فیلم انگل (پارازیت) یکی از موفق‌ترین فیلم‌های سال ۲۰۱۹ بود. فیلمی به کارگردانی بونگ جون هو، با موفقیت تجاری درخور، ستایش عظیم منتقدین و شکستن سد موفقیت برای فیلم‌های کره‌ای با ربودن عنوان بهترین فیلم سال در مراسم اسکار ۲۰۲۰ . شاید گمان کرد که این موفقیت به ماند جرقه در آسمان سینمای جهان است ولی هدف ما در این مقاله این است که کمی در سینما شرق به خصوص کشورهای صاحب سبکی مانند ایران، چین، ژاپن و کره در سینما غور کرده و در ادامه به بررسی موجز این اثر دلچسب سینمایی بپردازیم.

 

سینمای شرق جذاب به مانند حکایت های هزار و یک شب

سینمای شرق از دیرباز سینمای جذاب و وسوسه انگیز و در مقابل سینمای غرب، هماوردی قابل احترام بوده است. نمود بارز این سینما ژاپن، ایران، چین و اخیراً کره بوده است. اگرچه بر خلاف پدیده هالیوود و سر بر آوردن کمپانی‌های تولید فیلم غول آسا به مانند متروگلدوین مه یر، دیزنی، بروس وارنر، فاکس قرن بیستم و… سینمای شرق از قدیم سینمایی متکی بر استودیوهای غول آسا و با چرخش مالی هنگفت نبوده ولی با نگاه‌هایی گاها مستقل در کنار سینمای گیشه توانسته با جزئیات پردازشی در خیلی از فیلم‌های جذاب در خیلی اتفاق‌های سینمایی نقشی به سزا داشته باشد. از جمله سینمای قدرتمند ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم و ظهور غولانی مانند آکیرا کوروساوا، یازوشیرو اوزو، ماساکی کوبایاشی و در سالهای بعد ظهور استودیو جیبلی و دو غول بی همتای دنیای انیمیشن یعنی هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا.

در سینمای چین و هنگ کنگ وجود غولانی چون آنگ لی، جان وو و ژان ییمو یا وونگ کار وای (البته اگر سینمای هنگ کنگ را جدای از سینمای چین ندانیم) با نگاه جذاب و پویای خود فیلم‌هایی تولید کردند که هم گیشه‌ای موفق داشت و هم ستایش منتقدین را بر انگیخت مانند صخره سرخ جان وو، ببر خیزران اژدهای پنهان آنگ لی، قهرمان ژان ییمو و در حال و هوای عشق شاهکار به یاد ماندنی وونگ کار وای.

در ایران سینماگران تغزلی مانند عباس کیارستمی، سهراب شهید ثالث به همراه سینماگران مانند داریوش مهرجویی سبب روی کار آمدن موجی شدند که در سالهای ۵۰ و ۶۰ سینمای ایران را به خوبی تغذیه و به عنوان پایگاهی مناسب برای تهیه فیلم‌های با کیفیت بالا و قابل تأمل به دنیا معرفی کرد. در نسل بعدی سینماگرانی مانند جعفر پناهی و به خصوص اسغر فرهادی در جشنواره‌های معتبر خوش درخشیدند و پتانسیل بالای سینمای ایران را به نمایش گذاشتند. قدرت بالای فیلم در خور ستایش جدایی نادر از سیمین (با نام دیگر یک جدایی) در جذب توامان مخاطب و منتقد باعث شد که در بعضی نظر سنجی‌ها از این فیلم حی به عنوان بهترین فیلم سال یاد شود؛ امری که کاگردان مشهوری چون وودی آلن با صراحت به آن اذعان کرد.

درخشش فیلم‌های ایرانی و دیگر فیلم‌های آسیایی در کنار خیزش عظیم سینمای چین سبب شد کم کم قاعده بازی تغییر و سؤال هایی در مورد یک سینمای موفق و تاثیرگذار به وجود بیاید. اینکه رسالت اجتماعی این سینما با میل به سمت پدیده هالیوودیسم و محو تدریجی موج نوی فرانسه قابل دسترسی است و یا تکیه بر سینماهای مستقلی چون ایران و ژاپن. شاید بازده و راندمان تجاری هالیوود بسیار بالا باشد و فیلم‌های با کیفیت متوسط و گیشه پسند زیادی راهی سینما کند ولی وقتی بحث به آثار ماندگار در طول یک سال می‌رسد به ندرت هالیوود تعداد آثاری قویتر از سینمای ایران یا چین داشته و از میان بیش از ۱۰۰۰ فیلم اکران شده شاید تنها ۱۰ فیلم قدرت جذب منتقد و ایجاد موج را داشته باشند. این شرایط و تحت تأثیر قرار گرفتن مخاطبین از فیلم‌های اجتماعی آسیایی بیشتری را فراهم کرد که کم کم، پتانسیل این فیلم از بهترین فیلم خارجی زبان سال در مراسم اسکار یا درخشش در جشنواره کن بالاتر رود. فیلم انگل در این زمینه نقطه عطفی بود.

