انشا در مورد موسیقی


انشا در مورد موسیقی

معمولا، ما انتخاب می کنیم که به موسیقی شاد گوش بدهیم یا غمگین؛ نکته ی جالب توجه این است که مغز ما به انواع مختلف موسیقی واکنش های متفاوتی نشان می دهد.

حتی قطعات کوتاهی از موسیقی شاد یا غمگین می تواند بر روی ما تاثیر داشته باشد. تحقیقات نشان داده است بعد از شنیدن یک قطعه ی کوتاه موسیقی، شنوندگان تمایل بیشتری به نشان دادن یکی از دو حالت شاد یا غمگین داشتند تا خود را با آهنگ موسیقی تطبیق دهند.

نکته ی جالب دیگری که درباره ی چگونگی تاثیر موسیقی بر احساسات ما وجود دارد، این است که دو نوع عواطف مرتبط با موسیقی وجود دارد: عواطف ادراکی و عواطف احساسی. این بدان معنی است که گاهی اوقات ما می توانیم عواطف موجود در یک قطعه ی موسیقی را درک کنیم بدون اینکه آن را لزوما در آن لحظه احساس کنیم. مثلا برخی از ما شنیدن موسیقی غمگین را لذت بخش می دانند تا اینکه آن را غمگین و افسرده کننده بدانند.

سر و صداهای پیرامون ما نیز می تواند موجب افزایش خلاقیت انسان شود. بهترین نقطه ی خلاقیت، زمانی به وجود می آید که صدای ملایمی (با شدت متوسط) وجود داشته باشد. نحوه ی کارکرد آن به این صورت است که سر و صدای ملایم، باعث سخت تر شدن پردازش مغز می شود و همین در نهایت موجب افزایش خلاقیت خواهد شد. اما در سر و صدای بیش از حد زیاد، تفکر خلاق ما مختل می شود؛ چرا که مغز ما در حال اشباع شدن از سر و صدا و همچنین کشمکش برای پردازش اطلاعات به طور موثر است. این موضوع، بسیار شبیه به تاثیر دما و نور بر میزان بهره وری ماست. در اینجا بحث شد که یک محیط با شلوغی اندک، می تواند دارای فایده ی بیشتری باشد.

نکته ی جالب دیگری که درباره ی موسیقی وجود دارد این است که انتخاب های موسیقایی ما، می تواند بر شخصیت ما تاثیر گذار باشد! البته این موضوع بیشتر درباره ی افراد جوان صدق می کند. در یک مطالعه که بر روی زوج هایی که اوقاتی را به شناخت بیشتر یکدیگر می پرداختند انجام شد، ۱۰ آهنگ مورد علاقه ی هر فرد، پیش بینی هایی درباره ی ویژگی های شخصیتی او به دست می داد. در این مطالعه، از ۵ ویژگی شخصیتی برای آزمایش استفاده شد: گشودگی در برابر تجارب، برون گرایی، قابلیت پذیرش، با وجدان بودن و ثبات احساسی.

برخی از این ویژگی های شخصیتی، به طور جالبی با بررسی عادت های شنیداری افراد، قبل از آزمایش و بررسی رفتاری هر فرد، پیش بینی شدند. برای مثال، میزان گشودگی در برابر تجربه های جدید، برون گرایی و ثبات احساسی، سه ویژگی بودند که به راحتی با تحلیل موسیقی مورد علاقه ی افراد فهمیده می شدند. البته میزان با وجدانی زیاد از طریق ذائقه ی موسیقایی فرد قابل تشخیص نبود. طبق تحقیقی که در دانشگاه هریوت وات انجام شد، خلاصه ی نتایج در مورد رابطه ی بین ذائقه ی موسیقایی هر فرد با ویژگی های شخصیتی وی، به شرح زیر بیان شد:

طرفداران سبک موسیقی جز: دارای اعتماد به نفس بالا، خلاق، شجاع، ریلکس، برون گرا.

طرفداران سبک کلاسیک: دارای اعتماد به نفس بالا، خلاق، درون گرا، ریلکس.

طرفداران سبک رپ: دارای اعتماد به نفس بالا.

