وست ورلد (west world) یکی از جدیدترین سریال‌هایی که توانسته مخاطب عظیمی را به همراه خود بکشاند. این سریال توسط کمپانی HBO تدارک دیده ‌شده که سریالی پرمخاطب و کم‌نظیر به نام بازی تاج‌وتخت (game of thrones) را در کارنامه خود دارد. بعد از موفقیت عظیم سریال بازی تاج ‌و تخت که تاکنون ۷ فصل از آن به مخاطبان عرضه‌ شده و دارای زمینه‌ی روایی فانتزی- قرون‌وسطایی بود، این بار HBO به سراغ موضوعی علمی – تخیلی رفته است. موضوعی که می‌تواند مخاطب بی‌شماری را از گروه‌های سنی مختلف به خود جذب کند. این کمپانی هوشمندانه کار ساخت این سریال را به لیزا جوی و جاناتان نولانی سپرده که به همراه برادرش کریستوفرنولان که کارگردانی معروف و ستایش‌شده است، توانسته با پرداختن به ایده‌های بکر نامی درخور در سینمای معاصر کسب کند. در این مقاله سعی خواهیم کرد نگاهی هرچند کوتاه به این سریال و ویژگی‌های آن بیندازیم.

 

 در باب سازندگان سریال وست ورلد

سریال وست ورلد یا بنا بر ترجمه آن سریال دنیای غرب توسط جاناتان نولان و همسر او لیزا جوی تهیه و به مخاطبان این سریال عرضه ‌شده است. جاناتان نولان یکی از مستعدترین نویسندگان حال حاضر سینمای هالیوود است. او برادر کوچک‌تر کریستوفر نولان است. کارگردانی جاه‌طلب که با ترکیب کردن ایده‌های بکر با تم تجاری توانست فیلم‌هایی را بسازد که هم از نظر گیشه بسیار موفق و کامروا هستند و هم به مقدار زیادی مورد عنایت منتقدین قرار می‌گیرند. شاید مهم‌ترین فیلم که شروعی قدرتمند برای جاناتان نولان محسوب می‌شد، اثر درخور ستایش و جریان ساز ممنتو است. فیلمی در باب فردی که حافظه کوتاه‌مدت خود را ازدست‌داده و همین امر او را درگیر جریانات مختلفی می‌کند. بعد از موفقیت همه‌جانبه ممنتو، این دو کارهایی مشترک مثل سه‌گانه بتمن و بین ستاره‌ای را در کارنامه داشتند. روایت سه‌گانه کریستوفرنولان اثری غیرقابل انگار در بازپرداخت و تولد دوباره اسطوره کمیک استریپ یعنی بتمن داشت.

اما بین ستاره‌ای نیز همچون ممنتو در میان آثار کریستوفر و جاناتان نولان اثری درخور و قابل‌ستایش است. داستان این فیلم در مورد گرفتاری زمین در چنگال غبار و رخت بستن تدریجی حیات از روی این کره خاکی است. تصمیم گرفته می‌شود که از آخرین شانس‌ها برای جستجوی حیات در خارج از منظومه شمسی از طریق خروج از کرم‌چاله و جستجوی سیارات دارای شرایط زندگی استفاده شود. این فیلم نیز به مانند ممنتو، جدای از جلوه‌های ویژه و نکات عالی درزمینهٔ علمی –تخیلی، فیلمی فلسفی بود که سؤالات زیادی را در مورد ماهیت انسان و رابطه آن با جهان مطرح می‌ساخت.

بعدازاین کار اما جاناتان نولان به همراه همسرش تصمیم به پرداخت ایده‌ای دیگر از دنیای ادبیات سحرآمیز علمی –تخیلی (Science-fiction) گرفت. ایده به نام دنیای غرب که کتابی بود از مایکل کرایتون. عمده شهرت مایکل کرایتون به خاطر نگارش کتاب پارک ژوراسیک بود، اثری که بعدها با اقتباس استیون اسپیلبرگ و موفقیت عظیم سینمایی به شهرتی جهانگیر رسید. جدای از پارک ژوراسیک که چند دنباله موفق را نیز به همراه داشت، مایکل کرایتون اثری به نام دنیای غرب را در کارنامه نویسندگی خود داشت. او در سال ۱۹۷۳ دست به نوشتن فیلمنامه ای بر مبنای این داستان و کارگردانی آن زد. در فرد دنیای غرب بازیگران مشهوری همچون یول براینر نیز ایفای نقش می‌کردند ولی در مجموعه و به‌خصوص با نبودن شرایط برای ساختن کارهای علمی –تخیلی پرطمطراق شرایط برای نگاهی مفصل به این داستان فراهم نبود.

