خیزش اسکای واکر و سریال مندولورین آخرین ساخته از دنیای دیزنی و جنگ ستارگان (جگ های ستاره‌ای) هستند. دنیای جنگ ستارگان و لوکاس فیلم برند پر طرفداری است که چند سال پیش جرج لوکاس آن را با مبلغ بیش از ۴ میلیارد دلار به کمپانی دیزنی فروخت. این خرید گشاده دستانه، باعث شد که دیزنی به سمت گسترش هرچه بیشتر این دنیا برود. محصولات پر فروشی مثل نیرو بر می‌خیزد، آخرین جدای، روگ وان و کار شکست خورده‌ای مانند هان سولو از این دست فیلم‌ها بودند. در سال ۲۰۱۹ همزمان دو عنوان هنری از این برند به بازار سینما آمد: جنگ ستارگان: خیزش اسکای واکر و جنگ ستارگان: مندولورین. در این مقاله سعی خواهیم کرد که نگاهی گذرا و توامان به این دو اثر از دنیای جنگ‌های ستاره‌ای بپردازیم.

 

خیزش اسکای واکر نقطه‌ی پایانی سه گانه سوم

با پایان خونین و سیاه جنگ‌های ستاره‌ای: انتقام سیث (جرج لوکاس-۲۰۰۵) دوست داران دنیای جنگ‌های ستاره‌ای و یا به تعبیر عمومی جنگ ستارگان این حس را داشتند که این برند پر طرفدار سینمایی با سه گانه پیش در آمد به فرجام نهایی خود رسیده است و پتانسیلی برای ادامه ندارد. ماجرای اصلی تقابل بین جمهوریخواهان و طرفداران امپراطوری سه قسمت کلی داشت و پیش درآمدی در مورد ضد قهرمان بزرگ این دنیا یعنی دارث ویدر بود. جرج لوکاس هم رسماً این مسئله را اعلام کرد ولی وجود پتانسیل زیاد تجاری این برند سینمایی کمپانی بزرگ دیزنی را بر آن داشت تا با قیمتی بالغ بر ۴ میلیارد دلار این برند را از جرج لوکاس خریداری کند. دیزنی بعد از خرید بزرگ تحلیلی بر عوامل محبوب این مجموعه داشت. عواملی مثل شخصیت‌هایی نظیر دارث ویدر، هان سولو، یودا و…، خط‌های داستانی و ادامه این خط‌ها، فلش بکی به گذشته جنگ ستارگانی و جزئیاتی که در دو سه گانه به آنها اشاره شد.

نگاه دیزنی مانند لوکاس فیلم نبود که تنها خط اصلی خیر و شر و شخصت دارث ویدر را در بر گیرد. از یودا تا مزدورهای نژاد مندولور از زیر ذره بین دیزنی دور نبودند. در نخستین گام جنگ‌های ستاره‌ای: نیرو بر می‌خیزد آفریده شد با بازگشت به کاراکترهای محبوب هان سولو، پرنس لیا و حتی لوک اسکای واکر که چند لحظه‌ای در این فیلم حضور داشت. نتیجه فروش فوق العاده بیش از ۲ میلیارد دلار در سراسر جهان بود و این امر دست دیزی را برای خلق دنیاهای متعدد و موازی در باب این ایده باز گذاشت.

گام بعدی جنگ‌های ستاره‌ای: آخرین جدای بود که با کارگردانی و هدایت رایان جانسن توانست هوایی تازه را به مجموعه فیلم‌های جنگ‌های ستاره‌ای بیاورد و تا حدود زیادی جلوه‌ای تر و تازه داشت و حدود ۱.۳ میلیارد دلار هم فروش گیشه. دران میان دو عنوان فرعی هم ساخته شد. روگ وان: داستانی از جنگ‌های ستاره‌ای که ساختاری قدرتمند و تأثیر گزار داشت و از استقبال مخاطبین هم فروشی خوب داشت. همچنین جنگ‌های ستاره‌ای: هان سولو با فوکوس بر کاراکتر شوخ و شگ ها سولو ساخته شد. اگر چه فضای این فیلم تا حدودی با طراوت و پویا بود ولی به خاطر تفاوت زیاد اتمسفر فیلم با دنیای جنگ‌های ستاره‌ای عملاً در جذب مخاطب شکست سختی خورد. این شکست باعث شد که دیزنی در بلند پروازی‌های خود بیشتر جنبه احتیاط را رعایت کند. سال ۲۰۱۹ اما سالی تعیین کننده برای این فرنچیز سینمایی بود، چنانچه جنگ‌های ستاره‌ای: خیزش اسکای واکر از سویی و جنگ‌های ستاره‌ای: مندولورین در مقام اولین سریال ساخته شده از دنیای جنگ‌های ستاره‌ای به مخاطبان عرضه شد.