فیلم انگل

پتانسیل داستانی فیلم انگل

موضوع فیلم پارازیت، ورطه‌ای کلیشه‌ای به نام تضاد طبقاتی و غنی و فقیر است. بروز تفاوت‌های در قشر پولدار و فقیر و تقابل دو خرده فرهنگ مختلف که باعث ایجاد موقعیت‌های مختلفی می‌شود. جذابیت کلیشه‌ای این موقعیت از دو گانه فقیر هوشمند- غنی ساده دل است که در فیلم انگل دسته فقیر به خانواده‌ای ذاتاً کلاهبردار تغییر پیدا کرده است. کارگردان این فیلم بونگ جون هو این فرمول را در اثر دیگری به نام یخ شکن که فیلمی آخر الزمانی -علمی تخیلی بود به کار گرفت. در این فیلم ما با نابودی زمین و قطاری ابدی سر و کار داشتیم که بازمانده‌های زمین را به طور دائم در قطاری در حرکت نگه می‌داشت. در این فیلم ما با ساکنین بخش مرفه و بخش فقیر نشین و تضاد تقابل آنها که منجر به انقلاب قشر فقیر و پیچیدگی‌های روایتی شد، روبرو بودیم. در انگل می‌توان ادامه این تفکر را دید. تفاوت خرده فرهنگ غنی و فقیر، حرص و آز بی پایان آدمی در کنار نقش تکنولوزی در زندگی بشری به عوان وسیله و طرح این مشکل که گاه خود این وسیله تبدیل به هدف شده و همچنین مشکل ساز می‌شود.

این ایده تبدیل به فیلمنامه‌ای کم نقص و عالی شد. وجود فیلمنامه‌ای درخشان را می‌توان نیمه اول تولید یک فیلم سینمایی درخشان دانست. نیمه دوم کارگردانی مسلط و وجود امکانات متناسب برای پیاده کردن ایده‌های سینمایی است. انگل از باب وجود افتتاحیه‌ای جالب، کشش داستانی، اوج و فرود و البته پایانی دلکش پتانسیل تبدیل به شاهکاری سینمایی را دارد. فیلمنامه این فیلم را می‌توان ادای دینی زیبا به شاهکار به یاد ماندنی استاد بزرگ سینما استنلی کوبریک یعنی بری لیندون دانست. در بری لیندون ما با جوانی ساده دل روبرو بودیم که در روایتی با طنز سیاه کم کم تبدیل به مردی شارلاتان، کلاهبردار و قمارباز می‌شود. کوبریک آثار خود را به مانند اپرا می‌ساخت. بری لیندون تقریباً دارای دو نیمه ماجراجویی و زوال بود. نیمه اول روند صعودی ردموند بری و نیمه دوم زوال و خود تخریبی این کاراکتر را به نمایش می‌گذاشت. انگل حتی در دو تکه کردن روایت هم مقلد این فیلم بوده و در زمینه می‌توان گفت که بسیار جذاب عمل کرده است. تلخی لایه زیرین وقتی با طنز بیانی و ریتم پر سرعت و دلکش فیلم همراه می‌شود باعث می‌شود که مخاطب متوجه گذر زمان نشده و با اتفاقات جذاب این فیلم همراه شود.

انگل ویژگی‌های کلی بری لیندون را دارا است. طنز تلخ روایت، نقش سرنوشت در روایت و تقابل انسان با سرنوشت و مسئله جبر، آز و طمع بی پایان آدمی و نقش آن در سقوط جایگاه انسان، روند نزولی روایی و تراژدی پایانی. انصافاً انگل در زمینه فیلمنامه اسبی زین شده داشته و حتی در مقابل فیلمنامه جوکر که در لحظاتی بسیار درخشان و در لحظاتی متوسط بود، دست بالاتر را داشته و بسیار یکدست بود. انگل از زاویه فیلمی مربوط به کلاهبرداران فیلمی در خور و از زاویه فیلمی اجتماعی با نکات فراوان و ریز در بافت روایی اثری قابل قبول و دیدنی است. گویی کارگردان این فیلم که از قضا جز نویسندگان این فیلم هست، با ظرافت سه فیلم سینمایی مختلف را با تار و پود روایتی دلکش و موسیقی دل نواز به مخاطب به بهترین وجه عرضه می‌کند.