ورسیون اولیه وست ورلد

پیرنگ سریال وست ورلد

سریال وست ورلد در ادامه جاه‌طلبی‌های مایکل کرایتون در ارائه دنیای بر مبنای تصور انسانی و بررسی نقاط ضعف آن است. مایکل کرایتون در پارک ژوراسیک به ایده دست‌کاری انسان در ژنوم مخلوقات و احیای گونه‌ای پرداخت که سالیان دراز بود که منقرض شده بود. با احیای این‌گونه که از نظر جثه و نحوه زیست تطابق کاملی با زیست‌بوم کنونی دنیای نداشت، مسائلی چند اتفاق افتاد که روایت داستانی پارک ژوراسیک بر مبنای آن شکل گرفت. در وست ورلد ما به‌نوعی با روایت گسترده‌تری مواجه ایم یعنی خلق دنیایی تفریحی به نام وست ورلد که می‌توان گفت گسترش‌یافته دیزنی ورلد بود. در کنار آن روابط حاکم بر دنیای وست ورلد باعث تفاوت پرداخت می‌شد. در وست ورلد با دو گونه کنشگر روبرو هستیم. میزبان که روبوت های انسان‌نما هستند که نسل به نسل پیشرفته و به‌روز می‌شوند.

گونه دوم افرادی هستند که برای مدت کوتاهی وارد این دنیای شده، از مواهب آن بهره‌مند می‌شوند و جالب اینکه بعد از بهره‌مند شدن از این مزایا و حتی کشتن میزبانان عواقبی در انتظار آن‌ها نخواهد بود. چه آن‌ها با افرادی زنده و جاندار سروکار ندارند و میزبان آن‌ها ورای ظاهری انسانی یک روبوت هست و همین روبوت از طریق برنامه ‌ریزی‌های رفتاری و پاک کردن حافظه به‌گونه‌ای طراحی‌شده که بارها و بارها سیاهی‌لشکر داستانی که قرار است نقش اول آن افراد میهمانی باشد که با صرف هزینه‌های گزاف شاید جاه‌طلبی خود را درزمینهٔ مایی که در دنیای واقعی نمی‌توانند به آن بپردازند را پاسخ دهند. مورد جالب شاید نمود عینی آن در دنیای واقعی باشد چه با افرادی سروکار داریم که در دنیای بازی ماهیتی متفاوت از زندگی معمولی خود دارند. ماهیتی که برگرفته از پرسه زدن در دنیای بازی، روحیه ماجراجویی و کنجکاوی و یا استفاده مجازی از خشونتی است که در دنیای واقعی افراد نمی‌توانند به آن دست بزنند. از بازی هایی که برای مصنف این سطور دربرگیرنده این حس بود شاید بتوان به بازی درایور یا سن آندریاس اشاره کرد. بازی‌های که با زمانی شبیه به دنیای واقعی و دقت در جزئیاتی که آن را بسیار شبیه به زندگی می‌کرد، در ارائه حسی شبیه به زندگی  و البته به صورت مجازی و رها شده موفق بود.

و اما چه بر اساس طرحی پیشین و چه فرایند گریز از سمت ناخودآگاه به خودآگاه در فصل اول سریال وست ورلد و با محوریت دو تن از میزبانان شاهد تولید سؤالاتی در مورد ماهیت و نحوه زندگی و زندگی‌های پیشین آنان می‌شویم. سؤالاتی که با کنترل مدیران دنیای وست ورلد بر آن، پرداخت پیچیده‌تر یکی از مدیران به نام رابرت فورد و مداخله میهمانی به نام ویلیام که سال‌ها در وست ورلد زندگی کرده و سعی دریافتن آخرین رازهای آن دارد، گسترده‌تر و باعث حرکت به‌نوعی شورش و یا انقلاب در بین میزبانان می‌شود.

