راه‌ حل ارائه دادن به دیگران، و پیچیدن نسخه برای بقیه، یکی از رفتارها و عادتهای غلطی ست که در ما نهادینه شده است. اما برخلاف انتظار شما، در این بحث پر هیجان که در پیش رو داریم،  به هیچ عنوان نمی‌خواهیم یک راه حل برای بشریت ارائه دهیم. بلکه می‌خواهیم مشکلات این بشری که در حال نابودی است را، از زاویه‌ی دیگری مورد بررسی قرار دهیم.

یکی از مشکلات بشر که خودش زاییده‌ی مشکل بزرگتری است، دکتر شدن برای بقیه است در حالیکه خودِ دکتر، بیمار است.

نقد کرد دیگران، غر زدن به زمین و زمان، سخن‌وری کردن و خودبرتر پنداری، یکی از وجوه غلط زندگی بشر کنونی را تشکیل داده است که بر آمده از باورهای بسیاری  از ماست.  هر فردی خودش را عقل کل می‌داند و به خودش اجازه‌ی تحلیل در هر موردی را می‌دهد.

ما سخنرانهای زیادی را دیده‌ایم یا حرفهایشان را خوانده‌ایم که در مورد مسائل مختلف بحث و اظهار نظر و نقد می‌کنند و جالب اینکه محض رضای خدا حتی یک راه حل نیز برای آن مشکل ارائه نمی‌دهند چرا که بسیاری از آنها خودشان در  همان مسائلی که مورد انتقادشان است،گیر کرده‌اند و چون نتوانسته‌اند برای خودشان راه حل پیدا کنند، قاعدتا نمی‌توانند برای دیگران  نیز،  راه حلی داشته باشند.

 

مشکل بعدی بشر این است که بسیاری از ما،  قادر نیستیم الگوهای ذهنی گذشته خود را پاک کنیم و عادتهای قبلی را ترک نماییم. عادتها و باورهایی که به هر طریقی در ذهن ما کاشته شده الزما درست نیست یا الزما برای زمان کنونی کار نمی‌دهد.

به نظر می‌رسد نسلی که اکنون روی کره زمین زندگی می‌کند یکی از نسل‌های پیچیده‌ای باشد که تاریخ بشریت در خود پرورش داده است، این پیچیدگی نه به دلیل سرعت بالای پیشرفت علم و تکنولوژی است،  بلکه به دلیل تقابل این نسل با سنت‌های و عادتهای قدیمی‌ نسل‌های قبلش است.

خیلی از مردم، عادت به غر زدن دارند. عادت به کنترل همه چیز. اما نسل جدید کمتر زیربار این کنترل‌گری می‌رود چون برایش کار نمی‌دهد.  نسل امروز سنت‌گرایی را به این دلیل سرزنش می‌کند که فکر می‌کند باعث ایجاد شرایط نامطلوب امروزی شده است. این نسل  فکر می‌کند از همان سنین کم به دلیل سنت‌ها و طرز فکرهای قدیمی،‌ از رشد و پیشرفت بازداشته شده‌اند و این باعث ایجاد خشم در او شده است.

اما این نگاه کوته بینانه است چون از زاویه‌ی دیگر اگر نگاه کنیم، بسبویاری از سنت‌های قدیمی  هستند‌ که تا به امروز باقی مانده‌اند  و خواهان دارند،  و این به دلیل پایه و بنای استوار آنها بوده که بر اساس حقیقت بوده. و حقیقت چیزی نیست که به این آسانی‌ها و یا به این زودی‌ها دستخوش تغییر گردد.

اما پیشینه‌ی سنتی ما در کل، یک تفکر ایده‌آل گرا بوده است  و درصدی از مردم هنوز هم دارای این عقاید بوده و با آنها زندگی می‍‌کنند یا حداقل سعی دارند  این عقاید را در زندگی‌شان پیاده سازند ولی خیلی‌های دیگر، این نظر را ندارد.

اینها مهم نیستند بلکه آنچه مهم است، این است که ما بعنوان انسان، بایستی برای بقای خودمان دوباره برخی پایه‌های باوری خود را بازسازی نماییم و یا برخی باورهایی که منجر به انقراض ما می‌شوند را ترک کنیم و باورهای جدیدی را پایه گذاری نماییم.

