دانکرک جدیدترین فیلم ساخته شده توسط کریستوفر نولان از کارگردان صاحب‌نام کنونی سینما است. کریستوفر نولان از جمله کارگردان ای با قریحه‌ای که تجارب موفق در ژانرهای موفق سینمایی دارد. پس از موفقیت فیلم بین ستاره‌ای چه در گیشه و چه از نظر منتقدان این بار نولان تصمیم به ساخت فیلمی در مورد جنگ جهانی دوم گرفت. فیلمی که به یکی از جالب‌ترین و بحث‌انگیزترین مورد را برای پرداخت و بازگردانی به زبان سینما داشت. البته نولان کارگردانی است که نشان داده ابزارهای مختلف برای ارائه فیلمی در هر ژانری را به مخاطب دارد. در این مقاله سعی خواهیم کرد که معرفی هرچند کوتاه و نقد فیلم دانکرک و بررسی نقاط قوت و ضعف آن داشته باشیم.

 

زمینه تاریخی فیلم دانکرک

حادثه دانکرک یکی از پیچیده و رمزآلودترین حوادث در جنگ جهانی دوم است. همان‌طور که از اسم این محاصره یا نبرد بر می‌آید در محل و اطراف محلی به نام دانکرک رخ داد. شاید بهتر باشد که قبل از پرداخت به فیلم نگاهی به پس زمینه تاریخی این فیلم داشته باشیم. جنگ جهانی اول یکی از خانمان‌سوزترین نبردها در تاریخ بشریت بود. ورای تلفات و خسارات زیادی که به کشورهای درگیر وارد شد، شرایط ظالمانه‌ای که کشورهای پیروز به کشورهای شکست‌خورده تسلیم کردند، زمینه‌ای برای شروع جنگ جهانی دوم شد. بعد از بحران اقتصادی جهانگیر، شرایط برای روی کار آمدن نیروهای فاشیست و افراطی در کشورهایی مثل آلمان و ایتالیا فراهم شد.

در آلمان از سال ۱۹۳۳ به تدریج هیتلر و حزب نازی با توجه  و استفاده از فضای یاس آلود بحران مالی جهانی کم‌کم شروع به سیطره بر فضای سیاسی المان کرد. هیتلر در وهله اول تصمیم به بازسازی غرور ملی ژرمن‌ها گرفت. به این منظور با زیرکی در ابتدا اتریش را به قلمروی آلمان ضمیمه کرد. پس از اتریش نوبت به چکسلواکی و مسئله ایالت سودت رسید که این ایالت نیز سرنوشتی مشابه کشور اتریش یافت.

 با سکوت و موافقت ضمنی انگلستان و فرانسه با جاه‌طلبی و زیاده‌خواهی هیتلر ، این شخصیت تصمیم گرفت که بلندپروازی‌های خود را این بار در لهستان ادامه دهد. با فراهم کردن بهانه‌ای واهی آلمان به لهستان لشکرکشی کرد و این کشور و اتحادیه جماهیر شوروی این کشور را تقسیم کردند. این بار فرانسه و انگلستان نسبت به این مسئله سکوت نکردند و به آلمان اعلام جنگ کردند.

در انگلستان  نویل چمبرلین که نخست وزیر بریتانیا بود، از عرصه قدرت کنار رفت و جای او را وینستون چرچیل گرفت. پس از فراغت آلمان از تصرف لهستان، نبرد بین فرانسه و آلمان شروع شد. در کنار آن نبردهای هوایی شبانه  و شهری بین المان و بریتانیا صورت گرفت. با شکست فرانسه از رایش سوم باقیمانده نیروهای این کشور به همراه نیروهای کمکی انگلستان عملاً تحت محاصره نیروهای قدرتمند و منظم آلمانی در آمدند. با از دست رفتن فرانسه اگر این نیروها که تعداد آن‌ها تا بیش از ۴۰۰ هزار نفر تخمین زده می‌شد توسط آلمان نابود می‌شد عملاً جزیره بریتانیا با از دست دادن قسمت اعظم نیروی نظامی تخصصی بدون دفاع قرار می‌گرفت.

