بازیکن شماره یک آماده ، آخرین فیلم استیون اسپیلبرگ کارگردان موفق و پرکار هالیوودی است. اسپیلبرگ کارگردانی باسابقه پرداخت موفق و محبوب فیلم‌هایی در موضوعات و سبک‌های مختلف سینمایی است ولی شاید تکیهگاه و بی گاه اسپیلبرگبر جلوه‌های ویژه و نقش آن در پیشبرد روند داستانی او را به نقطه‌ای رساند که بعد از دو فیلم پل جاسوس‌ها و پست دوباره به سمت ساخت فیلمی با جلوه‌های ویژه پر پروپیمان سینمایی  با نام بازیکن شماره یک آماده برود.  در این مقاله سعی خواهیم کرد که نگاهی هرچند گذرا به این فیلم و جدای از آن کارنامه پربار و متنوع استیون اسپیلبرگ داشته باشیم.

استیون اسپیلبرگ و بازگشت به کودک فعال درون با بازیکن شماره یک آماده

استیون اسپیلبرگ نامی آشنا و البته پراعتبار در هالیوود است. اسپیلبرگ ازجمله کارگردان‌های خلاق و راهگشا و سدشکنی بود که بهخصوص درزمینه روایت فیلم و نقش جلوه‌های ویژه در پیشبرد آن در کنار غولانی مانند استنلی کوبریک، رابرت زمه کیس یا ریدلی اسکات پیشرو بود. در آغاز راه اسپیلبرگ سرشار از انرژی، نوآوری و عشق به زنده کردنایده‌ها و رویاهای خود بر پرده سینما بود. شاهکارهایی نظیر ای تی: موجود فرازمینی،آرواره‌ها یا برخورد نزدیک از نوع سوم محصول همین دوره هستند.  اسپیلبرگ بعد از ساختنفیلم‌های موفق و تجربی مثل دوئل، برخورد نزدیک از نوع سوم و ای تی : موجود ماورا زمینی به سمت هرچه مستقل‌تر شدن رفت.  ازاینرو این کارگردان استودیو دریم ورکز یا همان کارخانه رویاسازی را تأسیس کرد.
 باید گفت که استیون اسپیلبرگ از سینما به هرآنچه که آرزو داشته است، دستیافته است: اعتبار، موفقیت تجاری و حتی تحسین گسترده در مراسم اسکار.  از این رو شاید بتوان گمانه زد که این کارگردان بهنوعی اشباع شدن رسیده ولی در عمل این امر محلی از اعراب ندارد، انگار اسپیلبرگ همان کارگردان تجربهگرای دوئل و آرواره‌ها یا همان کارگردان پر جنبوجوش ای تی و برخورد نزدیک از نوع سوم است. حتی ایده آل‌ها، ذهنیت و رویاهای اسپیلبرگ دستنخورده با همان مثبت اندیشی، با همان عشق به انسان‌ها و نوع بشر و با همان امید به بهبود دنیا وجود دارد و در بازیکن شماره یک آماده بازگشتی دوباره و البته قابلقبول به این انگیزه و اندیشه‌ها داریم.
بازیکن شماره یک