ما دیگر به قوانین طلایی عمومی، که برای همه کار می‌دهد، باور‌ نداریم. چون دیده‌ایم این قوانین طلایی عمومی، که صاحب‌نظران در موردش سخن می‌گویند وقتی پای زندگی شخصی همان صاحب‌نظران پیش آید، فراموش می‌شوند. پس به این نتیجه می‌رسیم که یک راه حل کلی، برای همه‌ی انسان‌ها نمی‌تواند راه حل خوبی باشد.

ما امروزه در جهانی زندگی می‌کنیم که با موقعیت‌های پیچیده‌ای مواجه شده که باعث آزار میلیون‌ها انسان گشته و اگر با همین شرایط پیش برویم، آینده‌ی بشریت، آینده‌ی روشنی نخواهد بود.

وقتی تعداد انسان‌ها در کره زمین کم بود بهتر می‌شد یک راه حل کلی برای همه ارائه داد اما امروزه تنوع افکار و زندگی‌ها و شخصیت‌ها،  آنقدر زیاد شده که هرگز یک راه حل کلی،  مشکل گشای زندگی همه‌ی انسانها نخواهد بود.

هر سال بر تعداد افراد روی کره‌ی زمین اضافه می‌شود و این یعنی تلاش بیشتری باید صورت گیرد  تا این جمعیت رو به افزایش،  همچنان بقا داشته باشد و منقرض نشود. با افزایش جمعیت، هر شخصی باید بیشتر از گذشته کار کند اما کمتر از گذشته بدست می‌آورد و نسبت به قبل ناخوش احوال‌تر خواهد بود.

هر چه جمعیتی بیشتر باشد، یک به یک آدمهای آنجا، بیشتر باید تسلیم شرایط غیر دلخواه شوند و مجبورند از بسیاری از رویاها و جاه‌طلبی‌های خود دست بکشند و اگر این کار را نکنند کلیت آن جامعه درهم می‌‌شکند. همین مسئله باعث رنجش نهادینه شده‌ای در بشر می‌شود که منجر به خشم او می‌گردد.  خشم از هم نوع، باعث می‌شود به جان هم نوعش بیفتد.

از طرفی،  ساختارهای اقتصادی که تا کنون وجود داشته‌اند و بر پایه‌ی سنت‌های قبل شکل گرفته‌اند، دیگر پاسخگوی زندگی امروز و آینده نخواهند بود و نسل بشر در معرض خطر بزرگی قرار گرفته است و خروجی چنین دستاوری چیزی نیست جز اضطراب.  اضطراب برای دست نیافتن همشگی به هیچ چیزی.

این‌ها جنگهایی ست که نسل امروز در آن به سر می‌برد و اگرچه ظاهرش شبیه به جنگ نیست ولی ما جنگجوترین نسل، در طول تاریخ بشریت  هستیم که هر روزمان را هزاران جنگ شروع می‌کنیم. و البته تعداد جنجگویان کره زمین نیز به دلیل رشد جمعیت، هر روز زیاد و زیادتر می‌شود.

  •  اما واقعا راه حل برای این مشکلات وجود دارد؟ 

راه حل

بایستی آگاه به این نکته باشیم که این اتفاقات به طور تصادفی رخ نداده‌اند، بلکه خودِ بشر آنها را ساخته است. مشکلاتی که ما امروزه با آن روبرو شده‌ایم مشکلاتی هستند که خودمان علت بروزشان هستیم. و راه حل این مشکلات خیلی ساده است : تمام اعمالی که  بشر  انجام داده تا به این نقطه برسیم بایستی متوقف شود. در واقع ما باید علت را متوقف کنیم نه معلولِ برآمده از علت را.

تغییر در دیدگاه انسان نسبت به زندگی، راه حل  این مشکلات است.  شاید اولین فکری که به ذهن ما بیاید این است که یک نفر را باید انتخاب کنیم تا این کارها را برای ما انجام دهد و اوضاع را سروسامان بخشد.  یک نفر که به جای ما و برای ما فکر کند و به دیگران کمک کند تا جاده های تاریک را روشن کند تا افراد، واقعیت وجودی خویش را ببینند.  اما این راه حل ، اصلا مناسب نیست. یک نفر هرگز نمی‌تواند به میلیاردها نفر کمک کند. اگر منتظر این باشیم که یک نفر به کمک ما آید،  همچنان همان مشکلات را خواهیم داشت.