زمینه تاریخی دانکرک

اما یکی از پیچیده‌ترین مسائل در مورد این محاصره، تعلل چند روزه ارتش قدرتمند آلمان برای کوبیدن این نیروهای بدون روحیه بود. هیتلر با این تأخیر فرصت زیادی را برای تصرف بریتانیا و پایان دادن جنگ حداقل در اروپا از دست داد. از قرار معلوم گورینگ فرمانده نیروهای هوایی آلمان معروف به لوفت وافه از هیتلر مهلتی خواست تا با نیروهای هوایی مهیب رایش سوم مواضع فرانسه و آلمان را در منطقه تحت محاصره درو کند.

این سکون و تأخیر در حمله باعث ایجاد فرصتی طلایی برای نیروهای متفقین برای فرار از مشت آهنین رایش سوم و نابودی حتمی بود. در این مهلت قسمت اعظم نیروهای متفقین توانستند از چنگ آلمان بگریزند و زمینه مقاومت و ادامه جنگ جهانی دوم را در قاره اروپا و متعاقب آن سراسر جهان علیه نیروهای متحدین فراهم آورند. این حادثه اگرچه از نظر نظامی برای نیروهای بریتانیا بسیار ناگوار بود ولی از حیث در امان ماندن نیروهای بریتانیا و تأثیری که بر سرنوشت جنگ جهانی دوم داشت یکی از عجیب‌ترین و موردبحث‌ترین حوادث در تاریخ جنگ جهانی دوم بود.

 

مروری بر کارنامه سینمایی کریستوفر نولان

کریستوفر نولان یکی از کارگردان‌های صاحب سبک، محبوب و قدرتمند در میان نسلی جدید بود که در اواخر دهه ۹۰ میلادی و در هزاره سوم فیلم‌های خوبی را روانه پرده سینماها کرد. بعد از فیلم جمع و جور و تجربی تعقیب، نولان تصمیم به ساخت فیلمی به ممنتو (حافظه) گرفت. داستان جاندار و فیلم‌نامه دقیق و عالی این کار که نولان آن را بر اساس داستانی کوتاهی از برادرش جاناتان نولان تهیه کرد، تبدیل به اثری وزین، کم‌نظیر و قدرتمند در سبک فیلم‌هایی شد که به اصطلاح معروف به فیلم‌هایی با روایت غیرخطی هستند.

این فیلم دو روایت داشت. یک روایت معمولی و روایت دوم که از نظر توالی زمانی برعکس روایت می‌شد و در نهایت این دو ایده اصلی داستان را که در مورد فردی بود که حافظه کوتاه‌مدت خود را ازدست ‌داده بود به پختگی و نهایت تأثیرگذاری می‌رساندند. ممنتو از موفق‌ترین فیلم‌های مستقل سال چه در نقد منتقدین و چه تماشاچیان و زمینه را برای ترک تازی این استعداد ناب برای به تصویر کشیدن فیلم‌ها و ایده‌های دیگر بر پرده سینما فراهم کرد.

فیلم بعدی نولان بی‌خوابی با هنرمندی آل پاچینو، رابین ویلیامز و هیلاری سوانک بود. این فیلم یک بازسازی بر اساس فیلمی دیگر بود. بی‌خوابی دارای توفیقی نسبی بود ولی عملاً فرسنگ‌ها فاصله با ممنتو داشت چه از نظر فیلم‌نامه و چه اجرا که به مانند ممنتو چندان جاه‌طلبانه نبود. بعد از بی‌خوابی نولان تصمیم به پرداخت دوباره ایده محبوب بتمن گرفت که از محبوب‌ترین شخصیت‌ها در دنیای کمیک استریپ و سینمای اقتباسی آن بود. دو قسمت نخست بتمن که توسط تیم برتون ساخته شد موفق و سر زنده بود ولی این ایده به خصوص در بتمن و رابین که توسط جوئل شوماخر ساخته شد نشان از بیراهه رفتن این ایده داشت. بعد از چندین سال بازپرداخت این ایده به نولان سپرده شد.

 نولان با غور در شخصیت بتمن و بررسی چالش‌های شخصیتی اثری گیرا و قدرتمند به نام بتمن آغاز می‌کند را در سال ۲۰۰۵ روانه پرده سینما کرد که از کم‌نظیرترین فیلم‌های اقتباس‌شده از دنیای کمیک استریپ بود. فیلم‌نامه عالی، جلوه‌های ویژه قدرتمند، موسیقی فوق‌العاده هانس زیور و بازی‌های درخشان و تأثیرگذار از عوامل دخیل در این مورد بود.