فیلم انگل

 

دیگر نقاط قوت فیلم انگل

تا اینجای کار در مورد محتوا گفتیم. باید گفت که وجه دوم کار یعنی پیاده کردن این محوای غنی ر قالب روایتی خوب کاری است که به خوبی کارگردان این فیلم از پس آن بر می‌آید. کارگردانی خوب، ریتم روایتی عالی، بازی‌های با طراوت و کمتر کلیشه‌ای، موسیقی هماهنگ و دوس داشتنی فیلم، طراحی صحنه و چهره پردازی خوب عناصری هستند که به خوبی کلیت کوبنده و جذاب می‌سازد. کلیتی به مانند جدایی نادر از سیمین فرهادی. این فیلم مانند فرش‌های زیبای ایرانی است. آثاری که می‌توان با بودن بر روی آن لذت برد و یا گاها با دقت در ویژگی‌های جالب آن محو آن شد. انگل مانند فرشی ایرانی است. قدرتمند در کلیت روایی، تأثیر گذار در جز به جز عناصر روایی و لایه‌های زیرین فیلم.

این موارد باعث شده که موقعیت‌های داستانی و طنز موقعیت و تراژدی در بر گیرنده نیمه دوم فیلم به خوبی مخاطب عرضه شود. نقشه کشید خانواده کلاهبردار، اجرای آن، پیچش‌های روایی و در نهایت میل کارگردان به هرچه بیشتر به رخ کشیدن فلسفه زندگی و سرنوشت با بیانی دلکش به بیننده عرضه شود. چیزی که ما بعد از بیلی وایلدر به سختی در سینمای هالیوود شاهد هستیم و کمدی‌های سیاه و یا فیلم‌های طنز به ندرت طنز موقعیت عالی یکدستی دارند حتی برادران کوهن هم در فیلم‌های طنزشان می‌توان گفت لحظات عالی فراوان ولی گاها روایتی کمتر یکدست و هدفمند دارند. مثلاً بیگ لبوفسکی یا ای برادر کجایی به جز خلق لحظاتی به شدت خنده آور و واقعاً به یاد ماندنی کمتر هدفمند هستند ولی در انگل به جز خلق موقعیت کلیت فیلم هم در سطح بالایی قرار دارد.

فیلم انگل

 

نقاط ضعف فیلم انگل

وقتی با فیلمی روبرو هستیم که در سایت روتن تومیتو با امتیاز ۹۹% و در متاکریتیک با اقبال ۹۶% درصدی روبرو است به سختی می‌توان به دنبال ایرا گشت ولی این اثر هم به مانند هر اثر سینمایی ولو شاهکار دارای نقاط ضعف و ایراد هست. شاید اولین و مهم‌ترین ایراد ساده لوح بودن افراطی خانواده قربانی فیلم است. این امر جدای از کلیشه‌ای بودن بعضی مواقع ایده هوشمند فیلم را زیر سؤال برده و منطق روایی را مخدوش می‌کند.این امر تنها به خانواده قربانی محدود نشده و نمونه دیگر عدم کشف اتاق امن در تحقیقات پلیسی بعد از فاجعه اوج فیلم است. بدیهی است که با پیچش‌های پرونده قضایی، پلیس می‌توانست معماری خانه و بررسی کامل آن را در دستور کار قرار دهد ولی ما این امر را قربانی روایتی بین طنز سیاه تا تراژیک و ادای دینی به سینمای کوئنتین تارانتینو و در رأس آن پالپ فیکشن می‌بینیم. تارانتینو این قدرت و نبوغ را داشت که منطق و احساس را در این شاهکار در پایان و در نقطه اوج به مخاطب عرضه کند ولی انگل اگرچه از نظر احساسی و درگیر کردن مخاطب نمره‌ای بالا می‌گیرد ولی پایان داستا ادامه منطقی چیزی نیست که باید اتفاق می افتاد. به جز این گاها موسیقی تدوین درستی داشته و در لحظاتی البته معدود با روایت فیلم مچ نیست.