پتانسیل داستانی دو اثر جدید دنیای جنگ‌های ستاره‌ای

ایده مندولورین شاید یکی از جذابیت ترین ایده‌های ساخته شده در دنیای جنگ‌های ستاره‌ای باشد. مزدوری از نژاد مندلور با نام دین جارین مأمور به دستگیری موجودی مرموز و قدرتمند با نام بیبی یودا می‌شود. کنش ما بین این دو منجر به این می‌شود که دین جارین مزدوری را رها و کمر به حمایت و نگهداری از این موجود کوچک ببندد. سازنده سریال مندولورین به نظر می‌رسد یکی از طرفداران مسلط و خوش ذوق این دنیای تخیلی است. در مندولورین ما داستانی را می‌بینیم که ریتم روایتی ساده و کم جئیات و بی ادعایی دارد ولی کم کم با اوج گرفتن داستان شاهد روایتی جذاب و نفس گیر هستیم؛ چنانچه در دو اپیزود ۷ و ۸ اینقدر روایت جذاب و دارای روح دنیای جنگ‌های ستاره‌ای است که مخاطب نمی‌تواند تا سال بعد و فصل دوم این سریال صبر کند.

اما در مورد خیزش اسکای واکر دقیقاً قضیه بر عکس است. ما در اینجا با جی جی آبرامزی سر و کار داریم که با نهایت محافظه کاری و ساده‌ترین فیلمنامه ممکن که کپی عیانی از جنگ‌های ستاره‌ای: بازگشت جدای است سعی در خلق یک روایت برای پایان این مجموعه دارد. سه گانه سوم حقیقا دارای کمترین پتانسیل میان آثار خلق شده در دنیای جنگ‌های ستاره‌ای بود چه قهرمان یکه تاز و محبوب این دنیای یعنی دارث ویدر حضور نداشت و همین حضور نداشتن می‌توان گفت این مجموعه را به مجموعه فیلمی بی رنگ و بی بو که فقط برای فتح گیشه‌ها ساخته شده است، تبدیل نماید. فیلمنامه قسمت نهم فاقد پیچش خاص و البته مملو از مواردی محیر العقولی بود که منطق کلی فیلمنامه را از بین می‌برد از جمله ظهور دوباره دارک سیدیوس، وجود ناوگانی بی نظیر از دارک سیدیوس که معلوم نیست کی گردآوری و مجهز شده است که کسی از وجود آن خبردار نداشته است و…. چشم جی جی آبرامز انگار که به جلوه‌های ویژه میدانی و طراحی اکشن است تا باگ ها و چاله‌های فیلمنامه‌ی این فیلم را بپوشاند در صورتی که این اشتباهی است که اکثر فیلم‌های ساخته شده استودیو مارول به آن دست یازیده‌اند و باعث تولید آثاری غالباً احمقانه و فاقد معنی می‌شود. بعید بود که لوکاس فیلم به این نوع نگاه برود ولی انگار بعد از جرج لوکاس انتظار همچین نگاهی طبیعی است و باعث شاهد افول روز افزون ایده‌ای باشیم که از قضا انگار سه گانه چهارمی هم برای آن تدارک دیده شده است.