بازگشت استیون اسپیلبرگ به درون مایه های دوس داشتنی

اگر ۵ فیلم آخر اسپیلبرگ را مرور کنیم به سه  فیلم واقع گرای تاریخی و دو فیلم  تخیلی یکی در ژانر فانتزی و یک فیلم ماجرایی در حوزه علمی تخیلی می‌رسیماسپیلبرگ واقعاً در لینکلن به هرآنچه که می‌خواست، دست یافت. استقبال خوب تماشاگران، ساختار روایی قدرتمند به خصوص در برگرفتن ابر بازی دانیل دی لوئیس که حساسیت زیادی در انتخاب نقش و بازی دارد و حضور او در هر فیلمی غنیمتی برای کارگردانش است و در نهایت تحسین همه جانبه با ۱۲ نامزدی در ۸۵ امین مراسم اسکار و برنده شدن دو اسکار هنری ارزشمند. بعد از آن اسپیلبرگ پل جاسوس‌ها را در سال ۲۰۱۵ و  فیلم پست را در سال ۲۰۱۷  در جدول اکران داشت که  جدای از اینکه این دو فیلم، کارهایی قابل قبول از نظر روایی بودند ، از نظر استقبال تماشاگران نیز با واکنش‌های خوبی روبرو شدند.
ولی شاید یکی از معدود شکست‌های همه جانبه سینمایی اسپیلبرگ فیلم پرهزینه غول بزرگ مهربان بود که جدای از ساختار سست و ضعیف خود با واکنش منفی تماشاگران و منتقدان روبرو شد. این فیلم شاید انگیزه نویی برای اسپیلبرگ بود که در کنار روایت فیلمی قوی و جذاب بتواند دوباره خود را به عنوان کارگردان موفق در گیشه معرفی کند.
برای موفقیت بازیکن شماره یک آماده، اسپیلبرگ هرآنچه که در توان داشته رو کرده است:  از انتخاب و برگزیدن موضوعی که از موضوعات روز و برای پرداخت جذاب است، استفاده گسترده از جلوه‌های ویژه، استفاده از بازیگرانی موفق و قدرتمند مثل مارک رایلنس (پل جاسوس‌ها)، بنمندلسون (روگ وان: داستانی از جنگ‌های ستاره‌ای)، سیمون پگ (مجموعه سینماییمأموریت غیر ممکن) و ادای دینی به شاهکارهایی سینمایی مثل درخشش استاد بزرگ سینما استنلی کوبریک، کینگ کونگ، پارک ژوراسیک و….

پیرنگ داستانی فیلم بازیکن شماره یک آماده

پیرنگ داستانی بازیکن شماره یک تقریباً ترکیبی از, دو فیلم  ترون و چارلی و کارخانه شکلاتسازی است.  در این فیلم به مانند فیلم چارلی و…  که جایزه بلیط بازدید از کارخانه ویلی وونکا بود، نیز ایده اصلی چند ایستراگ یا جایزه مخفی دریک بازی واقع گرایانه است که به عنوان آخرین  فعالیت و وصیت نامه هنری از سوی  هالیدی، سازنده این دنیای بازی  که اوئسیس نام دارد به طرفدارانش ارائه شده است.  به مانند فیلم ترون و ترون:میراث این فیلم نیز در مورد غرق شدن طرفداران پرشور بازی‌های کامپیوتری است،
وجود دنیای مجازی در کنار دنیای واقعی به شدت مخاطب را به یاد سه گانه پرطرفدار ماتریکس می‌اندازد و روش کسب جایزه که طبق کلیشه انگار مثل همیشه قرار است که برسد به دست قهرمان داستان که فقیر، بی چیز و بدون حامی قدرتمند است، از جمله موارد داستانی است که بارها و بارها در هالیوود تکرار شده و باید گفت که واقعاً به حد اشباع رسیده است. ولی جدای از موارد زیر باید به هنر استیون اسپیلبرگ آفرین گفت، هنری که نمودی از علاقه، پشتکار و تلاش کارگردانی است که انگار کودک درونی پر جست و خیز و همیشه فعال دارد و این توانایی را دارد که داستانی چندده بار گفته شده را به صورتی دیگر و البته شکلی قابل قبول به مخاطبان عرضه کند. شکلی که می‌توان گفت حداقل تا نیمه اول فیلم به یمن معرفی درست شخصیت‌ها و اوج و فرود روایی، پتانسیل کشش مخاطبان را دارد.