 

پیچیدگی پرداخت، ویژگی کارهای جاناتان نولان

تکرار در سناریوها، مرگ چندباره میزبانان و استفاده دوباره از آنان، پوچی گزنده پنهان پشت سناریوهای تکراری این کار را به شدت شبیه به ممنتو می‌کرد. در ممنتو فرد در پی انتقام گرفتن از افرادی بودند که همسر او را به قتل رسانده بودند، به خاطر نداشتن حافظه کوتاه فرد شخصیت اول فیلم یعنی لئونارد تبدیل به ابزاری برای سوءاستفاده به‌وسیله کسانی شد که به این نقص او پی برده بودند، مانند منشی هتل که چند دقیقه یک‌بار از او هزینه اقامتش را طلب می‌کرد یا فردی که او را وسیله سروکله و استفاده از توزیع‌کنندگان مواد مخدر کرده بود.

به این جریان باید تعمد لئونارد در یادداشت جملات کلیدی داشت که شاید در دنیای واقعی درست نبود، همین باعث شده بود او بعد از فراموشی‌های همیشگی با یادداشت‌هایی که داشت گام در ورطه‌ای اشتباه بگذارد، ورطه‌ای که البته از نظر گرفتن چندباره انتقام برای او خوشایند بود و به‌جز این با توجه به نقص عظیم او به او بهانه‌ای برای ادامه دادن زندگی می‌داد. به‌جز در ماتریکس ما با کنترل اذهان و استفاده ابزاری از انسان برای پیشبرد هرچه گسترده‌تر دنیای ماشین‌ها روبرو بودیم. جاناتان نولان این ایده‌ها را به‌نوعی ترکیب و باحوصله با پس‌زمینه روایی داستان دنیای غرب مایکل کرایتون تبدیل به این سریال کرده است.

اولین نقطه قوت این سریال فیلمنامه درخشانی است که جاناتان نولان برای فصل اول این کار تدارک دیده است. عدم تعجیل در چیدن المان‌های روایی و حوصله در روایت باعث شده که زبان سریال گویا، تأثیر گذار و در عین حال اسرار آمیز بماند. نقطه آغاز این امر شاید چندین خط روایت موازی باشد که یکی از روایت‌ها (سرگذشت ویلیام) زمانی متفاوت از دیگر خطوط دارد. خطوط ویلیام، دلورس، برنارد، دکتر فورد، میو و  حتی تد  به نوعی مکمل و پیش برنده ایده اصلی هستند. پیچیدگی‌های طراحی شخصیت، تاکید بر دوگانگی اجبار و اختیار، مانور بر روی سرنوشت و بازی با آن به عنوان امری طبیعی و یا مصنوعی و تحمیل شده و وسیله‌ای دیگر برای کنترل از مواردی است که در سریال وست ورلد به تفضیل به آن پرداخته می‌شود.

شاید نقطه برتری سریال دنیای غرب  به سه گانه ماتریکس، ممنتو، پارک ژوراسیک و یا فیلمیقابل اعتنا مثل یک کاوشگر تاریک نگر (ریچارد لینک لیتر -۲۰۰۳) همین تفضیل و به خصوصپرداخت بر علل ماجرا است، چه ۴ فیلمی (و یا مجموعه فیلمی) که از آنها نام برده شد، بیشتر به معلول و نتیجه پرداخت روایی خود می‌پردازند ولی این سریال با استفاده از خطوط زمانی و حوصله زیادی در روایت  و کنکاش زیاد بر روی شخصیت‌ها و البته استفاده قابل قبول از عنصر غافلگیری و توئیستهای به جا توانسته به خوبی هم مخاطبان را با خود همراه کند و هم درلایه‌های زیرین به القا موارد مورد نظر سازنده بپردازد.