بتمن آغاز می‌کند با دو دنباله به نام شوالیه تاریکی (۲۰۰۸) و شوالیه تاریکی برمی‌خیزد (۲۰۱۲) ادامه یافت. شوالیه تاریکی یکی از محبوب‌ترین و قدرتمندترین فیلم‌ها در این عرصه بود. فیلم‌نامه و اجرای قدرتمند، موسیقی درخشان هانس زیمر و بازی به‌یادماندنی زنده‌یاد هیث لجر که جایزه اسکار برای ایفای نقش مکمل را برای وی البته بعد فوت ایشان به ارمغان آورد از عوامل مؤثر در این زمینه بودند.

شوالیه تاریکی برمی‌خیزد قسمت سوم از سه‌گانه بتمن نولان بود. این فیلم اگرچه به مانند شوالیه تاریکی از نظر تجاری توفیقی شایانی یافت ولی از نظر سینمایی و نظر منتقدین در حد شوالیه تاریکی و بتمن آغاز می‌کند نبود. شاید سرعت بالا و عجله‌ای که نولان در پرداخت قسمت سوم داشت، مانع از ساخت اثری عالی به سان دو قسمت قبلی شد.

نولان در کنار و میان سال‌های ساخت این سه‌گانه آثار دیگری را نیز ساخت. حیثیت که در سال ۲۰۰۶ ساخته شد، در مورد رقابت بین دو شعبده‌باز (هیو جکمن و کریستین بیل) بود. این فیلم چه از نظر پرداخت سینمایی و چه استقبال تماشاچیان اثری تقریباً موفق بود. جدای از این نولان دست به ساخت ایده تلقین زد، ایده‌ای پیچیده و جذاب که در سال ۲۰۱۰ ساخته شد. این فیلم از نظر استقبال تماشاچیان با واکنشی عالی مواجه شد هرچند به‌زعم نویسنده این مقاله از نظر سطح سینمایی اثری در حد حیثیت (پرستیژ) بود.

بعد از شوالیه تاریکی بر می خیزد، نوبت به زمانی رسیده بود که نولان دست به پرداخت ایده‌ای ناب بزند که می‌توان گفت تا حدودی ادای دینی به استنلی کوبریک و شاهکار بی‌نظیر او ۲۰۰۱- اودیسه فضایی بود. این فیلم در مورد به خطر افتادن حیات در زمین و تلاش برای پیدا کردن حیاتی ثانویه از کرم گذر از یک کرم چاله بود که توسط دسته‌ای از فضانورد صورت گرفت. بین ستاره‌ای (میان ستاره‌ای) هوایی تازه و گامی رو به جلو در کارنامه سینمایی نولان بود. از نکات مثبت فراموش‌نشدنی این فیلم جلوه‌های ویژه عظیم و درخشانی بود که وقتی با موسیقی همیشه شاهکار هانس زیمر همراه می‌شد چنان اپرایی مسحورکننده تماشاچیان را غرق خود می‌کرد. این فیلم البته به خاطر مضمون پیچیده خود به نسبت فیلم‌های قبلی نولان با استقبال به نسبت کمتری روبرو شد.

 

ایده فیلم دانکرک

دست گذاشتن روی جنگ جهانی دوم آن‌هم بعد از ساخت اثر بین ستاره‌ای را می‌شد گامی رو به عقب تلقی کرد. البته در بین موضوعات جنگ جهانی دوم شاید دانکرک یکی از بکرترین و کارنشده ترین موضوعات بود. البته در سال ۱۹۵۸ فیلمی با همین نام راهی پرده‌های سینماها شد. نولان در این فیلم هوشمندانه به بسط این ایده پرداخت. اینکه دانکرک را باید از نظر نظامی یک افتضاح دانست یا موفقی کم‌نظیر برای متفقین؟ افراد درگیر این حادثه غرق ترس و احیاناً تنها نجات خود بودند یا سرشار از حس فداکاری و میهن‌پرستی افراد. نولان با بسط این ایده‌ها و پرسش‌ها زمینه را برای ساخت اثری متفاوت در زمینهٔ جنگ جهانی دوم و یا در کل موضوع جنگ فراهم کرد.