نقاط قوت فیلم بازیکن شماره یک آماده

اگر بخواهم مشابهی را برای  فیلم بازیکن شماره یک آماده را پیدا کنم، شاید مناسب‌ترین گزینه هوگوی مارتین اسکورسیزی باشد.  فیلم هوگو با استفاده از جلوه‌های ویژه در خور ستایش و تکنیک فیلمبرداری سه بعدی به خوبی توانسته بود صنعت سینما را در خدمت خود سینما و روایت روزهای آغازین و طلایی سینمایی و داستان زندگی ژرژ ملی یس درآورد. اسپیلبرگ نیز واقعاً با بازیکن شماره یک آماده با ارجاعات متعددی که به شاهکارهای سینمایی و به خصوص آثار استنلی کوبریک که به نوعی اسپیلبرگ را جانشینی برای خود معرفی کرده بود و داستان فیلم هوش مصنوعی اسپیلبرگ نیز براساس طرح داستانی او بود و همچنین بازی‌های کامپیوتری از آتاری گرفته تا بازی‌های جدیدی که مخاطبان را غرق خود می‌کند. اسپیلبرگ به خوبی توانسته ادای دینی به این آثار داشته باشد.

در درجه اول نمی‌توان بازسازی سکانس‌های به یاد ماندنی فیلم درخشش را در این فیلم از یاد برد. اتاق ۲۳۷، هال خونین و موجی خونی که هتل را در خود غرق می‌کند، هزارتوی یخ زده و جک تورنس دیوانه تبر به دست و همچنین تالار فیلم که محور اصلی داستان و محل رخ دادن خیلی از حوادث کلیدی داستان بود و غرق در ملودی به یاد ماندنی midnight the star and you ساخته Al Bowlly. اسپیلبرگ  با این ساخته سینمایی خود همان حسی را زنده کرد که اسکورسیزی با یادآوری سالهای طلایی نخستین سینما در فیلم درخشان هوگو.

 

نقد فیلم بازیکن شماره یک آماده

فیلمنامه و اوج و فرودهای فیلم نیز در حد خود به گونه‌ای که هم بتواند مخاطب غالباً نوجوان و جوان خود را سرگرم کند و هم پیام فیلم را در لایه‌های زیرین به مخاطب منتقل کند خوب است. همین قدر که اسپیلبرگ هنوز کودک درون را زنده نگهداشته و فیلم‌هایی هرچند تجاری و بدنه سینما ولی با حس دیرین را راهی پرده می‌کند، غنیمت است. شاید در مقابل رابرت زمه کیس که از غولان هالیوود و هم از هم نسلان اسپیلبرگ برد برای شاهکارهایی مثل قطار سریع السیر قطبی و بیولف این بازخورد مناسب را دریافت نکرد و به زعم بنده کم کم آن شور و حرارت در ساختارهایی شاهکارهای فراموش نشدنی فروکش کرد. هرچند رابرت زمه کیس در ادامه شاهکاری مثل پرواز را ساخت ولی هنوز آرزوی اینکه او یک دنباله دیگر قدرتمند بر مجموعه سینمایی بازگشت به آینده بسازد وجود دارد. بازسازی یا دنباله سازی علی رغم جذاب بودن موضوعی است که بالطبع دارای ریسک فوق العاده زیادی است (به عنوان مثال شکست تجاری فیلم قابل ستایش بلیدرانر ۲۰۴۹).

اسپیلبرگ با داشتن دریم ورکز یا همان کارخانه رویاسازی او در زمینه تهیه و تولید آثار دلخواه خود تقریباً مستقل بوده و می‌تواند با زمانی طولانی به ساخت ایده‌های جذاب و خط شکن سینمایی دست یازد. بازیکن شماره یک البته فیلمی قابل قبول است که چه از تماشاگران و چه منتقدین بازخورد فوق العاده ای دریافت نکرد ولی همین موفقیت خوب تجاری (۵۸۲ میلیون دلار فروش در مقابل ۱۷۵ میلیون دلار بودجه ساخت) و امتیاز ۷۲% در سایت روتن تومیتو می‌تواند امید را برای خلق آثار مشابه زنده نگه دارد.