طرفداران اپرا: دارای اعتماد به نفس بالا، خلاق، شجاع.

طرفداران موسیقی وسترن: سخت کوش.

طرفداران سبک راک یا متال: دارای اعتماد به نفس پایین، خلاق، کم کار، شجاع، ریلکس.


موسیقی و لمس عمیق احساسات انسان

موسیقی باعث ایجاد احساسات مثبت و منفی در افراد می شود.

یکی از اسرار آمیزترین موضوعات در مورد موسیقی، برانگیختگی احساسات شنونده است. به راستی چرا موسیقی تا این حد به درون ما نفوذ پیدا می کند؟ البته هنوز جنجال هایی بر سر این که آیا موسیقی واقعا می ­تواند به بیرون آوردن احساسات منجر شود یا نه، وجود دارد.

بعضی از محققان معتقدند که این موضوع می­ تواند باعث بروز حالت ها (moods) و نه احساسات (emotions) شود؛ اما تعدادی از تحقیقات اخیر ثابت کرده اند که بیشتر از اینکه روی حالات فرد تاثیر گذار باشد، روی احساسات او تاثیر می­گذارد. اما سوال اصلی این است که موسیقی،چه احساساتی را در انسان تحریک می ­کند ؟

عده ای از محققان می­گویند که باعث برانگیختگی همه ی احساسات ما م ی­شود؛ عده ای اذعان می­کنند که باعث تحریک احساسات مثبت در افراد می شود. شماری نیز معتقدند موسیقی باعث برانگیختگی احساسات پایه (مثل ناراحتی، شادی، علاقه مندی) و احساسات پیچیده (غرور، نوستالژی) می شود.

شماری از محققان نیز بیان می­ کنند که حالات احساسی که بر اثر شنیدن موسیقی به وجود می­ آید، اغلب شامل احساس آرامش، شادی، نوستالژی، علاقه، رضایت، ناراحتی، عشق، برانگیختگی و هیجان، غرور و افتخار می ­باشد. عده ی دیگری از محققان نیز معتقدند که مخلوطی از احساسات در اثر شنیدن یک قطعه ایجاد می­ شود.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که ناراحتی به وجود آمده از شنیدن یک آهنگ، برایتان لذت بخش باشد! موضوعی که توجهات زیادی را در تحقیقات اخیر به خود جلب کرده است، این است که اگرچه انسان ها تمایل به اجتناب از تجربه ی احساسات ناراحت کننده در زندگی واقعی خود دارند، اما تجربه ی احساسات ناراحت کننده را با شنیدن یک موسیقی، لذت بخش می­ دانند.

گاهی نیز شنونده، تمایل به تطبیق آهنگ با حالت روحی روانی فعلی خود را دارد و برای همین، از احساسات به وجود آمده لذت می­ برد.

یک سوال که در اینجا مطرح می شود این است که آیا احساسات ناشی از شنیدن موسیقی، تعدادی خاص هست یا خیر.

در واقع، نمی توان با بله و خیر به این سوال پاسخ داد؛ به دلیل این که پاسخ، به طور گسترده ای بستگی به تعریف ما از خاص بودن دارد. اما در کل، طبق یک دسته بندی احساسی، ۹ طبقه بندی برای نشان دادن احساسات ناشی از موسیقی بیان شده است: شگفتی، تعالی، نوستالژی، محبت، صلح، قدرت، شادی، تنش و ناراحتی. اما باید اشاره کرد که این دسته بندی جامع نیست و همچنین تلفیقی از این احساسات می تواند وجود داشته باشد.

علاوه بر این، احساسات منفی لحاظ نشده است. برای مثال، وقتی ما قادر به انتخاب موسیقی نیستیم، نوعی احساس کسالت در اثر شنیدن قطعه ای نامطلوب در ما به وجود می­ آید.