یکی از جالب‌ترین موارد طرح شده قضیه هزارتو و جستجوی ویلیام بود. ویلیام که فردی خود ساخته و از سهامداران شرکت دلوس و پارک وست ورلد است، مجذوب قضیه هزارتو می‌شود. میهمانانی که وارد این دنیای تفریحی می‌شوند غالباً نمود واقعی چهره خود کهگاها خشن است و نمی‌توانستند آن را به نمایش بگذارند را در این دنیای نشان می‌دهند. ویلیام شخصی خود ساخته، موجه و به ظاهر مثبت است که وست ورلد عملاً او را با سؤالاتزیادی در مورد ماهیت زندگی‌اش روبرو می‌سازد در کنار این برای میزبانان ما شاهد ایده‌ای به نام هزارتو هستیم که در آن به نوعی رستگاریبه خصوصی برای هر فرد تعبیه شده است، جدای از این برای بعضی میزبانان اصلی خاطراتی در ذهن آنها وجود دارد که عملاً پاک شدنی نیست، این خاطرات که اکثراً درد آور و تلخ هستند باعث تضاد درونی میزبان و گرایش افراد مثل دلورس یا میو به حل هزارتو و پیدا کردن هدف زندگی تکراری آنها می‌شود.

 ویلیام سالها به ایده هزارتو و اینکه سرنوشت او را به کدامین طریق می‌کشاند، علاقه نشانمی‌دهد فاغل از اینکه ایده هزارتو، خود وسیله‌ای هوشمندانه برای کنترل و استفاده از میزبانان به عنوان عروسک‌های خیمه شب بازی طراحی داستان رابرت فورد هستند. فوردی که هوشمندانه و زیرکی او که پیش زمینه‌ای منفی دارد به نوعی یادآور شکوه و مهابت در پرداخت شخصیت هانیبال لکتر در سکوت بره‌هاست (در ادامه و بررسی بازیگران مفصلاً به این بخش خواهیم پرداخت).  در کنار دکتر فورد وجود شخصیت‌های خوبی مثلاً برنارد و ترساکالن باعث شده که لایه‌های داستانی این کار به خصوص برای فصل اول محکم و جذاب باشد.

ولی اینکه این لایه‌ها چقدر بتواند مخاطب را به دنبال خود بکشاند و اصولاً چقدر توانایی کش دادن دارد امری که در ادامه باید دید. فعلاً که فصل دوم این سریال نیز که در حال توزیع است با استقبال مخاطبان مواجه شده است. ولی روایت مرموز این سریال به نظرم طوری نیست که بتوان آنرا تا زمانی طولانی ادامه داد، چون شاید ایده اصلی مثل مثلاً منبع سریال بازی تاج وتخت (یعنی کتاب نغمه‌ای از یخ و آتش) پیچیده و گسترده و همچنین غافلگیر کننده نباشد.

 در سریال بازی تاج و تخت ما با کلیشه گریزی مارتین در روایت و قربانی کردن غیر منتظرهشخصیت‌های محبوب هر فصل مواجه هستیم ولی نمی‌توان کلیتی منسجم (۵ داستانپرداخته شده و حی و حاضر نغمه از یخ و آتش) را برای وست ورلد انتظار داشت. تاکنون برای این سریالتولید سه فصل پیش بینی شده و با روند کنونی گمان نمی‌کنم سوالی یا ایده پرداختنشده‌ای برای ادامه دادن باقی بماند چه جاناتان نولان تقریباً تمام تردستی‌های خود را برای ارائه کاری قدرتمند در فصل اول به کار برده است و انتظار اینکه ما با سریالی مواجه باشیم که در هر فصلش به همان طراوت، تازگی و جذاب بودن فصل اول باشد، کمی غیر منطقی است.

وست ورلد

بازی‌های سریال ورلد

در این سریال شاهد بازی یک دو جین از ستاره‌های معروف و نیمه معروف هالیوود هستیم. ستاره‌هایی مثل آنتونی هاپکینز که در نقش دکتر رابرت فورد حضوری درخشان دارد، اد هریس همیشه که قدرتمند که وجهی باورکردنی و قابل قبول به شخصیت ویلیام در سنین پیری می‌دهد ( و البته تجربه نقشی مشابه دکتر رابرت فورد را در دو فیلم درخشان نمایش ترومن و یخ شکن دارد) ، در این سریال شاهد بازی یک دو جین از ستاره‌های معروف و نیمه معروف هالیوود هستیم. ستاره‌هایی مثل آنتونی هاپکینز که در نقش دکتر رابرت فورد حضوری درخشان دارد، اد هریس همیشه که قدرتمند که وجهی باورکردنی وقابل قبول به شخصیت ویلیام در سنین پیری می‌دهد، ایوان ریچل وود و تندی نیوتن که به خوبی از پس نقش میو و دلورسبرآمده‌اند، جیمز مارسدن در نقش تدی (که قبلاً بازی او را در مجموعه فیلم ایکس من شاهد بوده‌ایم)، جفری رایت (برنارد)، رودریگو سانتورو (هکتور)، اینگری بورسه بردال ( آرمیس تیسه)، سیسه بابد کنوسن (ترسا). وجود بازیگرانی خوش چهره و صد البته توانا باعث شده که نولانابزار لازم را برای پرداخت خوب شخصیت‌های مورد نظر خود داشته باشد.

