ممکن ۶
جدای از فیلمنامه پخته، پر دقت و دارای نقاط اوج و فرود مناسب که تا حدود زیادی با قسمت قبلی یعنی مأموریت غیر ممکن: ملت چموش همخوانی داشت، فال اوت از نظر قسمتهای تشکیل دهنده دارای هارمونی خوبی است. اولین نکته تیم حرفهای بازیگری و اجرا است. ماموریت غیر ممکن فرانچیزی است که سابقه همکاری بسیاری از بازیگران سرشناس را دارد: ژان رنو و جان وویت در مأموریت غیر ممکن ۱، آنتونی هاپکینز در قسمت دوم، فیلیپ سیمور هافمن در قسمت سوم، جرمی رنر در قسمت چهارم، الک بالدوین در قسمت پنجم و ششم و نهایتاً هنری کاویل در قسمت ششم. تمام قسمتها از بازیگران قابلی برخوردار بودند و در قسمت ششم هم ترکیب تام کروز، کاویل، بالدوین، سیمون پگ، وینگر ریمز، شان هریس، آنجلا به است و… ترکیب کارآمدی است. سطح بازیگری در این کار خوب و روان و متناسب با روند داستانی است.
جدای از مورد فوق انفجار، موتور سواری و نقشههای پیچیده و دارای پلن بی از دیگر موارد جدانشدنی فرانچیز مأموریت غیر ممکن است، مواردی که وقتی با تغییر چهره و فرو رفتن در قالبی ثانویه توسط شخصیت اتین هانت تاثیری دوچندان بر همذات پنداری مخاطب با جریان فیلم دارد. فیلمنامه و طراحی اکشن با نکته مثبتی که یکدست بودن فیلمنامه و عدم حشو و مقدمه و پایان غیر ضروری است همراه میشود. در خیلی از فیلمهای جاسوسی اکثر فیلمها دارای مقدمهای برای ارائه اولیهای از ایده و سپس پرتاب مخاطب به دل فیلم است. در قسمت ششم از همان اول مخاطب با اطلاعات اصلی و در مسیر روایت اصلی قرار میگیرد. مثلاً هانت که از دوری از عشق زندگیش که در قسمت سوم دچار رنج فراوانی شد ناراحت است، این ناراحتی را در قالب رؤیایی حس میکند، سپس در شبی بارانی درمکانی پیام رسانی به او این پیام را میرساند که:
– سرنوشت به آرامی به جنگجو میگه؟
– طوفان در راهه!
– و جنگجو به آرامی پاسخ میده؟
– من خود طوفانم.
مأموریت غیر ممکن ۶ از همان ابتدا تا انتها کوبنده، واقعی و جذاب و به دور از حاشیه و زرق و برق الکی و دست و پاگیر هست. نکات غافلگیر کننده روایت مثل تغییر چهره بنجی در اوایل فیلم و یا سکانس نوستالژیک و ارجاع وار بالا کشیدن تام کروز از کوه. همه این موارد با چهره پردای و صحنه پردازی خوب و قابل قبولی و موسیقی پرهیجان و گوش نواز لورن بالفه که تنها رقیب آن در مجموعه مأموریت غیر ممکن هانس زیمر ( به همراه نوای آسمانی لیزا جرارد) است، همراه شده و چیزی شبیه یک اپرای پرهیجان سینمایی را به بیننده هدیه میدهد. تصور کنید تام کروز و هری کاویل که از هواپیمای ترابری با موسیقی کوبنده بالفه و در آسمانی طوفانی سقوط میکنند، اینقدر طراحی این صحنه و مجموعه صحنههای حاوی اکشن حرفهای طراحی و اجرا شده که مخاطب میتواند کاملاً با قهرمانان داستان همراه و همذات پنداری کند.
نکات منفی فیلم سینمایی ماموریت غیر ممکن ۶
به جز مواردی که در بالا گفته شد ماموریت غیر ممکن ۶ با ضعفهایی در ساختار خود روبرو است. مورد اول نبود یا ناچیز بودن وجه هنری و صرفاً تجاری بودن این فیلم است. حتی این فیلم نمیتواند با دیگر آثار تام کروز مثل گزارش اقلیت یا لبه فردا که بیشتر جنبه تجاری دارد از نظر ارزش درونمایه و مضمون رقابت کند. اکشنهای جاسوسی اکثراً دارای داستانی کلیشهای و سر راست هستند. اگرچه فال اوت فیلمنامه دقیق و خوب دارد ولی بههرحال خالی از کلیشههای چند صد بار امتحان پس داده خیر و شر و جاسوس بازی و پایان خوش آن نیست. فال اوت به جز این تا حدودی در بعضی دیالوگها حتی در نقش فیلمی سفارشی و مأمور برای ارائه چهرهای انسان دوست از جاسوسان و مأمورین خرابکاری و ضد خرابکاری آمریکا و انگلیس در سطح دنیاست. به خصوص پایان قسمت ششم به خاطر چند دیالوگ تصنعی و تک بعدی از این نظیر دارای اشکال جدی است. یکی دیگر از موارد ضعف تقسیم قطب منفی بین شخصیت منفی فیلم قبلی و هنری کاویل در قسمت ششم است. اگرچه هرو شخصیت تا حدود زیادی در روند داستانی تأثیر قابل قبولی دارند ولی موضوعی که در امنیت کل دنیا به خطر می افتد و هر آن قسمت عظیمی از دنیا مستعد نابودی در یک لحظه است نیاز به قطب منفی، طراحی اوج متناسب با آن دارد. این امر در مأموریت غیر ممکن ۶ دیده نشده و پیان فیلمهای مأموریت غیر ممکن تا حدودی زیادی عموماً فاقد تأثیر گذاری لازم هستند.
میزان استقبال از ماموریت غیر ممکن ۶
این فیلم از نظر تجاری موفقیتی خیره کننده را کسب کرد به گونهای که بیشترین اقبال سینمایی در میان شش قسمت را فال اوت کسب کرده است. این فیلم در امریکای شمالی فروشی بالغ بر ۲۲۰ میلیون دلار و در دیگر مناطق دنیا فروشی ۵۷۱ میلیون دلاری و در مجموع ۷۹۱ میلیون دلاری را کسب کند. باید دید که قسمتهای هفتم و هشتم میتوانند فروش ۱ میلیارد دلاری و تبدیل کروز به ابر تهیه کنندهای مثل جرج لوکاس (با تجربه مشابه جنگهای ستارهای) را رنگ واقعیت ببخشند یا نه؟ جدای از فروش تجاری، قسمت ششم در ادامه روندی که از قسمت سوم آغاز شده بود، دارای محبوبیت بالایی بین منتقدین بود. چنانچه در متاکریتیک این فیلم دارای نظر مثبت ۸۶ درصد منتقدین و در روتن تومینو دارای اقبال چشمگیر ۹۷ درصدی است و این با توجه به ژانر فیلم و ایده بالقوه نه چندان چشمگیر این ژانر سینمایی امری دلچسب و فوق العاده محسوب میشود. روندی که میتواند در بهبود هرچه بیشتر فیلمنامه و روند تولید و رودی از ساخت اکشنهای پوچ و بی هدف جلوگیری کند. قسمتهای چهارم تا ششم ماموریت غیر ممکن و تا حدودی اسکای فال توانستهاند وقوع این روند خوشایند را عینیت بخشند.
این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.