برای همین است که نسل امروز دچار یک سردرد عمومی‌ و بزرگ شده است. این سردرد بزرگ بدون هیچگونه راه حل ، رها شده و  منجر شده  به یک اضطراب بزرگ،  به کج‌فهمی‌ های بزرگ، خشم‌های بزرگ و دشمنی‌های بزرگ.

این سردرد بزرگ، متاسفانه فقط در قسمت سر انسان وجود ندارد، بلکه در تمام مناطق زندگی‌مان رخنه کرده است و تمام جنبه‌های جوامع بشری را تحت تاثیر خودش قرار داده است.

هدف از بازگویی این مشکلات، ایجاد نگرانی نیست چرا که نگرانی،نمی‌تواند به هیچ وجه راه حل مناسبی باشد و پاسخگوی این مشکل شود، بلکه  مشکل را پیچیده‌تر هم می‌سازد.

 

  • یک راه حل  خصوصی،  نه عمومی

راه حل

باید پذیرفت که درک نکردن دیگران، اعتماد نداشتن به دیگران، نفهمیدن افراد و جنگیدن با دیگران، نمی‌تواند راه حل مشکلات ما باشد بلکه ما را بیمارتر می‌سازد.  اینجاست که هر کدام از ما به عنوان یک شخص،  باید شروع کنیم به فکر کردن در مورد اعمال خودمان که باید چطور رفتار کنیم تا مشکلات را از بین ببریم.

بله درست است فکر کردن انفرادی،  بدون ترس و بدون خشم، راه حل این مشکلات است. هیج راه حل قطعی و یکسانی وجود ندارد، هر شخصی خودش باید به  راه حل ، برای خودش برسد.

از این به بعد به جای اینکه همه‌ی ما سعی کنیم دیگران را از این معظل نجات دهیم،  باید سعی کنیم خودمان را از این معظل نجات دهیم.

به بیانی دیگر، راه حل مشکلات بشر این است که هر شخصی فقط برای خودش راه حل ‌های سودمند ارائه دهد و سعی در نجات خودش داشته باشد نه اینکه خودش در حال غرق شدن باشد و سعی کند نجات غریق شود.

اگر همه بخواهند نحات غریق باشند و روی سروکول همدیگر سوار شوند، همه غرق می‌شوند. هر فردی باید خودش راه حل خودش را پیدا کند. در غیر این صورت، مشکلاتی که ذکر شد، همچنان پابرجا خواهند ماند.

تنها راه برای متوقف کردن نفرت، جنگ، خشونت، کینه، ترس و چنین باورهای غلط ذهنی،  این است که هر شخصی خودش را متعهد به این سازد که با یک نظم مشخص،  باورها  و عادتهای قبلی را که باعث این افکار می‌شوند را از ذهنش خارج سازد.  هر شخصی باید فقط روی خودش کار کند چون فقط روی خودش کنترل دارد.

هیچ یک از ما نمی‌توانیم مانع از این شویم که دیگران ترس نداشته باشند یا نفرت نداشته باشند، اما می‌توانیم  اتصال خودمان را از عرصه‌ای که پر از خشم و نگرانی و ترس است، قطع نماییم.

ما می‌توانیم و باید بتوانیم با تکیه بر خودمان،  نیازهای خودمان را رفع کنیم. این به معنای خودخواهی نیست بلکه به معنای قائم به ذات بودن یا  خود_بــسنده بودن است.

اگر چه گفته شد باید اتصال خودمان را از موقعیت‌های نابهنجار قطع کنیم، اما به این معنا نیست که نباید نسبت به مشکلات دیگران آگاهی داشته باشیم و یا نباید به دیگران تا جایی که در توان داریم کمک کنیم. اما باید در ابتدا برای خودمان راه حل و راه نجات پیدا کنیم و بعد برای دیگران نسخه بپیچیم.


ترجمه اختصاصی مجله قرمز از بخشی از مقاله‌ی Manly P. Hall

منبع: Free Audio Books for Intellectual Exercise