 

فیلم‌نامه دانکرک و قوت و ضعف آن

همان‌طور که در مورد ایده ساخت دانکرک صحبت شد، نولان نگاه جالب و بدیعی در این زمینه داشت. نگاهی منعطف و سرشار از چالش در بستر فیلم‌نامه روان می‌توانست مسحورکننده باشد. نولان به خصوص به همراه برادرش ثابت کرده که درزمینهٔ نوشتن فیلم‌نامه‌های دقیق و سرشار از جزئیات تبحر دارد. نمود عینی این امر را می‌توان در اولین فیلم بزرگ نولان یعنی ممنتو دید. ممنتو اگرچه بودجه کمی داشت ولی با تکیه بر شخصیت‌پردازی عالی، دیالوگ‌های بدیع و داستان پیچیده خود در پرداخت ایده و داستان بسیار موفق بود. نمونه‌های دیگر این امر بتمن آغاز می‌کند، شوالیه تاریکی یا بین ستاره‌ای بودند.

اما آخرین فیلم نولان از این نظر نمره قبولی نمی‌گیرد و از نظر پرداخت شخصیت‌ها چندان قوی نیست. اگرچه خطوط کلی داستان نولان مدرن و به دور از کلیشه‌های روایی و قهرمان پردازی‌های روایت‌های جنگی هالیوودی است، ولی در جزئیات نولان نتوانسته این کلیات را تبدیل به جزئیات درخشانی همچون ممنتو یا بین ستاره‌ای کند.

نولان با حذف دیالوگ‌های ضروری که می‌توانست در نزدیک کردن بیننده به شخصیت‌های داستان کمک کند، باعث الکن شدن روایت فیلم شده است. جدا از این تقسیم خطوط بر شخصیت‌هایی که بعضی از آن‌ها مثل خلبان نیروی هوایی انگلستان که شرایط سختی برای پرداخت دارند این امر را مشکل ساخته است. انگار که اصرار نولان برای انعطاف در روایت منجر به دور شدن هرچه بیشتر مخاطب از شخصیت‌ها شده و نکته جالب رخ دادن این اتفاق در کارنامه کسی است که فیلمی مثل ممنتو را در کارنامه دارد که سرشار از دیالوگ‌های به‌یادماندنی و شخصیت‌های درخشان دارد، به خصوص شخصیت محوری که فوق‌العاده است ولی عملاً دانکرک خالی از این چنین شخصیت‌هایی است.

البته این فیلم از لحاظ بازی‌ها مثل مارک رایلنس و یا کنت برانا و یا کیلین مورفی و اجرا کار خوبی است و به خصوص تدوین نفس گیر فیلم به این امر کمک کرده است تا روایتی قابل قبول داشته باشد ولی این امر نمی‌تواند پوشاننده ضعف‌های فیلم‌نامه در شخصیت‌پردازی باشد و همین امر سبب شده است که فیلم با بهترین آثار نولان فاصله داشته باشد.

فیلمنامه دانکرک

ولی جای امیدواری برای دانکرک پایانی خوب و تأثیرگذار برای این فیلم است که سؤالاتی را درزمینهٔ موفقیت یا فاجعه بودن این فرار دسته‌جمعی و تأثیر آن بر سرنوشت جنگ و شاید نقش شانس و تقدیر را در ذهن مخاطب بر می‌انگیزاند. سخنان چرچیل و تأکید او بر این نکته که این شکست و فرار خوب می‌تواند زمینه‌ای برای پیروزی و مقاومت در مقابل رایش سوم باشد تأکید می‌کند.

جنبه‌های فنی دانکرک

دانکرک از نظر جنبه‌های فیلمی مثل تدوین، جلوه‌های ویژه، طراحی صحنه و علاوه بر آن یعنی چیزی که به روایت این فیلم بسیار کک کرد یعنی موسیقی متن نفس گیر هانس زیمر در سطح بالایی است. این فیلم از نظر جزئیات تاریخی به خصوص امکانات نظامی مثل هواپیما، ناوچه … و ترکیب آن‌ها با جلوه‌های ویژه و بازسازی وقایع و روایت اکشن فیلم بسیار خوب عمل می‌کند، هرچند ضعفی که در این زمینه این فیلم دارد به تقریباً خلوت بودن فضای فیلم و اکشن آن بر می‌گردد. تقریباً در این فیلم اثری از حمله‌های دسته‌جمعی و هولناک لوفت وافه و حس واقعی جنگ و تعقیب فراریان نیست. می‌شد در این زمینه نولان جزئیات و اکشن بیشتری را برای واقع پذیری به کار اضافه کند که البته نکرد.