 

جنبه‌های فنی سریال

وست ورلد از نظر چهره پردازی، طراحی صحنه، جلوه‌های ویژه،فیلمبرداری و به خصوص موسیقی کاری در حد فیلم‌های درجه اول هالیوودی است. بودجه خوب و البته استفاده درست نولان از بودجه باعث شده که این پتانسیل به خوبی در کار و به خصوص جنبه‌های سرگرم کننده آن نمود داشته باشد. جاناتان نولان به مانند کریستوفر نولان تا حد ممکن میل به استفاده کنترل شده از جلوه‌های ویژه دارد استفاده‌ای که البته کیفیتی بالا و جذاب دارد، همچنین باید به ظهور غولی جدید در عرصه موسیقی فیلم اشاره کرد. رامین جوادی از استعدادهای جدید و قدرتمند دنیای موسیقی فیلم که کار درخور بازی تاج و تخت را در کارنامه دارد،  با سریال دنیای غرب در مسیر پیشرفت و تکامل هرچه بیشتر خود قرار دارد. باید از رامین جوادی، جیمز نیوتن هاوارد، الکساندر دسپلات و… به عنوان طلایه داران جدید دنیای موسیقی فیلم نام برد. در وست ورلد موسیقی دلنشین و با ذوق جوادی به خوبی نقش معرف حال و هوا و حس و حال این کار است. در کنار این رامین جوادی با زیرکی توانسته از قطعات محبوب در جهت روایت فیلم استفاده کند. به عنوان مثال استفاده از قطعه فراموش نشدنی Paint it black گروه رولینگ استونز که قالبی جالب برای روایت حمله هکتور و گروهش به میخانه‌ای است که میو در آنجا حضور دارد. تم عصیان گرای این کار که در تضاد با تمسخر مستتر در کنترل میزبانان است باعث شده که جدای از هیجان این قطعه وجهی استعاره ای به کار ببخشد. در این کار شاهد نمونه های دیگری از قطعات کلاسیک و جریان ساز دنیای موسیقی هستیم.

رامین جوادی وست ورلد

سخن پایانی

شاید یکی از جنبه‌های که به طور عمومی می‌توان از آن به عنوان ضعف یادکرد، یک بار مصرف بودن غالب روایت‌های اسرارآمیز است. همین امر باعث شده که کار تیم سازندگان برای فصل آینده  یعنی فصل دوم وست ورلد (و متعاقبا فصل سوم) سخت باشد. علاوه بر این شاید ضعف عمومی اکثر سریال‌های نوپدید عریان‌تر بودن روایت نسبت بهفیلم‌های سینمایی است. علی رغم اینکه در سینمای نولان ها که خشونت وجنبه‌های جنسی غالباً کنترل شده است، شاهد هستیم که در سریال وست ورلداین امر به فراموشی سپرده شده و شاهد روایتی عریان‌تر هستیم که البته مناسب محتوای آن است.

در کل این سریال نمودی از سریال‌های جدید و پرمخاطبی هالیوودی است، سریال‌های مثل فرار از زندان، لاست ( براساس کتاب ارباب مگس های ویلیامگلدینگ)، و بعدها وایکینگ‌ها، بازی تاج و تخت، پیاده روی مردگان و وستورلدسریال‌های که آرام آرام کیفیت ساخت و تمرکز روایتی آنها به کارهایهالیوودی نزدیک می‌شود و می‌توان امیدوار بود که این افزایش کیفیت را درسالهای بعدی نیز شاهد باشیم.

این مقاله توسط امین ظهورتبار از گروه نویسندگان مجله قرمز به رشته تحریر در آمده است.