 

نقاط ضعف فیلم بازیکن شماره یک آماده

شاید اولین نقطه ضعف فیلم عدم موفقیت اسپیلبرگ در ارائه تصویری جدید از بعضی نقش‌های کلیشه‌ای در این فیلم است. از جمله بن مندلسون در قالبی شخصیت منفی نتوانسته بازی ملموس و تصویری همذات پندارانه ارائه دهد و برگردان شخصیت منفی  این فیلم علی رغم تلاشی که مندلسون صرف پروراندن این نقش کرده کلیشه‌ای و ضعیف و همین امر با چشم پوشی که اسپیلبرگ در پررواندن هرچه بهتر شخصیت‌های منفی جذاب دیگری مثلآی راک داشته پر رنگ‌تر شده است. در قطب مثبت هم همین وضع پابرجاست و تای شریداننیز چیزی بیشتر از پسرکی فقیر به مانند هری پاتر یا چارلی که ناگه راه صد ساله را یک شبه طی کرده و تبدیل به قهرمان اوئسیس شده، نیست. شاید مهم‌ترین ضعف در شخصیتپردازی بازیکن شماره یک آماده در کمال تعجب برگردد به ایفای نقش هالیدی که توسط مارک رایلنس صورت گرفته است.

مارک رایلنس که با هنرمندی توانست در پل جاسوس‌ها بدرخشد و اسکار نقش مکمل مرد را نصیب را نصیب خود کند در بازیکن شماره یک نتوانسته چیزی بیش از یک شخصیت سردرگم و منفعل را ارائه کند. به خصوص در حساس‌ترین لحظات فیلم و نقطه اوج کار انفعال رایلنس در انتقال حس کاملاً به چشم می‌آید، امری که در پل جاسوس‌ها مثبت و هماهنگ با فضای کلی فیلم بود در بازکن شماره در تضاد با روند کلی روایی این فیلم است.

مورد دوم شاید به روایت تقریباً کلیشه‌ای اسپیلبرگ برگردد. نفس حرکت استیون اسپیلبرگ در این زمینه همانطور که قبلاً عرض شد، مثبت است ولی واقعاً جدای از بازگردان عالی فیلم درخشش در بقیه موارد اعم از ایده پرداخت، اوج و فرود روایی و چشم انداز و زاویه دید روایت بازیکن شماره یک آماده بسیار کهنه و در مقایسه با مثلاً سریال قدرتمند دنیای غرب (وست ورلد) عملاً حرف خاصی برای گفتن ندارد. اگر وست ورلد جاناتان به کمک روایت قدرتمند و پیچیده خود بی مهابا ذهنیت، احساس و اندیشه مخاطبان را به چالش می‌کشد، اسپیلبرگ در مقابل راه آسانتر و بسیار کلیشه‌ای تر را انتخاب کرده است یعنی داستان کلیشه‌ای پسرکی فقیر که در نهایت با خیرخواهی غیر مستقیم فردی پولدار درست به مانند چارلی و کارخانه شکلات سازی به سرانجامی خوب و رویایی رسیده و همچنین شخصیت‌های مثبت به پایان خوب خود می‌رسند و شخصیت‌های منفی به مکافات عمل خود. چه روایتی عافیت طلبانه و کلیشه ای تر از این؟

بازیکن شماره یک

 

 اسپیلبرگی که شاهکاری مثل فهرست شیندلر یا نجات سرباز رایان و حتی گزارش اقلیت که برگردانی درخشان از داستان فیلیپ ک دیک بود  را روانه پرده سینما کرد، شایسته موضوعات عمیق وچالش برانگیز تر از بازیکن شماره یک آماده است. کاری که قالب روایی آنبه مانند فیلم‌های جیمز باند یا مأموریت غیر ممکن از پیش قابل حدس بوده و تنها تفاوت‌ها در تکنیک‌های سینمایی و زاویه روایت فیلم است. اسپیلبرگبرای این منظور می‌توانست از فیلمنامه نویسی قدرتمندتر از زاک پن استفاده کند.

این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمزبه رشته تحریر در آمده است.