جدای از این باید به موسیقی خوب هانس زیمر اشاره کرد. هانس زیمر که از غولان نوظهور و بی‌رقیب در عرصه ساخت موسیقی متن به خصوص برای آثار کریستوفرنولان است، در دانکرک هم کاری فاخر و نفس گیر و در خدمت تدوین و ضرباهنگ این فیلم ارائه کرده است. البته مثل شوالیه تاریکی بر می خیزد شاید انتخاب قطعات و نحوه استفاده از موسیقی متن دانکرک در اینجا توسط نولان چندان خوب نبوده است.

سخن پایانی در مورد فیلم دانکرک

شاید سینما در اکثر موارد به دو جریان سینمای تجاری و سینمای مستقل و هنری تقسیم شده است. بعضی از کارگردان‌ها مثل اسپیلبرگ یا زمه کیس یا … همیشه سعی کرده‌اند که روابطی بینابین داشته باشند که هم از نظر ارزش هنری در سطح قابل قبولی باشد و هم از نظر جذب مخاطب و تماشاچی و متعاقب آن توفیق در گیشه ، موفق تجاری و بازگشت سرمایه هم موفق عمل کند. کریستوفر نولان سعی کرده این رویه را داشته باشد.

 بعد از ممنتو و موفقیت همه جانبه آن بقیه فیلم‌های نولان بودجه‌ای قابل‌توجه داشتند. البته بعد از شوالیه تاریکی بر می خیزد نولان توانسته بودجه ساخت فیلمش را کاهش دهد. چنانچه در دانکرک این فیلم دارای بودجه‌ای ۱۰۰ میلیون دلاری و البته در سینما فروشی بالغ بر ۵۲۵ میلیون دلار را تجربه کرد. علاوه بر این ، این فیلم در مراسم اسکار هم موفق بود و جدای از ۸ نامزدی اسکار موفق به سه جایزه را نصیب خود کند. ولی این موارد به خصوص موفقیت تجاری به جز این که نشان از کیفیت این فیلم دارد، شاید لازمه آن دوری نولان از جنبه‌های هنری صرف و جذب مخاطب باشد. مثل استفاده از فیون وایت هد خواننده یا تام هاردی در نقش خلبان نیروی هوایی انگلستان که شاید نیازی به استفاده او نبود یا کنت برانا که شاید هر فیلمی که در مورد تاریخ انگلستان ساخته می‌شود باعث شاید حضور او نیز بود.

این روند بینابینی شاید مثل اسپیلبرگ در ساختن آثار قابل قبول و بالا رفتن اعتبار در پیش گرفته شاید باعث کامکاری او شود ولی عملاً کم‌کم باعث پایین آمدن سطح او و جلوگیری از ساخت آثار تماماً ماندگار خواهد شد. اگر چه آثار نولان قابل تحسین دارد ولی از نظر ارزش هنری او می‌تواند هنوز پیشرفت کار و سطح کار خود را ارتقا دهد. مثل بین ستاره‌ای که می‌توان رد پای ۲۰۰۱- اودیسه فضایی را در آن دید یا همین دانکرک که رنگ و نشان غلاف تمام فلزی و رو شدن ماهیت درونی انسان‌ها در آن نمایان است. ولی فرسنگ‌ها فاصله بین عمق نگاه استنلی کوبریک و کریستوفر نولان وجود دارد. ازخودبیگانگی غلاف تمام فلزی و نگاه تماماً فلسفی اودیسه فضایی شاید هنوز وادی نیست که نولان بتواند محکم بر آن پای بگذارد، مگر اینکه مثل ممنتو موفقیت تجاری صرف، قهرمان پردازی‌های هرچند مدرن و استفاده از بودجه‌های عظیم را فراموش کند و دوباره گام در مسیر ممنتو بگذارد. باید دید آیا نولان می‌تواند به حال و هوا ممنتو برگردد یا خیلی از کارگردان‌های معروف هالیوودی آرام آرام غرق بودجه‌های هنگفت و جلوه‌های ویژه می‌شود یا نه؟

این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.