خیزش اسکای واکر

نقاط قوت و ضعف سریال مندولورین

سریال مندولورین اثری که ایده‌ای جذاب دارد و به مد کارگردان خوش ذوق خود و درک درست عناصر جذاب آن از بیبی یودا، دین جارین با بازی عالی پدرو پاسکال که مخاطب قبلاً از بازی این بازیگر در نقش شاهزاده اوبراین مارتل در سریال بازی تاج و تخت خرسند شده است، جینا کارانوی قلدر و کارل ویترز قابل احترام. در این میال تایکا واتیتی، نیک نولتی و امیلی اسوالو هم شخصیت‌هایی مستقل و البته مکمل شخصیت‌های اصلی را خلق و به بهبود روایت کمک کردند روایتی که انگار در آن ما شاهد یکی از داستان گابریل گارسیا مارکز هستیم داستانی از سادگی تمام که به دریج عمیق و چالش بر انگیز می‌شود. هر چند در مقام ایرادی جزئی باید یادآوری کنیم مندولورین کمی از نظر قهرمان پروری کلیشه‌ای است و ما در مشاهده قهرمان‌ها از ابتدا تکلیف خود را دانسته و دچار اضطراب برای پیش بینی مثبت یا منفی بودن قهرمانان یا روند داستانی نمی‌شویم و همین به نوعی باعث فروکش کردن هیجان روایتی و تبدیل این سریال به سریالی خوب می‌شود؛ سریالی که اگر ریسک‌های زیادی پشت آن قرار می‌گرفت ممکن بود در مقام یکی از بی نظیر ترین سریال‌های ساخته شده قرار گیرد هرچند همین سریال ارائه شده هم دوست داشتنی و قابل احترام است و باید منتظر فصل دوم که حتماً جذابیت‌های خاص خود را دارد، شد.

از دیگر نقاط قوت این سریال موسیقی جذاب و بکر لوودیگ گورانسن است. باید قبول کرد که اروپای شمالی خیزشی عجیب در زمینه موسیقی فیلم داشته است کافی است به آثار یوهان یوهانسن (مانند ورود)، هیلدور گودنادوتیر (جوکر) و همچین بسیاری از آثار ساخته شده نو کلاسیک در این منطقه نگاهی بیندازیم. عمق موسیقی به همراه اجرای چیزه دستانه و پر حرارت باعث شده هر اثری با موسیقی‌هایی از این دست پر هیجان و جذاب شود نمونه آن جوکر که صاحب موسیقی بود که به نظر نمی‌آمد در حالت مستقل و آلبومی حرفی برای گفتن داشته باشد ولی وقتی همین موسیقی در هماهنگی با عناصر روایتی جوکر به گوش مخاطب می‌رسد کمک بسیاری برای افزایش التهاب و تاثیرگذاری روایت می‌شود همچنانکه شاهد این بودیم که گودنادوتیر به راحتی صاحب اسکار بهترین موسیقی متن سال ۲۰۱۹ شد. در مندولورین گورانسن همین موضوع را انجام می‌دهد. با موسیقی روبرو هستیم که اگرچه به ندرت به موسیقی پر شکوه جان ویلیامز ارجاع داده می‌شود ولی به خودی خود پر نکته، جذاب و گوش نواز است. این موسیقی دلکش نقش مهمی در ساخت فضایی کمیک استریپ وار از دنیای جنگ‌های ستاره‌ای دارد فضایی که سالهاست مخاطبان در انتظار آن هستند و نتیجه می‌تواند هم مخاطبین قدیمی و بزرگسال را راضی نگه دارد و همین مخاطبین جوان و نوجوان که این سریال را با محصولات روز مقایسه می‌کنند.

یکی دیگر از نقاط قابل اعتنای این سریال وجود شخصیت معصوم و جذاب بینی یودا است: کاراکتری ۵۴ ساله که در قالب نوزادی قدرتمند به مخاطب معرفی می‌شود؛ نوزادی که دستان قدرتمندی دارد ولی در کنار  آن نماد معصومیت است که باعث تغییر در شخصیت دین جارین و بسیاری دیگر شخصیت‌های این سریال می‌شودبیبی یودا ارجاعی مستقیم به شخصیت افسانه یودا دارد که در سه گانه اول نقش استادی پیر و در سه گانه دوم نقش رئیس محفل جدای را در پیش داشت. معرفی عالی از بیبی یودا می‌تواند جذای از معانی مستتر در روایت باعث ایجاد انتظار در ظهور شخصیتی همسنگ یودا شود شخصیتی که البته به سان یودا از حس طنز نیز بی بهره نیست و در اوج اکشن و هیجان سریال لبخند را نیز به راحتی بر لبان مخاطب می نشاند. این سریال همچین طراحی اکشن خوب و جلوه‌های ویژه‌ای ماندگار دارد و مجموعه این عوامل باعث می‌شود که این کار به راحتی نمره قبولی بگیرد و در رقابت با سریال ویچر (جادوگر) گوی سبقت را برباید.