واکنش های فیزیولوژیکی و روانی به موسیقی

واکنش بدن به موسیقی

احتمالا همه ی ما تجربه ی واکنش جسمانی به موسیقی را داشته ایم. حال چه به صورت تکان دادن سر و یا حرکت دادن پا به طور هماهنگ با ریتم موسیقی. این واکنش های جسمانی نسبت به موسیقی را یا در دیگران دیده ایم و یا خودمان آن ها را به نوعی تجربه کرده ایمعلاوه بر نشانه های آشکار و بیرونی، شماری از واکنش ها نسبت به موسیقی در داخل بدن رخ می دهد.

عده ای این نشانه ها و رخداد های درونی را واکنش های روانی توصیف کرده اند. واکنش های روانی، شامل فرایند های داخلی بدن می شود که از آن جمله می توان به نبض و ضربان قلب، فشار خون، حجم خون، میزان اکسیژن در خون، تنفس، تنش عضلانی، دمای بدن، حرکت مردمک چشم و انواع واکنش های شیمیایی اشاره کرد.

اگرچه هر کس می تواند گاهی بعضی از این تغییرات درونی را متوجه شود، ولی اکثرا نیاز به یک دستگاه پایش مانند دستگاه نوار مغز یا قلب یا امثال آن است. اما واکنش های جسمی یا فیزیکی، به واکنش هایی بیرونی و به راحتی قابل رویت گفته می شود؛ مانند حرکات سر، تکان دادن بدن، لرزیدن، گریه کردن، تکان دادن پا، ضربه زدن با انگشتان دست و غیره.

این واکنش ها به صورت طبیعی و بدون هیچ گونه فشاری به بدن و یا نیاز به تمرین، رخ می دهند. واکنش های فیزیولوژیکی-روانی، شامل واکنش های فیزیولوژیکی و همچنین جسمانی است. در کل، واژه ی روانی، نشان دهنده ی نقش مغز در فرآیند های جسمانی و فیزیولوژیکی است.

واکنش های فیزیولوژیکی- روانی به موسیقی، مورد علاقه ی موسیقی درمانگر ها است. موسیقی درمانگر ها معمولا از موسیقی برای دو منظور استفاده می کنند: ایجاد انرژی و یا آرام کردن (ریلکس سازی).

آن ها موسیقی را با حالت روحی یا سطح انرژی بیمار هماهنگ می کنند و سپس موسیقی را تغییر می دهند تا تاثیر مورد نظر خود را بر روی فرد اعمال کنند. به عنوان مثال، یک موسیقی درمانگر ممکن است با بیماری در یک اتاق آرام شروع به کار کند و در ابتدا موسیقی آرامبخش و با ریتم آرام را اعمال کند. سپس به تدریج سرعت و همچنین صدای موسیقی را بیشتر کند تا موسیقی به سمت محرک بودن پیش رود و سطح انرژی بیمار رفته رفته افزایش یابد.

دو عبارت مهم در بحث موسیقی درمانی وجود دارد: یکی “ظرفیت” یا والانس، که به احساسات مثبت یا منفی در مورد موسیقی اشاره می کند و دیگری “برانگیختگی” یا میزان تحریک که به میزان فعالیت کم یا زیاد اشاره دارد.

اغلب انتظار می رود که با شنیدن موسیقی های محرک، میزان برانگیختگی افزایش یابد. همچنین با شنیدن موسیقی مطلوب خود، میزان ظرفیت یا والانس نسبت به حالتی که به نوعی از موسیقی که مطلوب ما نیست گوش می دهیم، بیشتر است. اما گاهی اوقات، فعل و انفعالاتی منجر به نتیجه ی متضاد می شود. برای مثال، ممکن است فردی با گوش دادن به یک موسیقی آرام که بسیار مطلوب او است، برانگیختگی زیادی را تجربه کند.

به هر صورت، واکنش های فیزیولوژیکی- روانی نسبت به موسیقی، موضوعی بسیار جالب توجه می باشد. در بسیاری از موارد، این واکنش ها می توانند نشان دهنده ی انواع خاصی از احساسات باشند. برای مثال، فعال شدن ماهیچه های زایگوماتیکوس (خنده) می تواند نشان دهنده ی یک واکنش مثبت بیمار به موسیقی شنیده شده باشد.


ارتباط موسیقی و مغز : موسیقی باعث تغییر ساختار مغزتان می‌شود!

