کنجکاوی مثل جرقه‌هایی ست که در ذهن یکی پس از دیگری روشن می‌شود و اگر به آنها بها دهید، باعث نورانی شدن محیط  اطرافتان می‌گردد. آینده متعلق به کسانی ست که حس کنجکاوی‌ دارند.

ضرب المثلی هست که می‌گوید : ” کنجکاوی بالاخره کار دست گربه داد”، اما این  ضرب المثل شاید برای گربه‌ها درست باشد و به نظر نمی‌رسد برای ما انسانها چندان صادق باشد بلکه برعکس، کنجکاوی کردن و پرسش‌هایی خارج از روتین‌های زندگی داشتن، کارهایی ست که منجر به ابداع یا کشف چیزهای بزرگی در جهان شده و می‌شود.

چند لحظه در مورد انسانهایی که بیشترین احترام را برای آنها قایل هستیم، فکر کنید. آدمهایی که اوضاع جهان را بهبود بخشیده‌اند و اگر نبودند خیلی چیزها نبود.  خصوصیتی که در همه‌ی آن افراد مشترک بوده حس کنجکاوی سیری ناپذیرشان بوده که می‌خواستند بدانند هر چیزی چطور کار می‌کند، یا چرا وسیله‌ای خراب می‌شود و چطور می‌توان آن را درست کرد.  پروسه ابداع و نوآروی و کشف،  با کنجکاوی آغاز می‌شود و با روشن شدن ابهامات، پایان می‌‌یابد.  ماشین‌های پرنده‌ای ک امروزه ما را در سراسر جهان به پرواز در می‌آورند، یا داروهایی که طول عمر بشر را زیادتر کرده‌اند، همگی آنها نتیجه‌ی مستقیم کنجکاوی انسان بوده است. باید از خالق انسان بابت ایجاد حس کنجاوی در نهاد او، سپاسگزاری کرد.

همچنین انسان توانسته به دلیل شجاعت به خرج دادن‎‌های خودش نیز چیزهای زیادی خلق نماید. به همین دلیل است که گفته می‌شود فکرکردن خارج از چهار چوب‌های رایج، باعث ابداع چیزهای جدید می‌شود. اجازه دهید مثالی قابل درک بزنیم:

هزار نفر انسان را در نظر بگیریم که همه‌ی آنها همیشه همان کاری را انجام می‌دهند که همیشه انجام می‌دهند، اما در بین همه‌ی آنها، فقط شما یک نفر هستید که یک جور دیگر و متفاوت با بقیه فکر و عمل می‌کنید، قطعا کمی‌ دلهره آور است و علاوه بر کنجکاوی، نیاز به شجاعت  نیز دارید. در مورد توماس ادیسون می‌توان این مثال را زد که دوستان و اطرافیان او فکر می‌کرند این آدم کمی‌ تا اندکی دیوانه است. وقتی بعد از ده هزار بار شکست خوردن باز هم همچنان بر روی اختراع لامپ برق کار می‌کرد، دوستانش مطمئن بودند او عقلش را از دست داده. اما جمله‌ی معروف ادیسون در مورد شکست، درس بزرگی به ما می‌ آموزد که می‌گوید : “من ده هزار بار شکست نخوردم بلکه صرفا ده هزار روش را پیدا کردم که درست کار نمی‌کردند”.

امروزه توماس ادیسون به خاطر شکست‌هایی که خورده است شناخته نمی‌شود بلکه برای دستاوردی که داشته مشهور شده. شما نیز می‌توانید از روش او استفاده نمایید. ارائه ایده‌های جدید داشته باشید، روی آنها تمرکز کنید و خود را خارج از کلیشه‌ها قرار دهید.

در اینجا ۵ راه مطمئن و ثابت شده، ذکر شده تا ایده‌های جدید در ذهنتان جاری شوند:

کنجکاوی بشر

۱-کنجکاوی را ترک نکنید

خلق اولین ایده، باعث خلق دومین ایده و سپس سومین و چهارمین می‌شود و این تسلسل تا انتها  ادامه پیدا می‌کند. یک مشاهده ساده می‌تواند باعث بارور شدن یک ایده‌ی جدید در ذهن گردد و سپس با تمرکز، باعث بهبود بخشیدن به آن ایده می‌شوید.