نقاط قوت و ضعف فیلم جنگ‌های ستاره‌ای: خیزش اسکای واکر

و اما خیزش اسکای واکر درست نقطه‌ای روبروی سریال مندولورین است. ایده ای خسته و بدون هیجان و پیچش که تنها به مدد جلوه‌های ویژه خوب و موسیقی دلکش جان ویلیامز بزرگ سراپا نگه داشته می‌شود و حداقل کیفیتی را دارد. ما در این فیلم شاهد مرگ بی دلیل پرنسس لیا، ظهور بدون دلیل دارک سیدیوس و بسیاری موارد هستیم که وقتی با جنگ‌ها و مبارزه طلبی‌هایی که بارها مشابه آن را دیدیم همراه می‌شود باعث تشکیل این سؤال در ذهن مخاطب می‌شود که به جز پول چه دلیلی برای خلق سه گانه ای وجود داشت که تنها شهرت دنیای جنگ‌های ستاره‌ای و لوکاس فیلم را مخدوش کرد. ما با اکشن و رنگ آمیزی خیره کننده مدیوم روایتی روبرو هستیم ولی در عمل ایده همان ایده بازگشت جدای است چنانچه حتی لوکیشن درگیری نهایی کار همان سفینه‌ای است که در آن دارث ویدر امپراطور دارک سیدیوس را به عدم فرستاده و خود نیز قربانی این عمل قهرمانانه شد. خیزش اسکای واکر تنهایی می‌تواند حسی حسرت وار از گذشته را تداعی کند و اما جی جی آبرامز تعمداً در حتی در استفاده از موتیف های قدیمی سه گانه اول هوشمندانه عمل می‌کند. اگر چه جنگ‌های ستاره‌ای: آخرین جدای نیز مشابه جنگ‌های ستاره‌ای: امپراطوری حمله می‌کند داشت ولی قسمت نهم حتی قدرت روایتی قسمت‌های هفتم و هشتم را ندارد و دست جی جی آبرامز از هر ریسک و یا ایده پردازی که رایان جانسن تا حدودی در آن موفق بود خالی است. این کار جلوه‌های ویژه سترگ، طراحی اکشن رخورد، طراحی صحنه عالی و موسیقی شنیدنی دارد ولی نه بیش از آن. این تمام چیزی است که باید از قسمت نهم انتظار داشت و در صورت بالاتر بودن انتظار مخاطب حتماً دچار ناامیدی و یاس می‌شود.
خیزش اسکای واکر

سخن پایانی

بقول شاعری تا ابد می‌توان از پیچش زلف یار گفت بدون اینکه دچار تکرار شویم. سینما زبانی است که می‌تواند در عین جذابیت و سرگرمی تأثیر گذار و درگیر کننده بوده و ثابت کند که چیزی ورای یک صنعت معمولی است. در سالهای گذشته به خصوص در هزاره سوم ما شاهد افتادن سینمای هالییود در دام ایده‌های تکراری و کم رنگ هستیم. جنگ‌های ستاره‌ای: خیزش اسکای واکر نمودی بارز از این رویه است که اگر چه در گیشه صاحب فروش متوسط ۱ میلیارد و ۷۲ میلیون دلاری (به نسبت بودجه) شده است ولی در جذب و غافلگیری مخاطب حرفی برای گفت ندارد. مندولورین با بی ادعایی و جمع و جور بودنی که حاضر نیست خود را به عنوان رقیبی تمام قد برای سریال‌ها و فیلم سینمایی روز جا بزند، کم کم با عناصری صد در صد آشنا و کلیشه‌ای ولی با روایتی نو و هوشمندانه کاری می‌کند که بازگشت اسکای واکر با بودجه بیش از ۳۰۰ میلیون دلاری خود نمی‌تواند انجام دهد و این نمادی از این است که همیشه پول و بودجه چاره کار نیست و عشق و علاقه گاها می‌تواند راهگشاتر باشد. به امید اینکه فصل دومی جذاب و خیره کننده از مندولورین را شاهد باشیم.

این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.