در این مقاله ی کوتاه، به بررسی ارتباط موسیقی و مغز پزداخته می‌شود. این موضوع که چگونه موسیقی که شاخه ای از علوم اجتماعی بوده، به سمت علوم اعصاب شناختی(نورولوژی) حرکت کرده است بررسی و روند کشف ارتباط موسیقی و مغز بیان می‌شود.

شناسایی ارتباط موسیقی با مغز و علم اعصاب شناختی

تحقیقات جدید‌تر، به موسیقی درمانی به عنوان یک حرفه ی تخصصی کمک زیادی کرده است. در دهه ی ۱۹۹۰ میلادی معرفی تکنولوژی ها و تحقیقات جدید در زمینه ی تصویربرداری از مغز، ضبط امواج مغزی و تحلیل حرکتی باعث فهم و درک عمیق تری از فرآیند های بیولوژیکی (زیستی) و نورولوژیکی (عصبی) پدید آمده در اثر موسیقی شد. با استفاده از این تحقیقات، دو نتیجه ی قابل توجه حاصل شد:

۱- اولین نتیجه در مورد ارتباط موسیقی و مغز، این بود که ناحیه هایی از مغز که در اثر موسیقی درگیر می‌شدند، منحصر به “موسیقی” نبودند. یعنی شبکه های عصبی که به موسیقی واکنش نشان می‌دادند و به تجزیه و تحلیل آن می‌پرداختند، وظایف دیگری (غیر موسیقایی) از جمله پردازش فعالیت های مربوط به حرکت، صحبت کردن، توجه کردن و حافظه را نیز بر عهده داشتند. موسیقی، نه تنها باعث فعال شدن این مناطق مغزی و شبکه ها شد، بلکه جریانات رفت و برگشتی بین این شبکه ها را نیز ارتقا بخشید و باعث بهبود تعاملات بین شبکه های مغزی شد.

۲- دومین نتیجه در مورد ارتباط موسیقی و مغز، این بود که یادگیری موسیقی باعث تغییر مغز شد! این تغییرات، هم در موزیسین های بزرگسال و هم افرادی که هیچ گونه آموزش رسمی موسیقی ندیده بودند، کاملا مشهود بود. تمرینات موسیقی، حتی اگر بسیار مختصر هم باشد، می‌تواند باعث استفاده ی بهتر از قابلیت انعطاف پذیری قشر بیرونی مغزی شود که در نتیجه باعث ایجاد مسیر های نورونی (عصبی) جدیدی در مغز می‌گردد.

انشا در مورد موسیقی

این نتایج باعث فهم بهتر این موضوع شد که چه طور موسیقی باعث تغییرات رفتاری می‌شود. به عبارت دیگر، این نتایج، چگونگی کارکرد موسیقی درمانی و مداخلات آن در ساختار مغز را توضیح دادند.

این پایه ی علمی در مورد ارتباط موسیقی و مغز، باعث تغییر مسیر این حرفه از علوم اجتماعی به سمت علوم اعصاب شد و رویکردی جدید برای تحقیقات در زمینه ی پزشکی (موسیقی درمانی به عنوان شاخه ای از علوم اعصاب یا نورولوژی) را به وجود آورد. با استفاده از این دیدگاه اعصاب شناختی در مورد ارتباط موسیقی و مغز، موسیقی درمانگر ها توانستند نحوه ی تغییرات مغز و در نتیجه عملکرد رفتاری را بهتر برای بیماران و دیگر افراد توجیه کنند و موسیقی درمانگر ها قادر شدند تمرینات عملی موسیقی درمانی را به طور موثر تر و با بازدهی بالاتر بر روی بیماران انجام دهند تا به نتیجه ی دلخواه و مد نظر بیمار دست پیدا کنند.

قبل از این دستاورد ها، موسیقی درمانگر ها فقط می‌توانستند ادعا کنند که حال عمومی بیماران را بهبود می‌بخشند؛ اما اکنون، ابعاد مختلف حرکتی، حافظه ای و غیره را در کنترل داشتند و این، منجر به همکاری بیشتر بیماران با درمانگر ها نیز شد.