لایه های زیرین روایی مورد انتظارترین بخش یک فیلم

انگل به جز قدرت در لایه رویین روایی در ارائه نکات و جزئیات و لایه زیرین نمره‌ای بالا می‌گیرد. در این فیلم ما در ابتدا با قطع وای فای و تلاش خانواده برای هک وای فای همسایه روبرو هستیم. پدیده‌ای مفید که به نوبه خود باعث وابستگی و مختل شدن زندگی خانواده کلاهبردار شده است. در ادامه فیلم باز هم با این موارد سر و کار داریم مثل تهید خدمتکار قبلی به ارسال عکس و فیلم افشاگرانه از خانواه کی تائک و یا وجود اتاقی امن که به مانند تهدیدی تمام عیار برای این خانواده عمل می‌کند و در تضاد با ماهیت وجودی آن است. ذات اتاق امن در مصون نگه داشتن افراد است در حالی که در این فیلم بر عکس عمل کرده و نقش آن ر قامتی تهدیدی مهیب است که در نهایت باعث فرجام کار می‌شود. این استعاره‌ای از مخلوقات دست بشر هست که گاه ما را اسیر خود می‌کند. از بهترین حالت مانند شبکه‌های اجتماعی اینستاگرام و توییتر و…. که باعث بروز نگاهی سطحی، مطالعه‌ای کمتر و گاها ظهور خرده فرهنگ‌های نامناسب و در بدترین حالت باید به فیلم ماتریکس رجوع کنیم و کابوسی که در آن مخلوقات هوشمند اختراع شده به وسیله ما مانند پتکی تمدن بشری را زیر دست خود له کرده و به فراموشی می‌سپارند. در این فیلم گوشی تلفنی که در خیلی مواقع عصای دست کلاهبرداری خانواده است این بار بر علیه آنها به کار افتاده و موجودیت آنها را به خطر می‌اندازد و باعث رویدادهای بعدی می‌شود. ابزار گاهی بلای جان آدمی می‌شود و این بلا لزوماً آخرالزمان و ماتریکس نیست بلکه این در زندگی امروزی ما جاری و ساری است و شاید به چشم نیاید ولی سبک زندگی ما را اساساً تغییر داده است.
نکته بعدی خوی آدمی و قلمرو حرص و طمع است که تا ناکجا آباد ادامه دارد. در این فیلم خانواده‌ای را می‌بینیم که در حال تلاش برای بقا در دورانی سخت هستند ولی بعد از گشایش تدریجی خواسته‌ها و آز این خانواده رو به افزایش می‌گذارد، ایده آل‌ها شانسی برای تحقق پیدا می‌کنند و طمعه هایی بزرگتر به چشم می ایند. کاگردان فیلم در اینجا با ظرافت مسئله تقابل طبقاتی را مطرح می‌کند. تقابل خرده فرهنگ طبقات مختلف و مسئله روانی که منجر به دیوانگی افراد می‌شود. چیزی که کلاف فیلم را زمانی که خیال می‌کنیم باز شده پیچیده‌تر می‌کند. فیلم انگل شروعی طوفانی، میانه‌ای جذاب، اوج به یاد ماندنی و پایانی دلکش دارد. پایانی که برخلاف دید خلاصه وار یخ شکن قابل تأمل و جز نکات درخشان این فیلم بود.
این فیلم دو نیمه متفاوت دارد: نیمه اول تلاش براق بقا از طریق کلاهبرداری و نیمه دوم زوال. زوالی که خود خواسته است. نمود آن دعوای زن و شوهر، خشونت زن نسبت به گربه، طعنه زدن به زن مهربان خانم ارباب و…. این امر موردی است که با ورود کدبانوی سابق و رحم نکردن به او ادامه می‌یابد. نمود این دیده در گفتار مادر کلاهبردار وجود دارد”. اون پولداره چون مهربونه نه اون مهربونه چون پولداره” این نشان دهنده میل انسان برای هرچه بیشتر خودخواهی و طمع نوع بشر را نشان می‌ده که بعد از کامکاری به آرامش نمی رسن. حتی معماری خانه و شادخواری هم می‌تواند پایانی برای این التهاب باشد. رفتن خورشید و شروع باران بهترین استعاره از این طوفانی است که در راه است و هر که باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد.

سخن پایانی

این فیلم توانست در جشنواره کن صاحب نخل طلایی و در مراسم اسکار ۲۰۲۰ با تصاحب بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان شد. بودجه ۱۱ میلونی و فروش ۲۶۹ میلیون دلاری تاکنون از فیلم فیلمی معرکه چه در جشنواره و نزد منتقدین و چه در گیشه ساخته است. فیلم انگل می‌تواند شروعی سینمایی مستقل و جذاب باشد. سینمایی که در ۱۶ سال پیش شاهکار پیر پسر را به سینما عرضه کرد و در ۸ سال جدایی نادر از سیمین را و حالا انگل و حتی جوکر. انگل می‌تواند کنار جذابیت بصری، اثبات این قضیه باشد که برای جذابیت لزوماً جلوه‌های ویژه و بودجه‌های هنگفت نیاز نیست. عشق، دقت و برامه ریزی و تلاش زیاد لازم است. شاید در سالهای آینده کسی خاطره‌ای از انتقام جویان و گرگ و میش و زن شگفت انگیز و کاپیتان مارول و این آثار سطحی را به خاطر نداشته باشد ولی بعید است خاطره‌ای پر شکوه به ماند پارازیت و یا جوکر به زودی زود از ذهن دوست داران سینما برود.

 

این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.