برخی از مردم برای انجام کاری، بر این باورند که باید همه چیز را در مورد آن بدانند. آنها آنقدر صبر می‌کنند تا خیلی دیر شود. در صورتیکه نیازی نیست همیشه پاسخ همه چیز را بدانیم. خیلی وقتها پاسخ‌ها را پس از اینکه شروع به کار کردید، بدست خواهید آورد. بایستی با همین اطمینان خاطر، گام بردارید.

۲- به خودتان فضا و فرصت بدهید

بسیاری از ایده‌های جدید، به طور کاملا یکهویی در حال پیاده روی یا رانندگی یا شستن ظروف، به ذهن می‌‌آیند نه همان موقع که به آنها نیاز داریم.  Sara Blakely بعنوان یک کارآفرین زن، کسی ست که به طور عمد، هر روز  مسافت زیادی را  به تنهایی رانندگی می‌کند تا بتواند ایده‌های جدیدی را خلق نماید. چرا این اتفاق رخ می‌دهد؟ کارشناسان بر این باورند که دادن فضا و فرصت به خودمان به جای نشخوار کردن یک مسئله، باعث پیدایش راههای خلاقانه‌ای برای حل آن مسئله می‌شود چرا که به مغزتان اجازه می‌دهید بی هیچ محدودیتی در پس زمینه‌ی خودش حتی وقتی شما متوجه نیستید، روی آن کار کند تا راه حل‌ها را ارائه دهد.

۳- به دنبال چیزهای جدید و عجیب غریب باشید

یکی از نوآوارن قرن بیستم به نام  Buckminster Fuller تصمیم گرفت که زندگی‌اش را به حل مشکلات جامعه بشری اختصاص دهد او خودش را فقط محدود به یک زمینه نکرد و در عوض بعنوان دانشمندی که پیش بینی جامع در مورد انواع مسائل  بشری دارد کار کرد. مسائلی از جمله مسکن، پناهگاه، حمل و نقل، تحصیلات، انرژی، تخریب محیط زیست و فقر. از دیدگاه او مطالعه‌ی موضوعات ناآشنا و متنوع، کاری ست که ذهن شما را باز می‌کند و می‌توانید ایده‌های خلاقانه‌ای داشته باشید.

۴- کنجکاوی از طریق به چالش کشیدن خودتان

جرج هریسون، آهنگساز آهنگی به نام (وقتی گیتارم آرام می‌گرید) تصمیم گرفت به دیدار مادرش برود و درمورد اولین کتابی که در منزل او پیدا می‌کند یک آهنگ بنویسد. این آهنگساز خودش را به طور خودخواسته، در این چالش قرار داد. او شروع به ورق زدن کتاب کرد و چشمش به عبارت  “آرام گریستن”  افتاد و در آن لحظه بود که ایده این آهنگ، در ذهن او متولد شد.

۵-  هرگز دست از اندیشیدن بر ندارید

برنده بودن یعنی حضور در قلب و ذهن مردم. یکی از راههای برنده بودن این است که همواره به این مسئله بیندیشید که من چقدر برای دیگران ارزشمند هستم. در قبال ریس‌تان، یا همکارانتان یا فرزندان یا والدین یا دوستان یا مشتری‌هایتان، همواره به این اندیشه کنید که چطور می‌توانم ارزش جدیدی در این روابط خلق کنم؟ این کار برای هر دوسوی بازی یک حرکت برنده برنده است و  باعث ایجاد عادت تفکر و پیدا شدن ایده‌های جدید در ذهن شما می‌شود.

حقیقت این است که ایده‌های جدید همه جا هستند و شاید امروزه بیشتر هم شده چرا که هرگز مثل این زمان نبوده که چیزهای الهام بخش و خلاقانه به راحتی در دسترس باشند. وقتی یک ایده جدید به ذهن شما خطور می‌کند، آن را بنویسید یا حتی با گوشی تان یک عکس از آن بگیرید. مثلا ممکن است ایده‌ی جدید با دیدن یک بیلبورد در جاده به ذهن شما بیاید، یا با دیدن ویترین یک مغازه، یا خواندن یک جمله از کتاب.

در هر حال دریچه های ذهنتان را بر روی ایده‌های جدید بگشایید.


ترجمه و تالیف اختصاصی مجله قرمز از مقاله Jill Griffin

منبع: Success